دوشنبه, 17 آذر 1393 22:27

بازنگری هویت نسل امروز در "ساکن طبقه وسط"

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

فهیمه دباغی - ساکن طبقه وسط فیلمی شلوغ و سردرگم مثل اندیشه های شخصیت اصلی که موفق می شود با بهره گیری از ساختاری متفاوت و لحظاتی طنزگونه، تماشاگر را با خود همراه کند. دغدغه های نمونه وار یک جوان ایرانی در میان انبوهی از فکرهای رنگارنگ در آغاز هزاره سوم همانطور که از نام فیلم پیداست، بیانگر انگیزه های فکری نسلی از جوانان طبقه وسط است. خصوصیت اصلی این طبقه گرایش به اندیشه ورزی و جستجو برای پیدا کردن پرسش های فلسفی، اجتماعی و انسانی در جامعه و جهان هستی است.

فیلم ساکن طبقه وسط درباره نویسنده ای مجهول الهویت که به دنبال جاودانگی، زندگی مشاهیر ایران و جهان را برای خود متصور می شود و می خواهد که به نوعی به کشف و شهود برسد. درمیان نقش هایی که نویسنده در تخیل خود مرور می کند که به دنبال پالایش و تذکیه نفس خویش است، شخصیت هایی چون ابن عرب، ملاصدرا و مسیح (ع)، ذکریای نبی همچنین سقراط، چگوارا، سزار، راجر واتر و نیروانا از ذهن خود می گذراند که در نوع خود با حدود 38 شخصیت متفاوت و همچنین اشخاصی که با این نویسنده در ارتباط بودند مثل همسر، دکتر روانشناس، استاد اخلاق، تهیه کننده فیلمنامه اش و دوست منجم و شخصیت های فرعی این فیلم کم و بیش به طور ملموسی آشنا می شویم.البته باید از گریم های متفاوت شخصیت ها که نشانگر توانایی سعیید ملکان، چهره پردازی که با بیش از 50 گریم مختلف در این فیلم سروکار داشته همچنین فیلمبرداری تا حدود ضعیف فیلم که با بیش از 300 جلسه کاری این فیلم را جلو دوربین برده، یاد کنیم.
به نظر می رسد که این فیلم به نوعی به بازنگری و بازیابی هویت گمشده نسل امروز ما می پردازد. ساکن طبقه وسط شرح حیات، پریشانی و گمگشتگی نویسنده جوان فیلم که با روحی سرگشته در پی یافتن ماوایی امن و آرام برای خود تلاش می کند. به نظر می رسد به طور عمد به شکل دهی در فیلم نامه پرداخته نشده تا آشفتگی زندگی امروز را نشان دهد و قصد کارگردان و نویسنده ساختار شکنی و بیان آشفتگی بوده است.
ضعف این فیلم روایت از شخصیت هایی که نویسنده خودش را در قامت آنها می بیند با شتابزدگی و اغراق است. بیشتر شخصیت ها صرفا کاریکاتوری از شخصیت اصلی هستند که سطحی به آنها پرداخته شده است. چه به لحاظ زبان واقعی و چه به لحاظ گستره عاطفی و دراماتیک کمتر به عمق شخصیت ها پرداخته شده است.
مهمترین جنیه کارگردانی شهاب حسینی استفاده از بازیگران مطرح سینما است که ویترین جذابی دارد. بیشتر بازیگران حضور قابل قبولی دارند مثل هنگامه قاضیانی که با لحن صمیمی نقش یک شاعر را به خوبی ایفا کرده است یا بابک حمیدیان که نقش کوتاه یک ستاره شناس را در حد تیپ ولی جذاب معرفی می کند و محمد هادی کریمی هم لحن محاوره ای و لفظ قلم صحبت کردن یک پزشک را درست اجرا کرده است. امید روحانی نیز نقش مرد حیله گر و غرغروی با مزه را در حد قابل قبولی ایفا کرده است، اما بازی ساره بیات به عنوان یک همسر سنتی باورپذیر نیست؛ به نظر می رسد که انتخاب ساره بیات به جا نبوده. او با همه ی تواناییش به عنوان بازیگر امتحان پس داده و ماهر از پس نقش برنیامده. در این فیلم شهاب حسینی نشان می دهد که همچنان استعدادهای نهفته ای دارد که در مواجهه با شخصیت های مختلف مجال بروز پیدا می کند. مهمترین ویژگی او فن بیان قوی در خدمت ترسیم ویژگی های شخصیت ها و تغییر موثر جنس صدایش در وقت حضور در قالب شخصیت های مختلف است. به عنوان مثال خواننده پاپ با لحن و بیان ساده یا خواننده راک با صدایی خش دار و فرهاد صدایی گرفته یا کارگردان برنده اسکار انگلیسی به طور محاوره ای و غلیظ صحبت می کند. اوج بازی حسینی زمانی است که با مردی زن نما روبرو می شود که به متافیزیک علاقه دارد، در این نما ترکیب موثری از حیرت، درماندگی، ناامیدی و ترس را می توان در چهره شهاب حسینی تشخیص داد. انتخاب نوع نواها و میزانسن چه به سبب کار در لوکیشن های مختلف و چه به سبب نوع فضاسازی در این مکان ها افراط و تفریط در کارگردانی می توانست به سقوط فیلم منجر شود که شهاب حسینی به بیان روان و همه فهم یک داستان عرفانی فکر کرده است و همین مهمترین نقطه قوت او در کارگردانی به حساب می آید. حضور موفقی که حسینی به عنوان بازیگر در سینمای ایران دارد ناخودآگاه باعث می شود که سطح توقعات از اثر او بالا برود به همین دلیل فیلم موافقان و مخالفان فراوانی دارد.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید