فیلم علفزار، برگرفته از ماجرای واقعی است که سال ۹۰ در خمینی شهر اصفهان به وقوع پیوست. ماجرای تجاوز دسته جمعی مردان به زنانی در مهمانی. واقعهای که حواشی زیادی به همراه داشت و در نهایت به اعدام چند تن از متجاوزین انجامید. پس قطعا با فیلم تلخی روبرو خواهیم بود. ولی دلایل زیادی برای تماشای علفزار وجود دارد.
فیلم قرار است روایتگر قصهای باشد که چند سال پیش از دل یکی از شهرهای ایران بیرون آمد. همآنقدر واقعی هم آنقدر تلخ. پس مخاطب با قصهی ناآشنایی مواجهه نیست. ولی ماجرا تنها به قصهی تجاوز ختم نمیشود. در علفزار شاهد رفتارهای متفاوت با این رخداد هستیم. سارا با بازی سارا بهرامی که اگر مورد تجاوز قرار گرفت ولی قدرتمندانه و آگاهانه زبان به شکایت باز کرد. در حمایت از خود و فرزندش...
اما علفزار در کنار ماجرای اصلی، خرده روایتهایی را به تصویر میکشد که مخاطب را به همراه شخصیت بازپرس به چالش دعوت میکند. به خصوص تصاویر تلخی که قرار است از کودکان در این فیلم ببنیم.
فیلم، تماشاگر را با بازی درخشان و متفاوتی از پژمان جمشیدی روبرو میکند. نقشی که بین خیر و شر دست و پا میزند و جمشیدی به خوبی این سرگشتگی را به تصویر میکشد . بازپرس، بین منافع شخصی خود و وجدانش مانده است و شاید در نهایت از انتخابش راضی نباشد ولی مخاطبِ نگران را راضی نگه میدارد. جمشیدی که هنوز مخاطب، او را بیشتر با آثار طنز به یاد میآورد همچنان اصرار به ایفای نقش جدی دارد. و با بازی در نقش بازپرس ویژگی جدیدی از خود را رونمایی کرد. او که همیشه مورد حملهی برخی منتقدان و حتی همکاران خود قرار گرفت این بار نشان داد سیمرغ را هم میتوانست از آنِ خود کند.
هیجان دیدن بازی خوب با نقش بازپرس و پژمان جمشیدی تمام نمیشود. ما قرار است اوج استیصال یک زن را در لکنت و حتی نگاه سارا بهرامی ببنیم. بهرامی که تصویر نه چندان امیدوار کنندهای را در سریال حرفهای در ذهن مخاطب به جا گذاشت، این بار در نقش زنِ مورد تجاوز، قدرتمند ظاهر شد.
اما در کنار دو نقش اصلی، یک پدر و مادر معتاد و گاها طنز و در عین حال غمانگیز را در بازی درخشان صدف اسپهبدی و مهدی زمین پرداز تماشا میکنیم. و یک زن اعصاب خرد کن ولی مادر را در بازی تاثیرگذار مائده طهاسبی شاهد هستیم. و در نهایت باید گفت علفزار واقعیت را محکم توی صورتمان میزند همان لحظه که حسابی سینه ستبر کردهایم و کیفمان کوک است از جسارت سارا عروسِ خانوادهی سرشناس شهر، همان موقع که دلمان قرص میشود به بازپرس پرونده-پژمان جمشیدی- پایان فیلم حالمان از واقعیت انکار ناپذیر جامعهمان به هم میخورد.
حتی بیشتر از سکوت راحلهی فیلم "ابلق" نرگس آبیار... جایی که صدایِ "این پرونده محرمانه پیش برودِ" قاضی پتکی میشود توی سرمان. آن هم در روزهایی که زنان زیادی ترس را رها کردهاند و از تجاوزهای مردان سخن میگویند علفزار از عاقبت نافرجام شکایت ها میگوید و اینکه برای شکایت باید آبرویت را پیشکش کنی...
به راستی تفاوت متجاوزین کارگرِ علفزار و متجاوزین کت و شلواری و مدرن این روزها در چه چیز است؟ ولی شباهتشان مشهود است پروندهشان محرمانه پیش میرود... و همانطور که فیلم میگوید: بعضی رازها بهتره فاش بشن، برخی هرگز… باید دفن بشن یه جایی دور از دسترس، برای همیشه.»
علفزار یک تلنگر است و جسارت به تصویر کشیدن واقعیت ها و نبستن چشم به روی آن.
جسارت حاکم در فیلم به مخاطبش یادآوری میکند رازهایی که آزار دهندهاست و به متجاوز فضای زندگی میدهد را فاش کنید. هر چقدر سخت، هر چقدر تلخ...
دیدگاهها