ماجرا از زمانی آغاز می شود که «فاطمه» (سحر دولتشاهی) تصمیم گرفته تا از رضا جدا شود و زندگی مستقلی را تجربه کند. رضا نیز با وجود علاقه ی بسیارش به «فاطمه» به طلاق رضایت می دهد.
فیلم، ریتم کند و فیلمنامه ای بدون فراز و نشیب دارد. در واقع فیلمنامه به هیچ عنوان قصد ندارد مخاطب را احساساتی کند یا به هیجانش بیاورد. حتی جزئیات شکل گیری شخصیتی که می آفریند را به مخاطب نشان نمی دهد، بلکه این شخصیت را در مکان و زمان خاصی قرار می دهد و از بیننده می خواهد تا در کنار او باشد. شخصیتی که حاضر نیست عشق را فدای مالکیت کند و به خاطر این دوست داشتن زنجیری به پای معشوق ببندد. رضا می پذیرد که «فاطی» را طلاق بدهد و طوری رفتار می کند که انگار از این کار ناراحت نمی شود، اما واقعیت چیز دیگری است. چنین تصمیمی تبعاتی مانند تنهایی و ناامیدی برای «رضا» دارد. رضا نیز برای فرار از این تنهایی دست به دامان آشنا و فامیل میشود و به سراغ دختران مختلف می رود. او به دنبال راهی است تا جلوه ی معشوق را در آنها پیدا کند.
در جایی از فیلم نیز موفق به یافتن چنین شخصی میشود و با «ویولت» دوست می شود. «ویولت» که به بیان خودش، هیچ وجه مشترکی با «رضا» ندارد. اما مطمئنا می تواند بهانه ای برای فراموشی باشد. اما «فاطی» که ارتباطش را هنوز با رضا قطع نکرده و به او سر می زند، باعث می شود، عشق کهنه دوباره به سراغش بیاید و زور این عشق به رضا می چربد. عشقی که شاید تنها راه فرار و خلاصی از آن دعوا و جدل با معشوق می بود که رضا آن را انتخاب نکرد. فیلمنامه در کنار خط اصلی داستان، قصه ی مردی در حال مرگ را از زبان رضا برای مخاطب تعریف میکند که بتواند، نگاه رضا و احوالاتش را به مخاطب برساند. داستانی که آزادی، خوشی و غم را با کلمات ساده و در نگاه یک انسان با تجربه و ۱۰۰ ساله بیان می کند و هر آنچه که پیرمرد قصه می بیند، نگاه رضا است.
«علی رضا معتمدی» که خود نقش «رضا» را بازی می کند، برای ساخت فیلم مثل یک نقاش عمل کرده و می شود گفت که صحنه هایش شبیه نقاشی روی تابلو است. نقاشی هایی با رنگ بندی و ترکیب درست که منجر به خلق میزانسن های زیبا و البته تاثیرگزار در جهت القای فکر کارگردان می شود. میزانسن هایی که بیشتر بیان کننده حالات شخصیتی رضا بوده و رنگهای شاد و گرم در کنار نورپردازی تیره، میتواند شخصیت تنهای رضا را در عین شوخ و شنگی اش به مخاطب نشان دهد. شخصیتی که درونی تنها و بیرونی شاد دارد.
معتمدی در انتخاب دوربین نیز هوشمندانه عمل کرده و با انتخاب دوربینی ساکن، تحرک را از بیننده می گیرد. همچنین نماهای باز (لانگ) نیز مخاطب را در اندازه ی یک بیننده خنثی نگه می دارد. در واقع بیننده قرار است «رضا» را از دور نگاه کند و برای درک او تلاش کند، نه اینکه از چشم رضا به جهان اطراف نگاه کند. برای همین است که مخاطب، زنان توی فیلم را نمی شناسد یا از گذشته رضا چیزی نمی داند.
استفاده فیلم از موسیقی زنده، از موسیقی سنتی مذهبی توی مسجد گرفته تا ساز مدرن و امروزی «هنگ»، که تنها وجه مشترک شان آرامش و البته کرختی است، نیز کمک می کند تا به احوالات رضا نزدیکتر باشیم.
در یک جمع بندی «رضا» فیلم متفاوت و به دور از هیجان های روزانه است که ساخت بسیار خوبی دارد و می تواند نگاه های زیبایی شناسانه را به دل خود بکشد و زجر و خوشیهای یک طلاق عاشقانه را به شما نشان دهد.