من به تاثیرگذار بودن یک انسان فکر میکنم. به داشتنِ جهانی ویژه، متعلق به خود، که در آن از خواندن و نوشتن سیراب شوی، فارغ از این همه هیاهو برای هیچ...
آقای اصغر عبداللهی فقط یک نویسندهی صاحب اندیشه نیست، آنچه ایشان را برای من و دانشجویان هم دورهی من در اواخر دههی هفتاد متمایز میکرد، همان تاثیرگذار بودنِ ایشان بود. نبضِ حضورش را در کلاسهای فیلمنامهنویسی حس میکنم... من نشستهام کنج کلاس، متن میخوانم. آقای عبداللهی سکانسهای من را فقط نمیشنود، با انرژیِ وصفناپذیری از داستان میگوید، از جنونِ نوشتن... نه فقط من که تمامِ بچهها لبریز میشویم از شور و هیجان خلق... همه... اصلاً کلاسهای آقای عبداللهی حضور و غیاب نداشت. دفتر کلاس را میداد دست خودمان تا برای هم حاضری بزنیم، اما کسی غیبت نمیکرد. مگر میشد این مرد و اندیشهاش را از دست بدهی؟!
اصغر عبداللهی برای من فقط یک معلم، یا استاد راهنمای پایاننامهی تحصیلیام و یا نامی در لابهلای خاطرات آن دوران نیست. برای من مردی است که مسیر زندگیام را تغییر داد و آنقدر شوقِ نوشتن را در من احیاء کرد که گرایشِ ادبیاتِ دراماتیک را انتخاب کردم و یاد گرفتم که برای کاری لذتبخش باید فقط بخوانی و بخوانی و بخوانی و بنویسی و بنویسی و باز هم بنویسی...
مردی که همواره با جهانِ ویژهاش درجه یک ماند و در ابتذال فرو نرفت.
آقای عبداللهی عزیزم، مُردن به شما نمیآید. میخواهم تصور کنم که با همان خندههای همیشگی از شورِ زندگی و داستانها و کارهای تازه میگویید.
اصغر عبدالهی صبح امروز بر اثر ابتلا به بیماری سرطان از دنیا رفت و مراسم خاکسپاری وی با توجه به شرایط کنونی صبح فردا دوشنبه در قطعه هنرمندان برگزار میشود. وی در دوره دهم جشنواره فیلم فجر برای "خانه خلوت" برنده سیمرغ بلورین و در دوره سیوسوم برای "خداحافظی طولانی" برنده دیپلم افتخار جشنواره فیلم فجر شد.
از دیگر آثار شاخص وی میتوان به فیلمنامههای مرسدس، غریبانه، خواهران غریب و جهیزیه برای رباب نام برد.
یادش گرامی باد.