درمیشیان در مجبوریم از همیشه عصبانی تر است تا جایی که حتی در انتخاب لوکیشن، رنگ، نور و نماهای خارجی و داخلی نیز خسیسی می کند. همه جا یک شکل و بی تنوع. حتی خانه ی دکتر پندار (فاطمه معتمدآریا) یا وکیل قدیمی و استاد سارا ( با بازی ملموس بهمن فرمان آرا) و خانه ی پنهانی صاحب کارگاه ( بابک کریمی) و...
شاید بگوییم این طراحی لباس، انتخاب دکور، میزانسن و..و..سلیقه ی درمیشیان در این فیلم است اما سلیقه نمی تواند از قاب بیرون بزند. یقینا این تصویر و این قصه واقعیت محض بخشی از جامعه ی ماست و هیچ غلوی هم نشده اما همه ی جامعه ی ما نیست، کلوز آپی است از جامعه ای که تصویر آن را می شود گاهی لانگ شات گرفت و مسلما اگر تا این اندازه یک سویه به آن پرداخته نمی شد می توانست تاثیرگزارتر هم باشد.
حقیقتی است که کارگران جنسی کم سن و سال، روز به روز بیشتر می شوند، از فروش بچه و رحم اجاره ای هم در جامعه باخبر و دغدغه مندیم، اما شاید خیلی وقت نباشد که می دانیم تجارت "سَلَف" خریدن بچه هم بسیار رایج شده است و حتی مردانی هستند که ناموس یا معشوق خود را می فروشند و با منو سفارش می گیرند و چند ماه بعد تحویل می دهند.اما این همه ی ماجرا نیست.
در "مجبوریم"، انگار طرف ما آدم ها نبستند چرا که هیچ شخصیتی، پرداخته نشده جز گلبهار و مجتبی که می توانیم گذشته شان را حدس بزنیم. حضور بازیگران بزرگی که در حاشیه ی قصه منفعل هستند و حرفی برای گفتن ندارند ( چون در قصه نیستند) جز آمدن نامشان در تیتراژ.
از گذشته و دلیل این کنش ها و واکنش های خانم دکتر پندار ( فاطمه معتمدآریا) چه می دانیم؟ فقط در حد یک تماس تلفنی با خانواده مهاجرت کرده و مادری که فسنجان خوب می پزد و دخترش احیانا میرزاقاسمی هم دوست دارد. دکتری که مردد رفتن و ماندن است. زنی که انگیزه ای محکم برای تصمیم های به این بزرگی دارد حتما باید بیشتر به ما معرفی می شد تا با او همدل شویم و یا سارا وکیل جوان( نگار جواهریان) با بازی خوبش تا چه اندازه به بیننده نزدیک می شود؟ چقدر برای او نگران می شویم؟
و در کنار شخصیت های اصلی، بودن یا نبودن کارآکتر منفعل دکتر پزشک قانونی ( پارسا پیروزفر) چه تاثیری در روند فیلم دارد و کلا چه کنشی از او می بینیم جز بازارگرمی فیلم مجبوریم با حضور پارسا پیروز فر و تلنگری به یک عشق قدیمی که اصلا در نیامده است.
پریوش نظریه هم که از توانایی های او در بازیگری باخبریم، انگار در نقش یک مددکار اجتماعی بی هویت و بی روح در نقشش گم شده است.
این تنوع چهره های مطرح سینما جز برای بازار گرمی چه معنایی دارد وقتی قرار است ابراز کنیم که دغدغه ی ما درد جامعه است؟
اما در این میان هر چه تحسین است را باید برای بازی فوق العاده( پردیس احمدیه ) در نقش گلبهار بگذاریم برای شخصیت قربانی، مسخ شده حتی بی بهره از احساس مادری که فقط به دنبال حفظ پناه خود است. پناهی به نام مجتبی که او را چون برده می فروشد و البته (مجتبی پیرزاده) هم در اینجا شخصیت تعریف شده ای دارد که از عهده ی نقشش به خوبی برآمده است و تکلیف ما با این دو نقش روشن است.
در انتها، یادداشت را با دو جمله ای خطاب به کارگردان تمام می کنم که اگر واضح تر بیان شود داستان را لو می دهد:
"مردم در بولوار کشاورز ، نبش خیابان ۱۶تیر، نسبت به چاقو خوردن کسی بی تفاوت نمی مانند ولو برای گرفتن عکس با گوشی هابشان".
خلاصه داستان : زنِ مرد مسن و مذهبی صاحب کارگاه (بابک کریمی) بچه دار نمی شود و حالا قرار است گل بهار، دختر کارتون خواب شانزده ساله برایش بچه بیاورد. دختری که سال هاست توسط مجتبی فروخته می شود و از یازده سالگی یک کارگر جنسی است و هیچ چیز ندارد. نه هویت و نه حتی شناسنامه.
چند ماه از رابطه ی پیرمرد و گلبهار می گذرد و دختر باردار نمی شود.مشتری شاکی است و دلال شاکی تر چرا که بدهکار پیرمرد هم هست.
مجتبی به دنبال علت می گردد. به بیمارستان مراجعه می کنند. و در عکس رنگی و سونوگرافی معلوم می شود که لوله های تخمدان دختر بسته شده است اما کِی و کجا...!!
مجبوریم آخرین ساخته ی رضا درمیشیان ( عصبانی نیستم، بغض، لانتوری) پس از سه سال به تازگی اکران شد که توفیق چندانی نداشت و حالا در شبکه های نمایش خانگی نماوا و فیلیمو) قابل دسترسی است.
در این فیلم نگار جواهریان، پردیس احمدیه، فاطمه معتمدآریا، پارسا پیروزفر،مجتبی پیرزاده، بهمن فرمان آرا، پریوش نظریه، همایون ارشادی و ژاله علو حضور دارند.
هما گویا
دیدگاهها