ریحانه محمودی (سی و یک نما ) – تمام دیروز را در شوک تیتر هفته نامه "یالثارات" بودیم. خودمان هم نمی دانستیم که عکس العمل ما به عنوان یک رسانه به این اتفاق و این توهین چطور باید باشد. نمی دانستیم این تیتر بیشتر به ما رسانه ای ها توهین کرده یا به هنرمندان سینما و تلویزیون. نمی دانستیم آیا پوشش خبری آن توهین دوباره ای به خودمان است یا خیر. نمی دانستیم با گذاشتن این خبر روی خروجی 31نما، در حقیقت کام این هفته نامه حتاک را شیرین خواهیم کرد یا تلخ.نمی خواستیم سهمی در بیشتر دیده شدن این هفته نامه و سایت گمنام داشته باشیم....اما نشد. نمی توانستم بی تفاوت باشم
به خدا قسم که شرم دارم از نوشتنش. شرم دارم از نوشتن دربارهی کلامی که با ناسزا آغاز و به آن ختم میشود.
بیش از ده سال است که با قلمی در دست میجنبم تا به قدر خودم کوچک سهمی در اعتلا و صحت جامعه و فرهنگ کشورم داشته باشم.
و امروز شرمسارم. شرمسارم از کودکی که پیش از این چشمهایش برای ندیدن صحنههای نامناسب فیلمها و غیره گرفته میشد و حالا باید جلوی دکههای روزنامه فروشیهای وطنی هم چشمانش را گرفت و فشرد و فراری اش داد از دیدن تیترها واز خواندن!
ای خون خواهان حسین چه نشسته اید که نشریه ای با همین نام، با نام "یا لثارات" با اجازهای رسمی با حمایتی رسمی در همین کشور تحت لوای این نام عزیز، هنرمندانی که دوستشان میدارید و با آثارشان خاطره ها ثبت کردید ناسزا میگوید؟!
به خدای احد و واحد که شرم دارم هنوز...
مگر هتک حرمت و توهین به ناموس و مادر و خواهرانمان جرم نیست؟ مگر به دور از انسانیت و حقوق بشری افراد نیست؟
حسین مظلوم است هنوز و بر نامش اینچنین زخم می زنند مدعیان پیرویاش! شرم بر من. شرم بر ما، که حالا رسانه ای با عنوان خون خواهان حسین دست به چنین هتاکی و بی حرمتی زده است.
بر من ببخشایید که برای توضیح موضوع ناچار از بیانش هستم؛ "دیوث کیست" این عنوان مطلب نشریه "یا لثارات" است. شرم بر منِ فعال رسانهای! بر منِ روزنامهنگار، بر من ِ عضوی از جامعه.
آنچه پیشتر گفتم و از بازگویی مجددش بر حذر و خجلم عنوان مطلبیست که در آن بر هنرمندان حاضر و برگزار کنندگان جشن دنیای تصویر( جشن حافظ) هتاکی و فحاشی شده است.
الله اکبر! به کجا داریم میرویم؟ چه کار داریم میکنیم؟ اینطور قرار است سرانهی مطالعه را بالا ببریم؟! اینطور قرار است فحاشی و هتاکی در صفحات مجازی خارجیان و ایرانیان را از بین ببریم و کمپین راه بیاندازیم؟! اینطور قرار است جوانانمان را با دین و مهر عطوفتش آشتی بدهیم؟!
حالا من با چه رویی بگویم که روزنامه نگارم؟!
با نان و نمکِ نبود و نابودش ساخته ام ولی با این هتک حرمت ها رویم نمیشود. نمیسازم ابدا. نمی توانم.
من از این به بعد دست فروشم. شیشه ی ماشین ها را با همین نشریات پاک می کنم اصلا. گل می فروشم اصلا شاخه شاخه، ولی روزنامه نگار نیستم.این دست فروشی ها شرافتی دارد که حالا در شریف ترین حرفه جامعه می رود که لجن مال شود و نه اینکه خدا در کتابشم به قلم سوگند می خورد؟ حالا حرمت کدام قلم حفظ می شود.
برای پایان این بغض و درد هم شاید آرامشی باشد، اشارهی امیر پوریا که پیامبر اعظم میفرماید: خداوند بهشت را بر هر بد زبان بیشرمی که باکی ندارد چه گوید و چه شنود حرام کرده است.
داعیان خون خواهی حسین! دست به دامانتان! بگذارید این نام برای ما بماند ، نامی که شیعه و سنی نمی شناسند و مسلمان و غیر مسلمان. نامی که تقدس دارد. دست از آن بردارید. ما که کوچکیم. خفیفیم و جلو دارهم نداریم به زبان، دست کم زیر پرچم نام دیگری این هتاکی ها را پی بگیرید.زیر پرچم همین نام است که مصون مانده اید وگرنه در قانون مطبوعات باید امروز جواب پس می دادید ، قبل از آنکه با وجدانتان جواب خون "حسین (ع) را بدهید که یقینا عاشورایش بهانه ای بالاتر و والاتر از رنگارنگی پوشش در یک جشن را داشت.