دیدن این فیلم جرم است
فیلمی که در سکوت خبری ساخته شد و با فرم و ساختار، بازیها و شیوهی رواییِ بهقاعدهاش، ما را متوجه خود کرد. فیلم، گویا با نیت قبلی و کاملاً آگاهانه، "آژانس شیشهای" را در ذهن تداعی میکند؛حتی اِلِمان پانسمان دستِ حاج کاظم در آژانس شیشهای، در این جا بر دست سردار موسوی (امیر آقایی) که در دقایق پایانی وارد میشود؛ به چشم میخورد، نشانهای که اگر ادای احترامِ کارگردان به حاتمی کیا برداشت نشود، ضروری نیست.
دیدن این فیلم جرم است، از منظرِ کیفیت در اجرا، موفق است. دیالوگهای گلدرشت و بیانیههای سیاسیِ پر طمطراق، شاملش نمیشود و همین، انگیزهای برای پیگیریاش است.
بازیهای فیلم یک دست و هموار است حتی چهرههای کمتر شناخته شده نیز به خوبی، هویتِ فیلم را درک کرده و در در یک مسیر، ایفای نقش میکنند.
داستان فیلم، حول محور گروگانگیری از سوی یک بسیجی در پایگاه بسیج و به تبع آن، ورود نیروهای امنیتی رده بالای کشور برای حلِ بحران است. البته آنچه به عنوان خلاصهای از داستان، ذکر آن رفت در جزئیات، شکلِ دقیقتر و متفاوتی به خود میگیرد. در فیلم، از دغدغههای به روز و حرفهایی که سوژهی داغِ عموم مردم است میشنویم؛ آقازادهها، ژنهای خوب، میلیاردها پول نفت و منابع ایرانی، فقر در جامعه و... اما مشکل اینجاست که هیچ کدام از اینها دلیلِ گروگان گرفتن پیرمردِ دو تابعیتی( ایران و انگلیس) توسط امیر( با بازی مهدی زمین پرداز) نیست؛ بلکه دلیلِ این اتفاق، تعدی و دست درازیِ این پیرمرد مست در خیابان به ریحانه همسر محجبهی باردارِ امیر( با بازی لیندا کیانی) بوده است که موجبِ از دست رفتن فرزند در شکم مادر میشود. حالا که پای ناموس و غیرت ایرانی به میان آمده میتوانیم به یادِ "لاتاری" هم بیفتیم که سوژهاش چندان دور از این فیلم نیست.
دیدن این فیلم جرم است احتمالاً درستترین فیلمِ سیاسیِ ساخته شده در دههی نود است؛ نه از منظر ایدهئولوژی و جهانبینی بلکه از منظر ارائهی تصویری باورپذیرتر و البته پیچیدهتر از مناسبات سیاسی درونی و بیرونی یک کشور. فیلمی که نه اینوریها برایش غش میکنند نه آنوری برایش هورا میکشند؛ درست مثل امیر، شخصیتِ اصلی فیلم.
۲۳ نفر
فیلمی بدونِ شعار و بهدور از قهرمان پروری؛ اقتباسی از خاطرات گروهی از رزمندگان نوجوان ایرانی که در جریان جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۱ به اسارت نیروهای عراقی درآمدند.
۲۳ نفر، با صحنهی حمله و درگیری آغاز میشود و التهابش در دقایقِ ابتدایی، انگار روایِ داستان دیگریست. علاوه بر شخصیتپردازی که به نظر میرسد به دلیل تعدد شخصیتها در این واقعهی تاریخی، مغفول ماندهاست؛ فیلمنامه نیز با کمترین هیجان و گرهافکنی و گرهگشایی، مسیرِ خود را به پیش میبرد، در حالی که میتوانست با کمی ریسک، چالشِ تصمیمِ مشترک گرفتن و واکنشهای این ۲۳ نوجوان را در مواجهه با اتفاقات و همچنین نسبت به یکدیگر با حوصله و وسواس بیشتری به نمایش بگذارد.
از تماشای بازیهای این فیلم میتوان لذت برد؛ چهرههای عمدتاً ناشناس، نابازیگرانِ نوجوانِ باانگیزه که پیداست با عشق و اشتیاق پیشِ روی دوربین حضور پیدا کردند.
کتاب "آن ۲۳ نفر" به قلم احمد یوسف زاده، یکی از همین بچههای آزاده (که حالا مویی سپید کردهاند) از فیلم، چندین پله جلوتر است که البته این موضوع، لزوماً نقص فیلم نیست چرا که این واقعه و این رمان، بستر مناسبتری برای ساخت یک سریال بود تا فیلم سینمایی، اما هم چنان به احترام این سوژه و شخصیتهایش میتوان ایستاده دست زد. همانطور که اصحاب رسانه با دیدن بازیگران این فیلم در کنار شخصیتهای اصلیِ آن برهه از تاریخ که شب گذشته در پردیس ملت حضور داشتند ایستادند و دست زدند و چشمی، تَر کردند.