پیمان قاسم خانی را به عنوان یکی از شخصیتهای تاثیرگذار در طنز مدرن و معاصر می شناسیم. رد پای او در آثار گوناگون و موفقی در این ژانر به چشم میخورد خواه به عنوان نویسنده، خواه مشاور و یا بازیگر. ذهن خلاق او برای پیاده کردن ایدههای طنز بارها ما را شگفت زده کردهاست و اگر او را محدود به کمدی بدانیم در حق او بی انصافی کرده ایم. برای بررسی کارنامهی او در سینما کافیست فیلم هایی چون مارمولک، نان عشق موتور هزار، سن پطرزبورگ، ورود آقایان ممنوع و طبقهی حساس را که هر کدام در نوع خود و در زمان خود، ویژگیهای بدیعی داشتند، در نظر داشته باشیم و البته در سریالها هم که می توان به جرأت گفت مجموعهای از بهترینهای مهران مدیری را قلم زدهاست.
او در طنز "وزنه" است یعنی حضور و عدم حضورش به چشم میآید و همین کارِ "خوب بد جلف" را سختتر میکند. فیلمی که اولین تجربهی کارگردانی پیمان قاسم خانی هم هست و به هیچ عنوان نمیتوان آن را تجربهای نیمهکاره و یا ناامید کننده دانست. این انتظار که هر فیلمی ساخته شد باید صد در صد و بی عیب باشد، منطقی به نظر نمی رسد و گواه آن آثار در خور توجهی از چهرههای برجسته در سینمای ایران و جهان است، اما این انتظار هم که فیلمی را صد در صد بی ایراد بدانیم و لب را جز به تمجیدش باز نکنیم از آن هم بدتر است.
در چند سال گذشته که کمدیهای سخیف و سطحی با طرحها و شمایل دستمالی شده کم ندیدیم، می توانیم خوب بد جلف را غنیمت بدانیم اما باور نمیکنیم که این تمام توان پیمان قاسم خانی برای اولین ساختهی سینماییاش است. او ایدهای را که یک بار در سریال پژمان به خوبی از آن جواب گرفته است را بازنوشته، سر و شکلش را تغییر داده، برایش یک قصهی تازه ترتیب داده و با احتیاط از کنار خطوط قرمز و ممیزیها عبور کرده تا فیلم اولش را بدون احتمال جرح و تعدیل و با تضمین پسند مخاطب به روی پردهی سینماها نمایش دهد. با همهی اینها نمیتوان ریسک نکردن را عیب بزرگی دانست آن هم وقتی اطمینان خاطر، ارزشش بیشتر باشد و نتیجهاش هم قابل قبول و دفاع.
یک تهیه کنندهی سینما (ویشکا آسایش) قصد دارد ساخت فیلمی پلیسی_اکشن را به یک کارگردان هنری (مانی حقیقی) بسپارد و برای این کار می خواهد از دو بازیگر تجاری (پژمان جمشیدی و سام درخشانی) در نقش های اصلی فیلم استفاده کند. آنها برای ایفای نقش پلیس باید آموزشهایی ببینند و از اینجا پای یک افسر پلیس (حمید فرخنژاد) هم به داستان باز میشود و در همین میان درگیر ماجراهای یک قتل هم میشوند و...
"کمدی" در فیلم از دل همین چند خط بیرون کشیده شده است و این ساده نیست. خنداندن مخاطب عاصی امروز ساده نیست و درآوردن طنزی که مخاطب را دست کم نمیگیرد، هم. این امضای پیمان قاسم خانیست. او همان قدر که آبرو داری کردن برای طنزش را بلد است مخاطب را بلد است و خنداندنش را. او جنسش را با تماشاگر به قیمت حساب میکند. برای خلق لحظات شاد و مفرح، زیاده از مخاطب طلب نمیکند، به در و و دیوار نمی زند، تماشاگرش را مجبور به دیدن و شنیدن دلقک بازیها و اراجیف بی نمک نمیکند و از همه مهم تر محترم میشماردش.خوب بد جلف پر از بازیگرهای شناخته شدهایست که حضورشان به درستی در فیلم خرج شده است؛ یکی از نمونه های اصلی این ادعا را می توان آزاده صمدی دانست؛ در نقش دختری سطحی و سبک سر که بازی متفاوت و قابل توجهش در کنار گریم استادانهی عبدالله اسکندری که خود از تهیه کنندگان فیلم نیز هست یک ترکیب کمیک بی نظیر را ایجاده کرده است. مجید مظفری و رضا رویگری، نسیم ادبی و سپند امیر سلیمانی هم از دیگر نمونه های این حضور به جا هستند.
و اما سام درخشانی و پژمان جمشیدی که می توان گفت در نقش خودشان در این فیلم بازی میکنند (البته فارغ از ویژگیهای شخصی و شخصیتی) حضوری که با نقش هایشان در سریال پژمان شباهتهای غیر قابل انکاری دارد.
بله این دو به تنهایی شاهکارهای "خوب بد جلف" هستند. دیالوگهای پینگ پونگی، بده بستانهای کلامی و گاهی فیزیکی و نگاه هایی که مدام با یکدیگر رد و بدل می کنند، تنها بخشی از ویژگیهای این دو پارتنرِ فوق العادست. علاوه بر تواناییهای بازیگری این دو نفر، میتوان همنشینی و رفاقت پشت دوربین آنها را که بعد از سریال پژمان بیشتر هم شد در این امر تاثیرگذار بدانیم.
سام و پژمانِ "خوب بد جلف" را دوست خواهید داشت آنقدر که دلتان نمیآید "احمق" بدانیدشان و شاید با اغماض "ساده لوح" را انتخاب کنید. حتی وقتهایی که خراب کاری میکنند، یا حرفهای نامربوط و بی پایهای می زنند و دربارهی خودشان و فعالیتهایشان مبالغه و اغراق میکنند. آنها بامزه اند با حال هستند و در سالن سینما از دستشان بسیار میخندید. ارتباط برقرار کردن با این دو ساده ترین کار ممکن است.
کودنهای خودشیفته ای که اعتماد به نفس بالایی دارند و فکر می کنند به حقشان نرسیده اند.
این برایتان آشنا نیست؟
آنها نمونهای از آدمهایی هستند که هر روز در هر حوزه و زمینهای با آنها رو به رو می شویم، از دستشان حرص میخوریم و گاهی از آنها متنفر هستیم، ولی حالا در سینما به تماشایشان می نشینیم، به کارهایشان می خندیم و کمیک میبینیمشان.
این یکی از پیامهای فیلم است: باید سام درخشانی را که حالا اثبات شایستگیاش از همیشه سادهتر است هر چه بیشتر و جدیتر بر پردهی سینما ببینیم و یک جا هم برای پژمان جمشیدی که دیگر در بازیگری حرفهایی برای گفتن دارد باز کنیم.
از طراحی صحنه هم باید گفت که کار پیام اسکندریست و به خوبی آن را در خدمت فیلم پیش برده و اما نقطهی قوت دیگر خوب، بد، جلف موسیقی آن است که نمی شود از کنارش آسان گذشت نمی شود نشنیدش و متوجهش نبود. آریا عظیمی نژاد با آگاهی تمام، فضا و قصهی فیلم را نت به نت نوشته تا فیلم را در گوشمان بنوازد و این برای یک اثر طنز ویژگی منحصر به فردیست.
در زمانی که طنز بی غل و غش و آبرومند نایاب شده و سینما در کپیهای سری شده از فیلمهای اجتماعی غوطه میزند و کمدی به عنوان ژانری اصیل که صنعت سینما را سرپا نگه میدارد هر روز از روز قبل مهجورتر میشود؛ "خوب بد جلف" اتفاق خوبیست، دیدنش می تواند حالمان را بهتر کند و محترمانه ساعتی را برایمان به خنده بگذراند.