جمعه, 13 آذر 1394 00:49

یادداشت اختصاصی "ذبیح افشار" بازیگر فیلم متفاوت "باز هم سیب داری؟" / یک بازی غریزی...

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
یادداشت اختصاصی "ذبیح افشار" بازیگر فیلم متفاوت "باز هم سیب داری؟" / یک بازی غریزی... یادداشت اختصاصی "ذبیح افشار" بازیگر فیلم متفاوت "باز هم سیب داری؟" / یک بازی غریزی...

سی و یک نما – حتی دیدن چند فریم از لابه لای عکس ها، یکی دوتا پلان از لابه لای سکانس های فیلم "باز هم سیب داری؟" کافی است که ناخواسته بگوئی، خدا قوت! چه توانی می خواهد بازی در چنین فیلمی و اصولا چه جراتی می خواهد  ساختن چنین فیلمی! شاید سکانس های تا گردن در خاک فرورفتن، ساده تر از خیلی سکانس های دیگراین فیلم باشد چرا که در این حالت لااقل می شود در زیر خاک آرام گرفت.

از "ذبیح افشار" بازیگر این فیلم خواهش کردیم تا دلنوشته ای از این تجربه ی یک دهه پیش خود به ما بدهد و چه دوستانه پذیرفت و نوشت:

           ازآنجاییکه من چند کار مشترک با  بایرام فضلی داشتم ، از قبل یا ذهنیات او آشنا بوده وقبل از فیلم "بازم سیب داری؟"در فیلم

کوتاه" سنگر روبرو" آقای فضلی یکی از فیلمهای خوب که منتخب "کلرمون فرانس" وچندین جشتواره ی جهانی بود، بازی کرده بودم

بنابر این با شناختی که کارگردان از من وخصوصیاتم چه ازنظر فیزیکی وچه از نظر روحیاتم داشت ،به فکر اینکه  در کار مشترک دیگری باهم همکاری داشته باشیم بود.نکته ای را می خواهم یاد آورشوم که درهمکاری بازیگر وکارگردان شناخت از هم نقش بسزایی در رسیدن به خلق شخصیت مطلوب  و درک  وپیشبرد داستان بازی میکند.چه بسا بارها دیدیم که بازیگران خوب با کارگردانان به نام کار کرده اند اما چون درک از دنیای ذهنی وخصوصیات هم نداشته اند فیلم شکست خورده است.ما روزها وهفته ها باهم زندگی کردیم وهر زمان درفضای قصه و نوع ارائه ی بازی با هم تبادل نظر داشتیم.وقتی که به یک حس مشترک رسیدم دیگر سرصحنه مشکلی نبود و وقتی قرار بود فلان سکانس رو بگیریم هر دو میدانستیم چکار باید بکنیم.

زمانیکه ایده اولیه فیلم "بازم سیب داری؟" توسط کارگردان مطرح شد و پس ار آن ، در زمان نوشتن فیلم نامه ،هر چند روزبطور مداوم  در جریان نگارش فیلمنامه قرار میگرفتم وچون نقش مرد ایلیاتی را هم از پیش قرار بود من بازی کنم بنابر این این پیکر را آرام آرام در ذهنم میتراشیدم .همچنین در مورد ابعاد شخصیتی وخصوصیات فردی واجتماعی این نقش با هم تبادل نظر میکردیم که به یک کاراکتر واحد که مورد نظرمان  بود برسیم.

در این فیلم که در یک فضای بی‌زمان و مکان اتفاق می افتد، مردی ایلاتی با زنی جوان که از دهکده‌ای جنگ‌زده فرار کرده است، هم‌سفر می‌شوند. آن‌ها به هر آبادی‌ای می‌رسند، در می‌یابند، مردم آن آبادی‌ها تحت تسلط و کنترل گروهی به نام داس‌داران قرار دارند...

baz-hقam-sib-dari_338436_1.jpg


بنابر این به این شخصیت فکر میکردم که چه نوع کاراکتری داشته باشد.خصوصیات فردی اش چیست.از نظر فرهنگی چگونه آدمیست.از چه طبقه ی اجتماعی برخوردار است. از دید روانشناسانه چه عکس العملی دارد .و سئوال های دیگر که مرا به نقشی که در ذهنم ساخته بودم نزدیک میکرد.از نگاهی دیگر که ازفیلمنامه دریافت میشد مردایلیاتی آدمیست که آنچنان از جهان بیرامونش شناختی ندارد و کاراکتریست که زیاد پیچیده نیست.در خانه خورده وخوابیده.تنها وجه مشخصه اش برخوردار از قدرت بدنی فیزیک قوی اوست وتوسط مادرش که به بیرون رانده میشود در تضاد با محیط  وپیرامونش قرار میگیرد
.

بر اساس  دریافت من ازاین  نقش به این نتیجه رسیدم که باید بازی خود را علاوه بر موارد فوق به دست غریزه بسپارم ویک بازی غریزی انجام بدهم ، یعنی در مقابل محیط. حس می کردم باید آنچه که بر من جاری میشود را بازی کنم نه یک بازی تکنیکی از پیش طراحی شده .همچنین با توجه به اینکه بازیگران فیلم هم به جز چند نفر اکثرا نابازیگر بودند وکاراکتر خودشان را بازی میکردند من سعیم این بود که بازی ام به اصطلاح خارج از کادر نباشد و در کنار آنها این یکدستی بازی حفظ شود، هر چند به خاطر نا آشنایی نابازیگران به صحنه و دوربین خیلی ناهماهنگی ایجاد میشد ویا اینکه به برداشتهای  بیشتر می انجامید ودر خیلی از صحنه ها بهترین لحظات بازی من ازبین میرفت ویا آن حس واقعی تضعیف می شد.

یکی دیگر از روش هایی که در این نقش مد نظرم بود توجه به بازی فیزیکی وبیرونی بود .اگر دقت کرده باشید، فیلم اکثرا با لنز واید گرفته شده وچون عناصر تصویری زیادی درون کادر قرار میگرفت باید از تمام امکانات فیزیکی ام بهره میبردم.ما کمتر میبینیم که دوربین به یک شخصیت نزدیک شود واز انجائیکه  شخصیتی است فاقد روانشناسی، بنابراین نزدیک شدن به او حرکات ریز وظریفی را میطلبید وحرکات ریز وظریف یعنی تفکر وآنوقت بازی از حالت بیرونی به بازی درونی تبدیل می شد وکاراکتر شخصیتی جدی و متفکر پیدا میکرد واز حرکات طنزی که داشت دور میشد که نه مد نظر من بود نه کارگردان.

نمونه های بیشتری را می توان اشاره کرد مثل گرسنه بودن که وقتی چیزی برای خوردن بدست می آوردبدون اینکه به آن فکر کند فقط شکمش را سیر میکرد و یادر برخورد با دختر، بدون اینکه  بداند او کیست وچه خصوصیتی دارد به سفارش مادرش که باید زن بگیرد به او پیشنهاد ازدواج میداد ونمونه های زیادی از این دست. میخوام بگویم این کلی بازی کردن که هم بتونه بیان را به درستی تفهیم کند وتا آخر یکدستی را هم از نظرتصویری حفظ کند که مبتنی بر حرکات فیزیکی است، کار سختی بود که با تلاش کارگردان و تمام گروه توانستیم انجام دهیم.

نکته ی مهمی که باید اشاره کنم در آوردن طنز کار بود که در جاهایی مبتنی بر دیالوگ ودر جاهایی براساس بازی و حرکات فیزیکی بود که باید در موقعیت های خاص ایجاد میشد .در ده خواب که خوابیده ومیگوید ببینید من خوابم ...

ویا در صحنه ای که زن را نجات میدهد وقتی داس دار میگوید :"خیلی قشنگه خدا حفظش کنه" تازه متوجه میشود و تایید میکند ویا بارزترش در ده جنگ بر بالای بلندی که جمله ای را تکرار میکند ومورد تایید قرار میگیرد ،شکل وفرم ایستادنش عوض میشود وبسیاری دیگر.

موردی که باید به آن اشاره کنم و نکته ی قابل اهمیت فیلم است که روی آن خیلی تاکید شده ، استفاده از نوعی روایت شرقی که  بیشتر در فرهنگ عامه ما و همچنین در داستانها واشعار کلاسیک ما ریشه ی عمیق دارد ،بود.نوعی قصه گویی شبیه داستان "حسن کچل "یا "هزارو یک شب ". همچنین دور بودن از بیان سینمایی که شیوه مرسوم هالیوودی ست. فیلم ازقائده ی مرسوم  فیلمنامه غربی که  مقدمه ای دارد بعد گره وکشمکش وگره گشایی و یا ساده ترش بیان ارسطویی که هر قصه ای آغاز،میانه وپایان دارد  دور است اما بیشتر تکیه دارد به سمبل ها ونمادها ،کنایه ها واشارات که در قصه های کهن واشعار بزرگان چون سعدی ،مولوی وحافظ و در آن  فرهنگ عامه جاری و ساری ست . حتی رنگها نیز از این قائده مستثتی نیست  ما 5 تا روستا ساختیم که هر کدام رنگ خاص خود را دارد وقصه هم بر اساس آن بیان میشود  ومفهوم خودش را دارد .

-هم-سیب-داری-41-e144ث5847212709.jpg


مرد ایلیاتی مانند یک فلشی ست که وارد این فضا ها میشود  وما اتفاقات را به همراه او در هر مکان شاهدیم. جالب اینکه مرد ایلیاتی  آدم اهل جنجال ویا شخصی که هدف خاصی داشته باشد نیست .او فقط گرسنه ست ،همان نیاز اولیه انسان وبرای سیر کردن شکمش به هرشیوه ای متوسل میشود وتماشاگر به همراه او اتفاقات پس زمینه را میبیند.او وارد اجتماعی میشود که هر کدام به روش خاصی اداره میشود که با نماد رنگ نیز مشخص شده است وخودش را نمیتواند وفق دهد و بنابر این دچار مشکل میشود ولی از جایی زن راهبر او میشود زن میشود عقل واو جسم .وگاهی وقتی سیر میشود یاد حرف مادرش هم می افتد که زن بگیرد وسرپناه هم داشته باشد ومن در این موقعیت متوسل میشدم به نوع ساده ی بازی که غریزی بود که از یک ایلیاتی و روستایی میتواند بروز پیدا کند
 

نکته دیگر اینکه فیلم در یک بی زمانی و مکانی اتفاق می افتد . نویسنده بارها گفته ست که این طرح را من از خوابهایم گرفته ام .وقتی که انسان فارغ از قید وبند روزانه بدون تفکر در تنهایی خود قرار میگیرد تصاویری که بر ذهننش حاکم میشود تصاویری ست فارغ از زمان ومکان و بعد(همچون مینیاتور ونقاشی قهوه خانه ای ما) گذشته وحال بشدت در هم می آمیزند. چیزی شبیه خواب وبیداری وما در فیلم شاهد آن نیز هستیم که در یک چشم به هم زدن از زمانی به زمان دیگر واز مکانی به مکان دیگر میرود. این خود همان جریان سیال ذهن است وجریان سیال ذهن یا گفتار وتصاویر ذهنی که اصولا مبنای شرقی دارد.

در انتها باید بگویم :ادبیات شرق وهمینطور ادبیات ما بیشتر درون گراست واین تفکر بیشتر اشراقی ست .یعنی بر انسان هنرمند جاری میشود نه خلق و کمتر خط سیر منطقی دارد.مثل داستانهای مادر بزرگ برای بچه ها فیلم هم از این قائده حکم فرماست .شما کمتردر جریان جزئیات قرار میگیرید. به طور مثال در فیلم زن را در ده خواب می بینیم .کسی نمیگوید اینجا چکار میکند!؟ از کجا آمده !؟در صورتیکه چطور آمدنش اهمیت کمتری دارد اگر به روایت شرقی وجریال سیال ذهن برگردیم مهم تاثیری ست که او ایجاد میکند. در بازیهای "بازم سیب داری؟ بخصوص مرد ایلیاتی که من سعی کرده ام با خودم در بیامیزم همین نوع بازی شرقی که بیشتر در این فیلم  تکیه بر انعطاف وحرکات استلیزه شده ونمایشی ست که در فرهنگ عامه ونمایشها وآیین های ما وجود دارد مشهود است و بدین گونه کاراکتر مرد ایلیاتی شکل گرفته است .

عوامل این فیلم عبارتند ازکارگردان : بایرام فضلی / تهیه کننده : حمیدرضا آشتیانی‌پور / فیلمنامه نویس : بایرام فضلی / مدیر فیلم برداری : بایرام فضلی / مدیر صدابرداری : فرشید فرجی / تدوین : ابراهیم سعیدی

همچنین این فیلم در جشنواره های زیر موفق به دریافت جایزه شده است : ونیز، بروکلین، استکهلم، قاهره، توکیو فیلمکس، اوروگوئه، ریکیاویک، هنگ‌کنگ، سائوپائولو، لیدز، کراچی و...، جایزه اول جشنوارهابوجای نیجریه، کاندید جایزه فیلم‌برداری در جشن خانه سینما

 

ذبیح افشار  فارغ التحصبل رشته ی بازیگری و کارگردانی تئاتر و همچنین فارغ التحصیل سینما از دانشگاه هنراست. ذبیح افشار در عرصه تئاتر تاکنون در نمایش‌های متعددی به روی صحنه رفته که از میان آن‌ها می توان به آثاری چون  «آژاکس» به کارگردانی قطب‌الدین صادقی ، «یادگار سال‌های شن» به کارگردانی علی رفیعی، «سلطان مار» و «گالری» هردو از شهره لرستانی اشاره کرد. او  در سینما هم در فیلم‌هایی نظیر  «دم صبح» حمید رحمانیان، «مرگ سپید» مرتضی آتش زمزم، «بیتابی بیتا» مهرداد فرید، «روییدن در باد» رهبر قنبری، «افسانه شکارچی گرگ» مهدی نادری، «پخمه» حامد شایسته، «دوال» محمد عبدی زاده ایفای نقش کرد است.

 

دیدگاه‌ها  

+1 #1 علیرضا 1401-02-21 22:51
یکی از بهترین فیلمهایی بود که دیدم، عالی بود. واقعا جای تاسف هست که اکثریت مردم حتی اسم این فیلم خوش ساخت رو نمی دانند و فیلم رو ندیدن.
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید