دوشنبه, 25 خرداد 1394 19:57

نقد فیلم قصه ها /قصه ها، پایان باز هیچ یک از قصه های "رخشان بنی اعتماد" را نمی بندد

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
نقد فیلم قصه ها /قصه ها، پایان باز هیچ یک از قصه های "رخشان بنی اعتماد" را نمی بندد قصه ها، پایان باز هیچ یک از قصه های "رخشان بنی اعتماد" را نمی بندد

هما گویا (سی و یک نما)– در جشنواره فیلم فجر برای دیدن فیلم "قصه ها"ی کارگردان مورد علاقه ام بی تاب بودم. فیلم را دیدم و لذت هم بردم اما دوستش نداشتم. من با "بانوی اردیبهشت " خاطره ها داشتم، با آن "روسری آبی" اش در" زیر پوست شهر"، من بارها خواستم جلوی کامیون  را بگیرم تا آفاق را زیر نکند اما حالا قصه ها راضیم نمی کرد. قصه ها پایان باز هیچیک از قصه های رخشان بنی اعتماد را نمی بست. ای کاش فقط یکی از کارآکترهای فیلم های ماندگارش به آرامش رسیده بودند تا کمی به زندگی امیدوار می شدیم. سکوت کردم چرا که ایراد گرفتن از بزرگی چون رخشان بنی اعتماد مصلحت نبود و برای اولین بار مصلحت اندیش شدم! پس از اکران فیلم سکوت کردم و حالا پس از چهل روز که این فیلم کمتر از هشتصد میلیون فروش داشته  مینویسم:

رخشان بنی اعتماد برای ساخت آخرین فیلمش تصمیم جالبی گرفته که مثل تیغ دو دم میماند. اینکه آیا می تواند با مخاطبی که سابقه ی ذهنی از شخصیت های قصه ندارند ارتباط یگیرد یا خیر. این فیلم هیچ شخصیت پردازی ندارد چرا که به هر یک از شخصیت ها قبلا در حدود 100 دقیقه در فیلمی مجزا پرداخته شده و اینکه چطور می خواهد خودش را به مخاطب جدید معرفی کند لابد به همانگونه که من در سینما شاهدش بودم که چطور تماشاچی ها برای هم شخصیت پردازی می کردند: "این همون دخترست که از دست برادرش دختر فراری شد" "این همون دختر کارگرست که زن پیرمرده شد" این همون مردی است که خونه اش تو خارج از محدوده بود "،" این همون دختر معتاد است " و این...

فیلم از نظر ساختار، فنی، کارگردانی و بازی بسیار عالی است و فقط این قصه است که روبه روی نام فیلم یعنی "قصه ها" مثل یک مانع می ایستد و من در تعجبم که سینمای بین الملل چطور توانسته با آن ارتباط برقرار کند. لابد مزایای این فیلم آنقدر زیاد بوده که به پارامترهای لازم یک قصه  توجه نکردند و یا آنقدر در بدبختی های ما گم شدند که فکر می کردند، شخصیت های ما بدبخت تر از آن هستند که نیازبه واکاوی داشته باشند. روایت، تعلیق، پیرنگ و.. و.. و.. همه در نگون بختی ها خلاصه می شود.

در «قصه ها» چه می بینیم:

شخصیت معصومه (با بازی مهراوه شریفی نیا) که بنی اعتماد پیش از این در «زیر پوست شهر» از مشکلات زندگی او پرده برداشته بود، مواجه شویم. فردی که نه تنها زندگی اش بهتر نشده بلکه حالا تبدیل به زنی خیابانی شده که برای امرار معاش سوار بر ماشین پسر همسایه قدیمی شان عباس ( محمدرضا فروتن ) شده و هراسان از شناسایی اش توسط عباس، پا به فرار می گذارد.

ghesehabani_7.jpg

 

اپیزود اول «شب تهران»:

شب تهران ادامه‌ای از سرگذشت شخصیت‌های فیلم «زیر پوست شهر» است. معصومه (مهراوه شریفی‌نیا) که در «زیر پوست شهر» به دلیل کتکی که از برادرش به خاطر دیر آمدن به خانه خورده و از خانه فرار کرده است، همچنان آواره‌ خیابان‌هاست. او که بزرگ‌تر شده، شبانه با بچه‌ای در بغل که از شدت تب می‌سوزد، سوار ماشین عباس (محمدرضا فروتن) پسر همسایه‌ قدیمی‌شان می‌شود تا با تمایل به خودفروشی پولی دست و پا کند. عباس، معصومه را می‌شناسد، اما معصومه به روی خودش نیاورده و وقتی عباس برای گرفتن دارو از ماشین پیاده می‌شود، معصومه نیز فرار می‌کند.

طوبی مادر عباس (گلاب آدینه)، همچنان گرفتار و درمانده به دنبال گرفتن حقوق عقب‌مانده‌اش از کارخانه است. پسر کوچکش که در فیلم قبل در بحبوحه‌ انتخابات مجلس ششم، در فعالیت‌های انتخاباتی شرکت کرده و کارش به کلانتری کشیده شده بود، این بار معترض به نتیجه‌ انتخابات ریاست‌جمهوری ۸۸بوده و زندانی شده است.

ghesehabani_5.jpg

اپیزود دوم «دوربین»:

در اپیزود دوم کارگران معترض، با مینی‌بوس راهی یکی از نهادها جهت اعتراض می‌شوند که با سرکوب مسئولان مواجه می‌شوند، کارگرانی که به قول طوبی، نه پارتی دارند و نه کارت از فلان نهاد و فلان گروه. آقایونا، خانوم یونا. 

(بازی گلاب آدینه همچنان در این قصه ها هم به دنیائی می ارزد)

اپیزود سوم «هرت‌آباد»:

هرت آباد داستان زندگی محمدجواد حلیمی (مهدی‌ هاشمی) است. کارمند مفلوک دولت که پس از سال‌ها اجاره‌نشینی، با زدن از نان شب خانواده‌اش، آلونکی در حاشیه‌ پایتخت به نام هرت‌آباد دست‌وپا می‌کند. او حالا بازنشسته شده و به دنبال پیگیری عودت هزینه‌ عمل پروستات یا به اصطلاح خودش «موضع خاص» است، اما مسئول دولتی رسیدگی به این درخواست، نه تنها حوصله‌ خواندن پرونده را ندارد و به حلیمی ‌می‌گوید تا برایش خلاصه تعریف کند، بلکه به جای گوش دادن به سخنان ارباب رجوع، مشغول اس‌ام‌اسی‌ و صحبت کردن بازن صیغه ایش‌ درباره‌ی رنگ‌موهایش می‌شود. مسئولی که معتقد است: «مردم باید راه‌حل مشکلاتشان را در خودشان پیدا کنند. حلیمی‌ حاضر نیست تا برای پیگیری درخواستش، توسط کمیسیون پزشکی دولت معاینه شود و به قول خودش، جلوی هرکس و ناکس شلوارش را پایین بکشد.

ghesehabani_1.jpg

اپیزود سوم "مترو تهران"

قصه ی بعدی داخل متروی تهران است. خواهر (نگار جواهریان) و برادر (بابک حمیدیان) برای اخاذی از پدر حاجی‌بازاری هوس‌باز خود، او را تهدید می‌کنند که اگر پول را ندهد، فیلم بی‌ناموسی دخترش را پخش می‌کنند و جانباز فیلم "گیلانه" (شاهرخ فروتنیان)هم شاهد این گفتگوست.

اپیزود بعدی مجتمع ترک اعتیاد دختران است. در این کمپ ترک اعتیاد، آشپزی به نام نرگس (عاطفه رضوی) نیز حضور دارد. او که به دلیل سوختگی، صورتش را با روسری بسته، وقتی در حرم سرگردان بود، برای کار به کمپ معرفی می‌شود. حالا شوهر معتادش (صابر ابر) که لابد بعد از عادل فیلم نرگس (ابوافضل پورعرب ) با او ازدواج کرده، پس از سه ماه او را که از خانه رفته است با پرس‌وجو در کمپ پیدا می‌کند. نرگس افشا می‌کند که شوهرش مرتب او را به باد کتک می‌گرفته، آب‌جوش به صورتش پاشیده، اما نادر با التماس‌ به نرگس می‌گوید که به خانه‌اش برگردد، چراکه غیر از او کسی را ندارد.

ghesehabani_6.jpg

اپیزود دیگر: «یک نامه»

نوبر کردانی روسری آبی (فاطمه معتمدآریا) که به صیغه‌ یک کارخانه‌دار سالدار به نام «رسول رحمانی» درآمده بود و پس از آنکه ماجرا به گوش دو دختر حاج‌رسول رسیده بود، او را از خانه بیرون انداخته و حاج‌رسول را برای معالجه به خارج برده بودند، حال چند سالی است با رضا (فرهاد اصلانی)، کارگر کارخانه‌ حاج‌رسول، ازدواج کرده است. حاج‌رسول حالا فوت کرده است و وکیلش را با یک نامه به در خانه‌ نوبر فرستاده است.

ghesehabani_3.jpg

اپیزود آخر فیلم:

نوبرکردانی (پرستار بیمارستان) دختر کمپ اعتیاد را که خودکشی کرده است، سوار ماشین حامد (پیمان معادی) می‌کند. حامد که دانشجوی ستاره‌دار و اخراجی از یکی از بهترین دانشگاه‌های کشور است، ناامید از پیدا کردن کار، به مسافرکشی روی آورده است. او با ماشینش گاهی در اختیار کمپ است و در این بین، به سارا (باران کوثری) علاقه پیدا می‌کند. سارای «خون‌بازی» که با کمک مادرش بالاخره توانسته اعتیادش را ترک کند و در کمپ به دخترانی نظیر خود کمک می‌کندو مبتلا به ایدز است.

ghesehabani_4.jpg

و سخن پایانی اینکه  قصه ها را چه کسی به هم پیوند می دهد:

مستندسازی با بازی «حبیب رضایی» به دنبال مشکلات شخصیت‌های فیلم است و می خواهد از زندگی آنها فیلمی بسازد گرچه مسئولان دولتی تمایلی به نمایش مشکلات زندگی مردم ندارند اما همچنان برای این کار مصر است و در سکانس پایانی می‌گوید: "هیچ فیلمی، هیچ‌وقت، تو هیچ کُمُدی نمونده، بالاخره یه روز، یه جایی دیده می‌شه، چه سازنده‌اش زنده باشد، چه مرده".

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید