شنبه, 19 تیر 1395 16:47

مرضیه برومند: کاش عباس کیارستمی عروسک بود / سومین از دست رفتنی که جگرم را سوزاند

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
مرضیه برومند: کاش عباس کیارستمی عروسک بود / سومین از دست رفتنی که جگرم را سوزاند مرضیه برومند: کاش عباس کیارستمی عروسک بود / سومین از دست رفتنی که جگرم را سوزاند

سی و یک نما – قصد ما بازتاب یادداشت های هنرمندان در شوک ضایعه از دست دادن "عباس کیارستمی" نیست. این تصمیمی بود که گرفتیم  چرا که تعداد این یادداشت ها به اندازه ای است که امکان انتخاب را از ما سلب می کند و یا تکرار سوگ نامه ها مخاطب را خسته. به خصوص که بیشتر آنها کاملا از ته دل اما نزدیک به هم  است. در این میان "مرضیه برومند" هم در یادداشت نسبتا بلندی  که در اختیار روزنامه اعتماد قرار داده  به نکاتی اشاره کرده که  جالب است بخشی  از آن را با هم مرور کنیم.

در طول این تاریخ چهل یا پنجاه سال گذشته این سومین از دست دادنی است که جگرم را سوزاند. نه اینکه از رفتن دیگران ناراحت یا متاسف نشوم. اما اینها آدم‌های بدون جایگزین هستند.

علی حاتمی جایگزین نداشت، عباس کیارستمی جایگزین ندارد و سومین نفر کامبیز صمیمی مفخم بود که در دنیای عروسک جایگزین نداشت. اینها داغ بزرگی در دل ما گذاشتند. حالا می‌گوییم آن دو نفر بیمار شدند. اما کیارستمی را ما به دست خودمان از بین بردیم. دو روز پیش یک دکتر عزیزی از دوستان من با من تماس گرفت و درباره قصورهای پزشکی حرف می‌زد. سعی کردم واقع‌بینانه به این موضوع نگاه کنم و در نهایت به او یک پیشنهاد دادم. می‌خواست کارهایی انجام دهد. به او گفتم وقتی همه داغدار هستند، کمپین درست می‌کنند و بعد هم فراموش می‌شود. به او پیشنهاد کردم بیا حرکت دیگری شروع کنیم. سعی کنیم شرایطی برای پزشکان عزیز فراهم کنیم که فیلم ببینند. به سینما نزدیک شوند، بیشتر تئاتر ببینند و حتی کتاب و مجله. اگر به مطب‌ها برویم می‌بینیم که اغلب روی میزها چند مجله به اصطلاح زرد هست. سعی کنیم چند نشریه خوب روی میزهای‌شان بگذاریم. این پزشکان زحمتکش و عزیز گاه آنقدر از سینما، از این عالم انسانی دور هستند که آدم غمگین می‌شود. فکر می‌کنم اگر بتوانیم آنها را به فرهنگ و هنر بیشتر نزدیک کنیم تاثیر بسیاری در شیوه برخورد آنها خواهد گذاشت.

این مساله‌ای است که این روزها فکر مرا به خودش مشغول کرده. هر کس یک جور از دنیا می‌رود و سرطان هم یکی از آنهاست. مختص هنرمندان هم نیست. همه مردم با آن درگیرند. حتی بچه‌ها. اما شکل زندگی هنرمندها، آشفتگی‌شان و بی‌نظمی این نوع زندگی و درگیری‌های عجیب و غریب کاری‌شان ریتم زندگی آنها را به هم می‌زند. بعد هم این همه دستکاری در طبیعت، بدن انسان را هم متاثر می‌کند و بیماری‌ها می‌آیند. اما بعضی مرگ‌ها خیلی تلخ‌ترند. راستش وقتی آن عکس‌ها منتشر شد، روی تخت بیمارستان، با آن حال دلم فرو ریخت. می‌دانستم که به قول خودش «خراب»ش کرده‌اند. هنوز هم گیجم. نمی‌فهمم چه معنی دارد.

مگر آدم شب عید می‌رود عمل کند؟! وقتی دکتر هم نیست. همیشه می‌گویم خدا نکند در تعطیلات عید برای کسی اتفاقی بیفتد. این تعطیلات بیهوده و طولانی، پزشکانی که در سفر هستند، اصلا شرایط خوبی نیست.

اما بگذارید یک چیز دیگر هم بگویم. چند روز پیش تعدادی از دوستان عروسک‌سازِ «خانه عروسک» که بسیار هم توانمند هستند به برنامه خندوانه رفته بودند و برای من یک عکس فرستادند. گفتم آنجا چه کار می‌کنید؟ گفتند عروسک‌ساز جناب‌خان به سفر رفته و به ما سپرده بود اگر کاری یا کمکی لازم شد شما انجام دهید و حالا هم کاری پیش آمده و ما آمده‌ایم که آن را حل کنیم. گفتم: اورژانس عروسک! بلافاصله برای‌شان نوشتم: «کاش کیارستمی هم عروسک بود.» یعنی یک عروسک‌ساز اینقدر احساس وظیفه کرده که وقتی دارد به سفر می‌رود و خودش حضور ندارد به کسی در حد خودش سفارش کرده که مراقب عروسکش باشد. واقعا ای کاش کیارستمی عروسک بود....

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید