فیلم با انیمیشنی از نقاشی دخترکی آغاز می شود که با ما حرف می زند و در داستان زندگی اش شریکمان می کند. پردغدغه ترین و سخت ترین روزهایی که تاریخ بشر به دشواری آن گواهی داده است، در رویا پردازی های دخترکی گم می شود. تمام آن تصاویر خشن و مهلک در نگاه دخترک، فانتزی و کودکانه ست و این تبدیل به نقطه ی قوت بی مثال "نفس" می شود. تلخی هایی چون فقر، بیماری، خشونت، جنگ و... شیرین که نه ولی طعم گس قابل تحملی پیدا می کنند. "بهار نوروزی" دختر کیست در خانواده ای پر جمعیت، مادرش را از دست داده و در حومه ی شهر به همراه پدر، ننه آقا ( مادربزرگ ناتنی اش) و خواهر و برادرانش زندگی می کند. پدر بهار تنگی نفس دارد و بهار می خواهد بزرگ که شد دکتر تنگی نفس بشود تا او را درمان کند.
دخترک دوران تحصیل سختی دارد، این آن چیزی است که ما می بینیم، اما با این حال، بهار شاگرد اول کلاس است، او خوشحال است، بازی می کند و با موهای بلند و به قول خودش شوریده گوریده در دشت و دمن می دود و می خندد ...با همان کفش های زهوار درفته!
بهار کتاب های دایی اش را دزدکی می خواند با این که ننه آقا می گوید «آدمی که زیاد کتاب بخونه دیوونه می شه.» جنایات بشر، داستان راستان و خون فروش! جالب اینکه توصیف و درک او از کتاب ها به قدری جالب و متفاوت است که حتی بر نگاه ما تاثیر می گزارد.
نفس از آن فیلم هایی ست که نمی شود برای دیگران تعریف کرد. جزئیات فراوان و ظرافت های ساخت در کنار جذابیت های تصویری و بصری نفس را به فیلمی دیدنی و نه تعریف کردنی تبدیل کرده است. نرگس آبیار در مقام نویسنده و کارگردان فیلم با آگاهی از زیر و بم فیلمنامه و انعطافی که به تبع در به تصویر کشیدن آن از خود نشان داده بار دیگر بر فرضیه ی این که اگر فیلمنامه نویس و کارگردان هر دو یکی باشند نتیجه ی کار رضایت بخش تر است صحه می گزارد. او که پیش از این نیز در شیار 143 توانایی خود را در فضاسازی های موفق و چشم گیر ثابت کرده بود این بار در نفس آن را به صورت مضاعفی به رخ می کشد. دکوپاژ و میزانسن های "نفس" در نوع خود کم نظیرند و این همان بستریست که بازی هایی چنین در آن نمود پیدا می کنند.
می توان درباره ی تک تک بازی های نفس چندین و چند پاراگراف گفت و نوشت ولی کوتاه و مختصرش می شود: خارق العاده!
با "ساره نورموسوی" بازیگر خردسال نقش بهار شروع می کنم. پدیده ای بی شباهت، نه فقط درسطح بازیگری کودک که در معنای فراگیر بازیگری در کلیه سطوح. دختری شیرین و خواستنی با چانه ای برآمده که وقتی بغض می کند به لرزه می افتد و مو بر تن بیننده راست می کند. توصیفش برایم سخت است. در حین تماشای فیلم به نظرم عجیب می آمد که چطور این دختر بچه ی کم سن و سال تمام حس ها تاکید می کنم تمام حس ها را چنین درست و دقیق بدون هیچ کم و کاستی به مخاطب القا می کند. از ترس و التماسش وقتی ننه آقا ترکه به دست سویش می رود تا سرمستی و شادی کودکانه و آن بغض و اشک جگر سوز. شیطنت ها، مهر بی دریغ بچگانه و حضور گرم او بخش اعظمی از جذابیت فیلم را به دوش می کشد. باری که نمی دانم کسی جز او می توانست حمل کند یا نه.
"پانته پناهی ها " با بازی در نقش ننه آقا بی تردید تکان محکمی به استانداردهای بازیگری در سینمای ایران داده است. تغییر مستمر فرم صورت در کلیات و جزئیات چهره تنها بخشی از هنرنمایی این بازیگر به حساب می آید. ناله و نفرین ها و محبت درونی توامانش، رو گرفتنش از رهبر غربتی ها، آن زمان که از دست بچه ها به تنگ می آید، اشک می ریزد و بر سر و صورتش می زند، این ها تنها گوشه ای از وزن بودن اوست. هنرنمایی ای که وصفش دشوار است و تماشایش لذت بخش. شاید آنقدر دشوار و وصف ناپذیر که هیئت داوران جشنواره ی فجر نتوانستند روی آن قیمت بگذارند و لاجرم ارزشش را نادیده گرفتند.
شبنم مقدمی با حضوری فارغ از کمیت، کیفیتی کمیاب از هنر بازیگری را به چشمان مخاطب تقدیم می کند. در نقش زنی که شوهرش همسر دیگر اختیار کرده و او به عنوان زنی روستایی نارضایتی خود را نه فقط در کلام و زبان بدن که با جان و دلش، با تمام وجودش به معنای واقعی کلمه ابراز می کند. او با بازی در این نقش مهر تاییدی می زند بر حضور تاثیر گزار نقش هایی که بر روی کاغذ نام مکمل دارند و در اجرا بار هنری و جذابیت فیلم را صد چندان می کنند. در توصیف بازی او ناچار به "شنیدن کی بود مانند دیدن" بسنده می کنم.
مهران احمدی، گلاره عباسی، جمشید هاشم پور، سیامک صفری و... هر یک به قدر بودنشان بی نقص هستند و این بزرگ ترین امتیاز نفس است؛ این که خرد و کلان به قاعده اند و حضور هیچ یک به چشم فیلمساز کم اهمیت نیامده است. حتی اسامی شخصیت های فیلم هم با هوشمندی خاصی انتخاب شده اند؛ خانم "قهرمانی"با بازی گلاره عباسی که معلم "بهار نوروزی" است و به خاطر سرباز زدن از برداشتن حجابش ناچار به ترک مدرسه می شود، شاهدی بر این ادعاست و خود بهار نوروزی که اگر فیلم را ببینید دلیل این هوشمندی در انتخاب را درک خواهید کرد.
نمی شود از فیلم برداری نفس که به طرز حیرت انگیزی چشم گیر و متفاوت است و از آغازین لحظات فیلم عیان می شود حرفی نزد. فیلم بردار نفس "ساعد نیک ذات" بوده که توانائی و کاردانی اش را بی کم و کاست به بار نشانده است و این چیزی نیست که از چشم مخاطب دور بماند.
آن چه در توصیف نفس جا ماند و حیف است به آن اشاره نشود این که وقتی در سال 57 انقلاب به وقوع می پیوندد و بعد با فاصله ی زمانی اندک جنگ تحمیلی آغاز می شود، بهار هنوز بهار است؛ شاداب و پرشور با همان خرابکاری های کودکانه، با همان آرزوهای دور و دراز و رویاپردازی های منحصر به فرد و کیست که نداند چه برسر کودکی گمشده ی او و هم نسلانش آمد.
نفس را ببینید و با آن نفسی از دیدن یک فیلم خوب تازه کنید.
دیدگاهها
عاشقش هستم
بازیکران بدون این که نقش بازی کنن در نقش خود فرو رفته و کاملا طبیعی خصوصا خانم پناهی
که من همیشه بازی ایشون را تحسین کردم وای که چقدر عالی به نظر خانم پناهی ستاره ای بی نظیر هستن و هنوز مثل ایشون ندیدم. بسیار بسیار طبیعی هستن خانم ابیار کارشون در نفس بینظیر عالی عالی.
خانم پانته آ پناهي فوق العاده اند . چه در نقش شربت در سريال شهرزاد و چه در اين فيلم ( ديالوگ هاشون : آخه كتكم بود كتكاي قديم و من چوكونم از دست اين بچه ) تو خونه ما دائم تكرار ميشه و باعث شده چند بار فيلم رو ببينم و بازي پراحساس اون دختر كوچولو نفس ( ساره ) و چهره مظلوم ولي پرانرژيه اين بچه و همه چي و همه چي عالي
موفق باشيد خانم آبيار