هر چند آباجان را نمی توانیم در قیاس با آثار گذشتهی هاتف علیمردانی بیشتر دوست داشته باشیم ولی به عنوان تجربه ای خاص و متفاوت میتوانیم آن را به تماشا بنشینیم تا با نگرش و رویهی فیلمسازی هاتف علیمردانی بیشتر خو بگیریم.فیلمسازی که دنبال کوچه های بی نام خاطرات می گردد، کوچه هائی که گاه بن بستند و گاه راهی به پس کوچه ها دارند . کوچه هائی که شاید بتوان در میان خانه هایش، خانه ی "آبا جان" را پیدا کرد و قصه اش را شنید.
آباجان شخصیتی واقعیست در زندگی "هاتف علیمردانی"؛ مادربزرگی مهربان و مدبر با روحیهای قوی و استوار. این تنها بخش واقعی و مستندگونه ی فیلم نیست، اتفاقات دیگری نیز وجود دارند که علاوه بر زندگی شخصی نویسنده و کارگردان، تاریخ هم آن را گواهی میدهد. تاریخی که گاه خواسته و گاه ناخواسته فراموشش می کنیم و گاه در دنیای ماشینی و غرق در تکنولوژی از کنارش بی تفاوت می گذریم.
زمان، زمان جنگ است.پسر آباجان به جنگ رفته و او چشم انتظار بازگشتش با همسر و هوویش در کنار خانوادهی پر جمعیتشان در خانه ای زندگی می کند که علاوه بر تمام اتفاقات، حالا جولانگاه یک عشق ممنوعه میان دختر و پسری از اعضای خانواده هم شده ، باز هم عشقی ممنوع که در "کوچه بی نام" هم دغدغه ی ما شده بود .
البته گرایشهایی سیاسی میان جوانان خانه که تحت تاثیر شرایط آن دوره از تاریخ بوده است هم چاشنی قصه ها و خرده قصه های آبا جان است.
فیلم، داستانی برای گفتن دارد با زاویه هایی پنهان و آشکار از اتفاقات و شخصیت ها، داستانی که در روایتش چند رج در میان به لکنت می افتد؛ گاهی به هنگام ، نجات پیدا می کند و گاهی هم نه!
خانهی آباجان همان جاییست که کمشکش ها و حوادث، مدام در آن در حال رخ می دهد؛ با آدم های بزرگ و کوچکی که برای شناختن ابعاد شخصیتشان و دریافتن داستان بیشتر باید روی توانایی های بازیگران و قدرت کارگردانی حساب کنیم تا آن چه که در فیلمنامه نوشته شده است. فیلمی که یقینا قصه از بازی ها و روایت عقب می ماند بخصوص در شخصیت پردازی.
دیالوگ ها و گفت و گوهای فیلم به زبان فارسی، با لهجه ی ترکی وگاه هم به زبان ترکی است؛ یکی از ضعف های این فیلم نیز به همین برمی گردد چرا که در چندین مورد راکورد لهجه ها به درستی حفظ نشده که این از گوش مخاطب بخصوص مخاطب ترک زبان دور نمی ماند.
بازیگران آباجان هر کدام به سهم خود در بالا بردن کیفیت بازیهای فیلم نقش بازی می کنند. به این ترتیب که همان قدربازی فاطمه معتمد آریا را تحسین می کنیم که درخشش شبنم مقدمی را که حالا دیگر به عنوان یکی از بهترین زنان بازیگر در سینمای ایران می شناسیمش باور داریم.
از طرفی، سعید آقاخانی و حمید رضا آذرنگ بازی های قابل قبولی را به نمایش گذاشته اند و نه بیشترکه این باز هم نشانه ی دیگری است که قصه متریال لازم را برای هنرنمائی این دو بازیگر توانا در اختیارشان قرار نمی دهد و به همین دلیل سکانس دعوای این دو وسط حیاط خانه، بهترین دقایق حضورشان در طول فیلم است چرا که درست تعریف شده است.
بازیگران جوان تری هم مانند محمدرضا غفاری و ملیسا ذاکری که هر دو را در کوچه بی نام دیده بودیم، به اندازه و درست نقشهایشان را ایفا کرده اند.دو بازیگر جوان بسیار خوب و البته بسیار بی ادعا و بی حاشیه.
در مجموع فیلم را می توان نشانی دانست بر اینکه تواناییهای کارگردانیِ هاتف علیمردانی به فیلم نامه نویسیاش می چربد و این نکته ایست که اگر در فیلم وجود نداشت "آباجان" با تمام نقاط ضعف و قوتش، بی تردید از دست رفته بود اما حالا فیلمی قابل قبول استکه ارزش دیدن دارد.