در این فیلم سینمایی بهرام رادان، میترا حجار، آتیلا پسیانی، گوهر خیراندیش، مهرانه مهینترابی، پژمان جمشیدی، دانیال عبادی، فلور نظری، و رایان جواهریان حضور دارند.
آتش بس 2 برشی دوساعته از زندگی یک زن و شوهر به نامهای خسرو و ترانه است که برای اولینبار در زندگی مشترکشان عازم سفر خارج از کشور هستند و فیلم با بگومگوی آنها آغاز میشود. از همان ابتدای فیلم، تماشاگر شاهد نمایش قدرت میان زن و مرد است. هر یک از آن دو در پی اثبات خویش است. زن و مردی که هردو تحصیلکرده و امروزی هستند و چنان روابط رقابتجویانهای دارند که حتی بهانههایی مثل ارائه بلیط به گیت هم میتواند دلیل جنگ قدرت بین آن دو باشد. هربار که این دو عزم سفر کردهاند، سفر با مشاجرهای لغو شده است، اما اینبار ترانه مصمم است روابط فی مابین را با این سفر ترمیم کند و به صورت اتفاقی در فرودگاه با مشاوری مواجه میشوند که چند سال پیش، از او کمک میگرفتند. آن دو باز به مطرح کردن مسایل گوناگون خود میپردازند و از این چند سال آزگار میگویند که بین آنها چه گذشته و حالا چه مشکلاتی با یکدیگر دارند. از مطرح شدن طلاق توسط مادر خسرو میگویند و اینکه هیچکدام به طلاق راضی نشدند و مادر خسرو نتیجه گرفت که طلاق جربزهای میخواهد که آنها ندارند.
باقی بگومگوها و لجبازیهای کودکانه، حواشی تکراریای هستند که در آتش بس 1 به تصویر کشیده شده بود؛ با این تفاوت که اینبار پای کودکی در میان است که همه مسایل را پیچیدهتر میکند. این کودک در کشمکش میان پدر و مادر خود زندگی متشنجی را تجربه میکند و فاقد الگوهای مناسب در زندگی است؛ چنانکه خسرو و ترانه چنین بودهاند.
چاشنی طنز در بگومگوهای زناشویی در سراسر فیلم به چشم میخورد و البته که برای تعدیل تلخی این همه مشاجره، ضروری به نظر میرسد. مشکلات زناشویی در سراسر داستان زیر ذرهبین رفته و بزرگنمایی میشود و این اغراق همراه طنز، از تشنج این مشاجرات کاسته و به مخاطب کمک میکند تا انکار ناخودآگاه در مقابل این همه بیمنطقی، حس همذاتپنداریاش را خدشهدار نکند.
در پایان فیلم مشخص میشود که خسرو خود از دکتر خواسته که به فرودگاه بیاید و به او کمک کند تا مسئله فوبیای پروازش را با ترانه مطرح کند، اما بالاخره تصمیم میگیرد با وجود ترس عمیقاش از پرواز، غرور خود را با اعتراف به ترس، خدشهدار نکرده و راهی سفر شوند. هرچند ترانه هم از این فوبیا بینصیب نیست، اما او ناچار است نقش تکیهگاهی محکم را بازی کرده و در پایان، هواپیما در بگومگوهای تکراری زن و شوهر پرواز میکند و آن دو باز هم اعلام آتش بس نمیکنند.
مسائلی مانند شاغل بودن زنان و انجام کارهای منزل، میزان و کیفیت ارتباط با خانوادهها، چگونگی ارتباط افراد متأهل با جنس مخالف و پایان دادن به روابط قبلی، تقسیم کار در منزل و در امور فرزند، دلایل فرزندآوری، فراموش نشدن توجه و ابراز محبت در خانواده، مسایل پولی و مالی، الگوبودن برای فرزند و تربیت او، انضباط در زندگی و حفظ تازگی روابط، مداخله دوستان و آشنایان و تحریک زن و شوهر علیه یکدیگر؛ نمونه مسایلی هستند که در این فیلم به آن پرداخته میشود.
مشاور توضیح میدهد که پیش از این ساختار خانواده سلولی بوده و مبتنی بر اطاعت محض، اما اکنون به مدد پیشرفت علم به شکل امروزی درآمده است و مناسبت خاص خود را میطلبد. در زندگی ایدهآلی که او ترسیم میکند، بر خلاف گذشته که ازدواج هدف بوده است، ازدواج بر مبنای علاقه رخ میدهد و مناسبات فیمابین، زن و مرد نمیشناسد و هردو باید مؤلفههایی مشترک را برای تعامل مدنظر قرار دهند؛ هر چند به نظر میرسد این ایده که به صورت ضمنی و غیرمستقیم مطرح میشود، با توجه به روحیات متفاوت زن و مرد، چندان کارساز نباشد.
ترانه به خیال خود، طبق تجربه از زندگی مادرش، همسرش را میراند و توقع دارد خسرو مانند پدرش این پسزدگی را یک غرغر زنانه قلمداد کند، اما همسرش میرود و او را متعجب میکند. خسرو خدا را برای پسر بودن فرزندش شکر میکند و در جواب طعنه ترانه به این پسردوستی، جاگذاشته شدن ترانه را در بیمارستان در هنگام تولد یادآوری میکند و نویسنده تلاش میکند و در خلال بگومگوها ثابت کند که هنوز جامعه مردسالار، پسرداشتن را به دختر ترجیح میدهد.
خسرو مادر شدن ترانه را مانع کار کردن او میداند؛ اما او هنر فرزندآوری را تنها یکی از هنرهای زنانه میشمارد که مردان فاقد آن هستند. دلایل ترانه برای بچهدار شدن کاملاً سنتی است؛ چنانکه آن را مانعی برای طلاق و امری لازم برای هر زندگی زناشویی میداند. ترانه باورهای خرافی درباره اعداد و مسایل دیگر دارد و... دهها علامت دیگر در این فیلم وجود دارد که گویای وجود یک زن و مرد سنتی در پوسته یک زوج تحصیلکرده و مدرن است؛ نتاقضی که برای خوددرگیری هر یک از آنها کافی است؛ چه رسد به تشنجی آتش بسناپذیر بین زوجی سرگردان.
جایگاه زنان در زاویه دید تهمینه میلانی برای مخاطب تبدیل به یک تصویر مألوف و قابل پیشبینی شده است؛ زنی که مقتدرانه با رنج تاریخی تضعیف توسط جامعه مردسالار مبارزه میکند و میکوشد و میکوشد و میکوشد؛ چنانکه هم یک آرشیتکت موفق و پولساز است و هم فضای خانه را همیشه مرتب و دلپذیر نگه میدارد و سعی میکند ارزش کار منزل را به همسرش گوشزد کند و در صورت بیکار شدن خجالت میکشد که از همسرش برای امور روزمره پول طلب کند. زنی که طبق استهزاء خسرو، شترمرغ است؛ میگویند پرواز کن، میگوید من شترم و میخواهند بار ببرد، میگوید من مرغم.
اما در نهایت زن تیپیکال، تکراری و خسته میلانی در هر دو جبهه، ایدهآلگرایانه میجنگد و در اکثر گلایهها حق به جانب اوست و در حملههای مردش، همیشه دلیل و بهانهای برای دفاع از خود دارد. زنی که با اشتیاق بسیار بچه میخواهد و به ناچار او را به پرستار میسپرد تا به کار خود ادامه دهد و از پول خویش منزلش را گلآرایی میکند، نانی که مرد به خانه میآورد را با دو هزار تومان میخرد تا منتی به سر نداشته باشد و خود را مستحق پنهان کردن سرمایهاش از همسرش میداند و در عین حال با مهربانی با کودکش کارتون میبیند و برای بستنی خوردن او وقت میگذارد. هرچند طبق معمول تنها در حال تهیه سالاد دیده میشود. زن قصههای میلانی تبدیل به ماشین همهفنحریفی شده است که قدرش دانسته نمیشود. هرچند از بیماری روحی ایدهآلگرایی رنج میبرد و با خستگی حاصل از این همه دوندگی، نمیتواند مایه آرامش خانوادهاش باشد، اما در نهایت او متهم نیست. جامعه مردسالاری مقصر است که عرصه را بر او تنگ میکند و مردان کودکینکرده و زنآزاری را بازتولید میکند که ناخواسته و ندانسته به رنج او دامن میزنند. هرچند جامعه رو به مدرنیته حداقل توانسته است انعطاف پذیرش اشتباه را در این مردان به وجود بیاورد.
کودک این فیلم، نماینده نسل مظلومی است که حتی هویتشان در کوران جنگ سنت و مدرنیته، دستخوش تزلزل است. کودکی که تا سنین خردسالی بین اسم سام و جاوید - دو نماینده از دو سر طیف مذکور- در نوسان است و قابل پیشبینی است که نام "سام" انتخاب مادری است که در امروزیشدن از پدر پیشی گرفته است و در نهایت پس از چند سال سردرگمی، سام نامیده میشود. نسلی که ناچار به مدرن شدن است؛ چراکه در کوران حرکت به سوی جامعه اطلاعاتی، به جای آغوش پدر و مادر، به دست کارتونها و بازیها و وسایل الکترونیک سپرده میشود. کودکی که فقط در صورتی از رسیدگی پدر و مادر برخوردار میشود که تعیینکننده هویتش باشند؛ چنانکه مادر میخواهد پدر، فرزندش را سام بنامد تا شب از خواب خود بزند و به نوزادش رسیدگی کند. بیمسئولیتیای که بعید است در واقعیت از مادری سر بزند.
خسرو و ترانه چنان در مشاجرات خود غرقاند که هر یک به امید دیگری کودکشان را در مهد رها میکنند و تا آخر شب به تنها ماندن او پی نمیبرند. کودکی که طبق توصیه مشاور، مستحق انتخاب و رسیدگی و فرمانروایی است؛ درست همان چیزی که نسل والدین او به خاطر ساختار سنتی خانواده از آن محروم بودهاند و سیکل ناقص تربیت آنهاست که نسل بعد را هم تحتتأثیر قرار میدهد. والدینی که عقده کودکیهای فروخورده خود را در معاشرت با فرزند خود میگشایند و در نهایت این نسل، ناچار است از سرزمین سرگردانی والدین خود عبور کرده و خود را از قید زندگی غیراصولی سنتی برهاند!
سفر، زمینه و خلاصه این داستان است؛ حرکتی در عبور از ترسی بیمنطق. وحشت از پریدن و تجربههای نو. کوچی از زندگی خانوادگی غیراصولی و سنتی به سوی معاشرت خودآگاه و علمی بین زن، مرد و کودکی که پیش از این در ساختار سلولی خانواده با مناسبات خاص آن خوشبخت بودهاند و اکنون با تغییر مؤلفههای اجتماع، این مناسبات دستخوش تزلزل شده است. آتش بس 2 داستان انسانهای سرگردانی است که برای بقای زندگی مشترکشان ناچار از پروازند؛ در حالیکه میترسند از زمین امن جدا شوند؛ زمین امنی که بستر تصورات قالبی و سنتی اجتماع از حیات زنانه و مردانه است و در عین حال دلیل اصلی منازعات زوج جوان داستان است. تقابل میان سنت و مدرنیته مدتهاست که دستمایه فیلمنامههای اینچنینی است و گاه به نفع زنان و گاه به نفع مردان سر خم میکند. گاه زن مدرن را نکوهش کرده و گاه زن سنتی را به جلو هل میدهد و در این کشاکش طبق معمول، از هیچیک از این فیلمنامهها نمیتوان راهحلی مؤثر برای عبور از این سرگردانی استخراج کرد.
* کارشناس ارشد مدیریت رسانه
منبع : مهرخانه