اعتراف می کنم این روزها از حق به جانب بودن و آرامش بهروز افخمی در مقابل انتقادها به فیلم اخیرش تعجب می کنم و یا جسورانه تر بگویم، لجم می گیرد که چطور وقتی به رغم رفیق بازی های بعضی از دوستان منتقد ایشان و با همه ی کوشش ها و تلاش ها باز هم گیشه ی شکست خورده این فیلم واقعیت ها را عیان کرده است با خیال راحت و انگار که موفقیت بی نظیری کسب کرده، منتقدان و مردم را کوته نظر می بیند و همه را با جملات قصاری که در گویش آن استاد است مواخذه می کند و این بستر نیز برای او فراهم است تا فیلم بعدی اش را بسازد!
البته این اندازه اعتماد به نفس را کسانی به او داده اند که در انتخاب فیلم های راه یافته به سودای سیمرغ جای "روباه" را خالی نگه داشته بودند که داغ، داغ هر طور شده به این رقابت برسد. حتا اگر موعد بازبینی فیلم ها تمام شده باشد و بعد هم در حالی این فیلم به رقابت دعوت شود که با سختگیری فراوان (که جسارت بزرگ و قابل تقدیری بود) خیلی از فیلم هائی که انتظار نداشتیم از این لیست حذف شود.
فیلم پر حاشیه و جنجالی "قلاده های طلا" که خود من نیز یکی از مخالفان ساختار آن هستم می تواند از نظر ژانر در کنار فیلم "روباه" قرار بگیرد و با یک مقایسه ی گذرا هم می شود اعتراف کرد که از نظر فرم و ساختار به مراتب بالاتر از فیلم افخمی قرار دارد. همه ی منتقدین و معترضین فیلم ابوالقاسم طالبی هم می دانند که در خوش ساخت بودن شکی در این فیلم نیست. تا جائی که خیلی ها معتقدند، قلاده های طلا عوامل تولیدی بسیار حرفه ای تر از نویسنده وکارگردان تیتراژش داشته است. ریتم فوق العاده، کارگردانی، تدوین، تصویر، صدا و بازی ها در کنار قصه ای که می توانست به راحتی باورپذیر باشد از ویژگی هائی بود که قلاده های طلا را به استانداردهای جهانی نزدیک می کرد و به همین خاطر از پرفروش ترین فیلم های سینمای پس از انقلاب در چارچوب تعداد تماشاگر قرار گرفت. در این فیلم یک مامور وزارت اطلاعات گاه حتی خودش را در آئینه هم نمی شناخت و هیچکس نمی دانست که همراه، همسر و یا همفکرش دوست است یا دشمن؟ آشناست و یا بیگانه؟
اما شخصیت ها در فیلم روباه حتی زاغ هم نیستند. برادر نتانیاهو به رمبو شباهت دارد و پسر جوان گول خورده به پینوکیو که انتخاب "مرجان شیرمحمدی" همسر کارگردان روباه در نقش یک زن جوان ساده با آرزوهائی ساده تر آنقدر بی ربط است که حتی نمی شود لقب آن شرلی با موهای قرمز را به او داد.
و اما میرسیم به بزرگترین ضعف فیلم روباه که شخصیت پردازی ماموران امنیتی کشور، آن هم در حوزه ی مهمی چون ترور دانشمندان هسته ای قرار دارند. همان مامورهائی که قرار است حتی شغل خود و جایگاهشان را با خود هم تکرار نکنند اما در سکانسی که ماموران امنیتی در خانه حمید را می زنند، در پاسخ به اینکه چه کسی پشت در است جواب میدهند، وزارت اطلاعات یا یک همچین چیزی...
البته این را هم باید گفت که قلاده های طلا از نظر شخصیت پردازی ماموران امنیتی مشاوران خبره ای داشته که روباه از داشتن چنین امکاناتی بی بهره بوده است.
این را هم باید اضافه کنم که فیلم روباه با داشتن جذابیت تصویر، ریتم مناسب، رفت و برگشت های خوب و لوکیشن های متنوع و جذاب نشان می دهد یک کارگردان خوب، یک کار بد ساخته است و مسلم اینکه حمید گودرزی یکی از بهترین بازی های عمرش را در این فیلم داشته که به دلیل ضعف روباه متاسفانه از نگاه داوران دور مانده است.
این فیلم دومین تجربه ی افخمی، بیست سال بعد از ساخت روز شیطان است. یوهان افسر درجهدار اسراییلی که دومین برادر نتانیاهو، نخستوزیر اسراییل است، برای دور جدیدی از ترور دانشمندان هستهای، به ایران سفر میکند. او در ماموریت خود تنهاست و از افراد سادهلوح برای دستیابی به اهداف کثیفش بهره میبرد. حمید گودرزی یکی از همین جوانان سادهلوح است که با موتور شخصیاش مسافرکشی میکند. او که موتورسواری ماهراست که توجه یوهان را برای اهداف جدیدش جلب می کند روباه دومین تجربه ی افخمی درسینمای جاسوسی پلیسی است. وی بیست سال پیش "روز شیطان" را در این ژانر تجربه کرده بود که موفقیتی بیشتر از فیلم جدیدش داشت.