بعد از دیدن فیلم سرخپوست منتظر ماندیم که فیلمهای بیشتری ببینیم تا بتوانیم محکم سر حرف خود بایستیم و بگوییم که فیلم "سرخپوست" ساختهی نیما جاویدی یقیناً بهترین فیلم جشنواره سی و هفتم فیلم فجر است. فیلمی که در رُندترین تاریخ اسکار یعنی اسکار 2020 میتواند نگاه مردم جهان را دوباره به سینمای ایران خیره کند.
مطلق گویی درباره یک اثر سینمایی نه تنها ارزش آن اثر را بالا نمیبرد بلکه قضاوت دربارهی آن را هم زیر سوال خواهد برد و ما دو روزی است دنبال خرده باگها و نقاط ضعفی هر چند کوچک در فیلم تازهی نیما جاویدی میگردیم و پیدا نکردیم. شاید در این میان بشود به حضور کوتاه مانی حقیقی و آتیلا پسیانی در فیلم اشاره کرد که میتوانست با انتخاب دو نابازیگر تاثیر بیشتری داشته باشد همانطور که معدود نابازیگران این فیلم به خوبی درخشیدند.
فیلم اول نیما جاویدی "ملبورن" یکی از فیلمهای خوب اما به شدت تلخ است که در برابر قهرمان سازیهای کلیشهای، قد علم کرده و سنت شکسته است.
با دیدن فضا و چوبهی دار در ابتدای فیلم با خود فکر کردیم، اگر "ملبورن" ی که با خوش خوشان یک سفر آغاز شد به آن تلخی کشید، با این چوبهی دار قرار است در پایان، قلبمان به دار کشیده شود که کارگردان دستمان را خواند و با فیلمی رو به رو شدیم، بدونِ پایان باز (خوشبختانه) و دلگرم کنندهتر و شریفتر از بسیاری از فیلمهایی که در جشنواره دیده بودیم. گویا هنوز انسانیت در شخصیتهای قصهها نفس میکشد، حتی اگر فیلم به دهه چهل شمسی بازگردد.
جاویدی در سرخپوست، فیگور روشنفکری نمیگیرد و بیدلیل رنگها را از فیلمش حذف نمیکند آن هم در دورهای که تکنولوژیِ روز دنیا دارد روی فیلمهای سیاه و سفید هم رنگ میپاشد.
نام فیلم ما را به یاد این جملهی معروف میاندازد:
"سرخ پوست خوب سرخ پوستِ مُرده است"
( The only good Indian is a dead Indian )
یک اصطلاحِ نژاد پرستانه در فرهنگِ قدیم و سنتیِ آمریکا که در این فیلم با تفاوت در شمایل و مضمون میتوانیم با آن رو به رو شویم.
فیلم، چشم نواز است و باور پذیر، در زمانی که تا این حد مقولهی ساخت فیلم در دهههای گذشته با اشتباه و سهل انگاری رو به رو است که یک شیشه شیر پاستوریزه با عکس گاو و یک تلویزیون سیاه و سفید با صفحهی قوس دارش اوج نوآوری در بازسازی آن دورههاست و با بی توجهی به نوع گویش که در طی دههها کاملا متفاوت شده، راضی میشویم که فیلم از زمان گذشته میگوید، اما نمیدانیم چرا در هر مخمصه، منتظریم شخصیتِ ۵۰ سال پیش دست در جیبش کند و موبایلش را در بیاورد؛ اتفاقی که در فیلم نیما جاویدی به واسطه دقت و توجه در ساخت، نمیافتد.
نیما جاویدی قصهاش را به پنجاه ساد پیش نبرده تا حرف متفاوت و عجیبی بزند و به گفتهی خودش، اگر فاصله زمانی کم میشد، تمام محاسبات به هم میریخت چرا که زندانها مجهز به دوربین مدار بسته شدهاند و پیرنگ اصلی قصه به هم میخورد.
در سکانسهای اولیهی فیلم میبینم که سرگرد نعمت مجاهد (با بازیِ خیره کنندهی نوید محمدزاده) چقدر در کارش جدی و متعهد است اما به همان اندازه یک انسان، با رویاها و واقعیت شخصیتیست که در اوجِ جدی بودنِ یک نظامی، با شنیدن اینکه ترفیع گرفته در پَسخانهی اداره میرقصد و کیف میکند و یا با دیدن یک مددکار جوان و زیبا( با بازی خوب پریناز ایردیار)، ابروهایش را با آب دهان حالت میدهد و دوست دارد آراستهتر باشد.
او یک شخصیت جنگجو و کمالگرا است که تا لحظهی آخر در این بازیِ موش و گربهایِ خودش و اعدامی فراری (سرخپوست) تلاش میکند نبازد و وقتی که برندهی بازی شد آن وقت است که تصمیم میگیرد قهرمان باشد یا انسان.
چالش زیبایی که در فیلم برگزیده شده بود اینکه؛ شما حتی چشمهای سرخپوست را هم نمیبینید، فقط در یک صحنه فیگوری از او به نمایش گذاشته میشود.
بر خلاف نقدهایی که اشاره به تغییر ناگهانی سرگرد مجاهد داشت، باید بگوییم در طول داستان، فیلم به اندازهی کافی به ما Clue داده بود که از تصمیم سرگرد متعجب نشویم؛ چه در مواجههاش با خانم مددکار، چه در رو به رو شدن با کودکِ خردسالِ زندانی فراری، چه آن هنگام که لباس فرم نظامی را درآورده و لباسهای خود را برتن میکند و...
سرخپوست، یک نوید محمدزاده دارد که در نقش مردی میانسال، شگفتزدهمان میکند با تمامِ جزئیات در بازیاش؛ بیان، زبانِ چهره، راه رفتن، فریاد زدن و حتی نفس کشیدنهایش هم متفاوت از همیشه و البته بی اندازه در خدمت نقش و قصه است. نقشی بسیار دورتر از آنچه تا کنون از او دیدهایم. اگر میشد نقشهای قبلی او را با یک شاه کلید به هم مرتبط کرد؛ این افسر از جنس دیگریست. با سرخ پوست، دیگر تردید نمیکنیم که نوید محمدزاده یک سوپراستارِ غیرقابل کنترل است.
طراحی صحنه، نور، تصویر و صدا به قدری اعجاب انگیز است که به درستی ما را با فضایی آشنا میکند که در آن گم میشویم و بی هیچ نقصی "مسیر سبز"ی را طی میکنیم که کاستیای نسبت به سینمای هالیوود و فیلم برجستهی مسیر سبز ندارد. گرچه سرخپوست گاهی ما را به حال و هوای این فیلم نزدیک میکند اما این بیشتر به دلیل نوع کیفیت در فضاسازی و کارگردانی است تا شباهت سوژه. البته که بازی تام هنکس و نوید محمد زاده در این دو فیلم از یک جنس است.
بزرگترین حُسن فیلم سرخپوست این است که نه لزوماً اجتماعی است نه سیاسی و نه معترض بلکه یک فیلم بکر قصه گوست. روایتش سر راست است و به دور از شعارزدگی. تمام ارکان فیلم به درستی در کنار یکدیگر به ثمر نشستهاند و فیلمنامه با گره افنکی و گره گشاییهایِ به هنگام از ابتدا تا انتها مخاطب را پیشِ روی خود مینشاند و در طول این همراهی بدونِ ذرهای کم فروشی، نگاهِ مخاطبش را محترم و ارزشمند میشمارد.
*هما گویا، ریحانه محمودی، پانیذ اسماعیل لو