البته که اگر "ماشالاخان در بارگاه هارون الرشید" را هم خوانده باشید از آن هم به اندازه کافی کیف خواهیم کرد و این کتاب پزشکزاد نیز بستر مناسبی برای یک سریال میشد که باشد. (البته قرار بود این اتفاق بیفتد)
دائی جان ناپلئون یقینا یک کلاس درس است که چطور می توان با تک تک کاراکترهای بیشمار یک داستان مانوس شد. حتی با دکتر ناصرالحکما و یا مادر آسپیران غیاث آبادی.
و یا حتی با واکسی دورگردی که قرار است از دائی جان در مقابل انگلیس ها محافظت کند.
و قمر....با آن سادگی کودکانه اش.
داستان دائی جان ناپلئون گر چه در بستر عشق سیزده مردادی سعید و لیلی شکل گرفت اما قرار بود تا تلنگری باشد که به زندگی این خانواده سرک بکشیم. عشق بستر ی بود برای داستان ها و خرده پیرنگ هایی مهمتر که در حقیقت پیرنگ قصه و فیلم محسوب میشدند. یک اقتباس شش دانگ و کاملا وفادار.
لیلی نه در کتاب پزشکزاد نقش پر رنگی دارد و نه قرار است در سریال بدرخشد و روی قصه ها و کاراکترهای مهمتر سایه بیندازد اما نگاه ایرج پزشکزاد با نگاه ناصر تقوایی در این زمینه یکی نیست.
لیلی قرار نبود که پری رو و پریزاد باشد، اما نوجوانی معصوم است و شایسته ی دلدادگی و دلبری. انتخاب سوسن مقدم گمنام که در آن زمان ۲۷ سال سن و همسر و دو فرزند داشت تنها اشتباهی بود که ناصر تقوایی در ساخت این سریال داشت که هرگز هم زیر بار آن نرفت و از انتخابش دفاع کرد.
لیلی با چهره ای خشن و تا حدودی مردانه آنچنان با چهره ی معصوم و دوست داشتنی سعید در تضاد بود که انگار هیچکس نگران به هم رسیدن این دو دلداده نه در متن و حتی در حاشیه سریال هم نبودند. دوباره تاکید می کنم که ملاک زشتی و زیبایی نیست، ملاک چهره و بازی است که به شدت مخاطب را پس میزند و تنها بازی بد این سریال محسوب میشود.
حال با توجه به دلایلی مبنی بر اینکه انتخاب سوسن مقدم برای نقش لیلی به این دلیل بوده تا از یک داستان عاشقانه فاصله بگیرد و توجه ها به عشق این دو جلب نشود قانع شده ایم؟
مگر کسی می توانست بین ما و اسدالله میرزا، مش قاسم ، دائی جان، آقا جان، دوستعلی و.... یا شیرعلی قصاب فاصله بیاندازد؟
دیدگاهها