تصویر خودش را تحمیل می کند اینجاست که زیبایی صدا این سلطه تصویر را می شکند و راه فیلمسازان را در بسط معناهای زیباشناسانه بازتر می کند. شما هر چه قدر به قدرت صدا در فیلم ها مسلط باشید و طراحی های خوب صدا را در فیلم ها کشف کنید از فیلم هایی که در آنها حتی صدا حذف شده نیز لذت خواهید برد و خسته نخواهید شد.
سکوت همتای فصیح و گویای صداست، اصلا با سکوت است که صدا معنا می یابد سکوت ها صداها را موزون تر و زیباتر می کند و محرکه های عنصر شنوایی را تشدید می کند شما با سکوت بهتر نقش فیلمساز را در فیلم احساس می کنید. در این لیست ده فیلم را که در آنها با استفاده از سکوت راه قدرتمند و ابتکارانه ای را برای القای مفاهیم بزرگ به کار رفته را می بینید. این فیلم ها را تهیه کنید و دوباره با آمیختن با سکوت های آنها تجربه جدیدی را به دست آورید.
همچون در یک آینه (اینگمار برگمن)
نخستین فیلم از سهگانه پرآوازه برگمان (دومی: نور زمستانی، ۱۹۶۳ و سومی: سکوت، ۱۹۶۳) که خود، آنان را آثار مجلسی خوانده است: «هر سه فیلم این سهگانه، در کنار یکدیگر، به اهمیت رابطههای انسانی و احساساتی که میتوانند نسبت به هم داشته باشند میپردازد و برخلاف آنچه گروهی از منتقدان گفتهاند در آنها بحث بر وجود خدا نیست، بلکه یک چیز مطرح است و آن معجزه محبت است. اکثر قهرمانان این سهگانه مردهاند. آنان نمیدانند چطور دوست بدارند و چطور از خودشان احساسات نشان بدهند. تنها تنها هستند، در خودشان فرو رفتهاند و به کسی دسترسی ندارند.»
«کارین» (آندرسون)، دختر روانپریشی که به تازگی از آسایشگاه روانی مرخص شده، تابستان را در جزیره دورافتادهای در بالتیک میگذراند. همراهان «کارین» عبارتند از: پدرش، «دیوید» (بیورنستراند)، نویسندهای که به بیماری دخترش بیشتر از نظر موضوعی برای کارش توجه دارد تا از نظر عاطفی؛ شوهرش، «مارتین» (فونسیدو)، که اگرچه خودش پزشک است اما هیچ کمکی به همسرش، نمیتواند بکند؛ برادرش، «مینوس» (پاسگارد)، نوجوانی هفدهساله که آرام آرام در حال کشف جسم خویش است. «کارین» تصور میکند صداهایی را از پشت کاغذهای دیواری میشوند که میگویند پروردگار به زودی با او صحبت خواهد کرد و مایه رستگاریاش میشوند که میگویند پروردگار به زودی با او صحبت خواهد کرد و مایه رستگاریاش را فراهم خواهد آورد. اما روزی «کارین» دفتر خاطرات پدرش را میخواند و درمییابد که بیماریاش درمان ناپذیر است...
نوستالژی (آندری تارکوفسکی)
نوستالژی اولین فیلمی بود که تارکوفسکی به کلی خارج از اتحاد شوروی ساخته بود. داستان فیلم که در حوالی حمامهای آب گرم وینونی در تپههای توسکانی فیلمبرداری شده، درباره تبعید مردی روس است که برای تحقیق درباره زندگی یک آهنگساز روسی در قرن هفدهم به ایتالیا میرود. وینسنت کنبی در نقدش در نیویورک تایمز نوشت: «گورچاکف خیلی کم تحقیق میکند و بیشتر در حال تفریح است، که اغلب شکل فلاش بکها و تخیلاتی زیبا به خود میگیرد... زیبایی، به نظرم، واقعاً موضوع این فیلم است... تارکوفسکی شاید یک شاعر سینما باشد اما شاعری است با دایرهٔ لغات محدود. همان تصاویر در نهایت ملال آور، درهمهٔ فیلمهایش تکرار میشود. همان چشماندازهای مرطوب، مردابها، تپههایی در مه و ساختمانهایی مخروبه با سقفهایی که از آن آب چکه میکند» ایوت بیرو در ویلج وویس گرچه نگاهی انتقادی به تارکوفسکی داشت ولی نسبت به زیبایی فیلم گشادهروتر بود. او نوشت :«نوستالژی به طرز باشکوه و آزاردهندهای، چنان که در خود فیلم هم اشاره شده، زیباست، اما تا حدی به همین دلیل دچارعدم توازن میشود و متأسفانه در جستجوی نومیدانهاش برای یافتن زیبایی راه گم میکند.»
من آنجا نیستم (تاد هینز)
این فیلم الهام گرفته از زندگی باب دیلن، خواننده و شاعر است. در این فیلم ۶ پرسونای جداگانه از باب دیلن به نمایش در میآید، که هر اجرا را یک بازیگر انجام دادهاست، شاعر، نبی، یاغی، مقلد، ستاره و گرایش دوبارهاش به مسیحیت. شش هویت با هم جمع شدهاند و باب دیلن را به ما یاد آوری میکنند. که این نقشها را: هیت لیجر، مارکوس کارل فرانکلین، بن ویشاو، کریستین بیل، ریچارد گییر و کیت بلانشت بازی میکنند بدون اینکه در فیلم، نامی از باب دیلن برده شود.
استاکر (آندری تارکوفسکی)
ساختهٔ آندری تارکوفسکی در سبک علمی-تخیلی پسارستاخیزی. فیلم بر اساس داستان گردش کنار جاده اثر برادران استروگاتسکی ساخته شدهاست. استاکر داستان منطقهای اسرارآمیز در دنیایی پس از فاجعه است. در منطقه محلی وجود دارد که مردم باور دارند در آن عمیقترین آرزوهای قلبی فرد برآورده میشوند. داستان فیلم پویش راهنما (استاکر) برای رساندن دو زائر به محل است. فیلم ساخته شده محصول مشترک شوروی سابق و آلمان شرقی است. فیلمبرداری آن از سال 1977 آغاز گردید و در سال 1979 به نمایش گذاشته شد. تارکوفسکی پس از خواندن داستان برادران استروگاتسکی، به توانش و بالقوگی «کنش پیوسته و مفصل آن اشاره کرد که در عین حال متعادل و کاملاً آرمانی است و هم چنین فراتجربی، پوچ و مطلق».
کشتی (ولفگانگ پیترسون)
در این فیلم زنگی روزمرهٔ کارکنان یک زیردریایی آلمانی و تلاش آنها برای انجام هر چه بهتر مأموریت در دریای مدیترانه به تصویر کشیده میشود زیردریایی به بهترین شکل ممکن میتواند کشتیهای جنگی متفقین را غرق کند اما خود نیز دچار آسیبدیدگی شدیدی میشود. بههر ترتیب، تلاش کاپیتان زیردریایی و کارکنان آن باعث میشود زیر دریایی از باقی ماندن در عمق نجات یابد. روزی که قرار است زیردریایی ورود قهرمانانهٔ خود به کشور را جشن بگیرد، بندر توسط یک فروند هواپیما بمباران شده و زیردریایی منفجر و کلیه کارکنان آن کشته میشوند. این فیلم یک درام جنگی به تمام معناست که با وجود هیجانات موجود در طول داستان فیلم پایانی غمانگیز با محتوی ضد جنگ دارد.
گاو خشمگین (مارتین اسکورسیزی)
فیلم درام ورزشی بر اساس زندگی جیک لاموتا مشتزن معروف آمریکایی است. این فیلم محصول سال ۱۹۸۰ کمپانی آمریکایی یونایتد آرتیستز است. فیلمنامه فیلم را پل شرادر و مادریک مارتین بر اساس کتاب "گاو خشمگین: داستان من" که زندگی نامه جیک لاموتا، مشتزن میان وزن آمریکایی است، نوشتهاند. این فیلم را چهارمین فیلم برتر و همچنین برترین فیلم ورزشی تاریخ سینما می دانند. رابرت دنیرو سفارش ساخت این فیلم را به مارتین اسکورسیزی داد که در آن زمان به دلیل عدم موفقیت فیلم قبلیاش نیویورک، نیویورک مأیوس بود. دنیرو برای بازی بهتر در نقش لاموتا چند جلسه با او تمرین مشتزنی کرد و برای بهتر نشان دادن وضعیت بدنی لاموتا پس از دوران افول و قرار گرفتن در نقش، وزن خود را حدود ۳۰ کیلوگرم زیاد کرد. جیک لاموتا در آرزوی این است که به اوج قلههای بوکس حرفهای برسد و از این راه به آرزوهایش برسد...
دسته جدا افتادهها (ژان لوک گدار)
عنوان فیلم برگرفته از عبارت «faire bande à part» به معنی «انجام کاری جدا از چهارچوب گروه» است و برداشتی از رمان «ثروت احمقها»، نوشتهٔ دولورس هیچنز میباشد. دستهٔ جدا افتادهها، متعلّق به موج نوی فرانسه است و گدار از آن با عنوان «دیدار آلیس در سرزمین عجایب با فرانتس کافکا» یاد کرده است.
یک دقیقه سکوت: آرتور، فرانس و اودیل در کافهای شلوغ نشستهاند و تصمیم به یک دقیقه سکوت میگیرند؛ در این لحظه موسیقیمتن فیلم نیز قطع میشود. این صحنه درواقع تنها ۳۶ ثانیه بهطول میانجامد و فرانس با گفتن «دیگه بسّه» به آن پایان میبخشد.
صحنهٔ مدیسون: اندکی بعد، اودیل و آرتور تصمیم به رقص میگیرند. فرانس نیز به آنها ملحق میشود و رقص روتینی را انجام میدهند. موسیقی نواخته شده، موسیقی آراندبی یا سول است که توسّط میشل لوگران، برای فیلم ساخته شده بود، امّا آنا کارینا و دیگر بازیگران با عنوان «رقص مدیسون» از آن یاد میکردند. این صحنه، الهامبخش صحنهٔ رقص اوما تورمن و جان تراولتا در داستان عامهپسندِ کوئنتین تارانتینو بود.
صحنهٔ لوور: در این صحنه، بازیگران تلاش میکنند تا رکورد دوندگی در طول موزه لوور را بشکنند. به گفتهٔ راوی داستان، آنها با ۹ دقیقه و ۴۳ ثانیه، رکورد جیمی جانسون از سان فرانسیسکو را شکستند. در فیلم خیالبافهای برناردو برتولوچی، این صحنه بازسازی شده است.
سکوت (اینگمار برگمان)
از سیاهترین و خفقانآورترین فیلمهای برگمان که در محیطی تقریباً انتزاعی میگذرد. در آن تمام تمرکز بر رابطه آنا و استر گذاشته شده و مملو از جلوههای دیگرآزاری و خودویرانگری است. دو خواهر، زنانی در دو قطب حسی متضاد هستند، یکی متمایل به نوعی سلطهجویی مردوار و دیگری عاجز از مهار نفسانیت خویش. بیپردگی فیلم در زمان نمایش آن جنجال بسیاری برپا کرد. با این حال هدف برگمان آشکارا نه بهرهبرداری تماشاگرپسند از این ویژگیها بلکه تقویت انزجار نسبت به بیپردگی عاری از احساس واقعی است. در کنار همچون در یک آینه (۱۹۶۱) و نور زمستانی (۱۹۶۳) بخشی از یک سهگانه به شمار میآید که قرار است بیانگر رنج و عذاب معنوی بشر باشد.
استر (تولین) به همراه خواهرش آنا (لیندبلوم) و پسر دهساله او، یوهان (لیندستروم) در راه مراجعت به سوئد با قطار، در شهری عجیب توقف کوتاهی دارند. تنشی تند و فرساینده میان خواهران وجود دارد؛ استر در عذاب از عارضهای کهنه، نسبت به خواهرش احساس قیومیت میکند؛ آنا نیز از این سلطهجویی خواهرش بیزار است. یوهان در راهروهای پیچ در پیچ هتل پرسه میزند و با آدمهای مختلفی برخورد میکند. آنا با مردی غریبه ملاقات میکند. استر آن دو را میرباید اما آنا حاضر نیست از معاشرت بامرد چشم بپوشد و به تندی با او رفتار میکند. روز بعد، آنا بیاعتنا و خونسرد با یوهان سوار قطار میشوند و استر محتضر را تحت مراقبت پیشخدمت مسن هتل که زبان استر را نمیفهمد، جا میگذارند.
محکومبهمرگی گریخته است (روبر برسون)
محکومبهمرگی گریخته است یا باد هر کجا که بخواهد میوزد، فیلم بر پایه خاطرات آندره دوینی ساخته شده است؛ یک زندانی جنگی که در طول جنگ جهانی دوم در زندان مونتلوک نگهداری میشد. شخصیت اصلی این فیلم فونتن نام دارد. عنوان فرعی این فیلم از کتاب مقدس، John 3:8 گرفته شده است. خود برسون همچون دوینی و شخصیت فونتن توسط نازیها به خاطر عضویت در جنبش مقاوت فرانسه به زندان افکنده شده بود.
فیلم مردی گریخت به جشنواره فیلم کن سال ۱۹۵۷ هم وارد شد. این فیلم در کتاب ۱۰۰۱ فیلمی که باید قبل از مردن ببینید هم گنجانده شده و از جمله معروفترین فیلمهای برسون است. موسیقی فیلم هم از آثار موزارت گرفته شده است.
عشق ( میشائیل هانکه)
این فیلم ۱۲۷ دقیقهای روایتی دردناک از زوج سالخوردهایست که دچار زوال عقلی شدهاند. استفادهٔ هانکه از دو بازیگر قدیمی سینما یعنی ژان لویی ترنتینیان و امانوئل ریوا، بسیار نوستالژیک و خاطره انگیز است. افتخارات این فیلم، مرزهای اروپا را هم در نوردید و توانست جایزهٔ بهترین فیلم خارجی زبان جشنوارههای آمریکایی اسکار و گلدن گلاب را در سال ۲۰۱۳ کسب کند. فیلم، داستان زوج موسیقیدان کهنسالی را به تصویر میکشد که پس از سالها معلمی، حالا دچار بیماری، تنهایی و مشکلات زیادی شدهاند. زن (با بازی امانوئله ریوا) پس از سکته مغزی، قدرت تکلم و تحرک خود را از دست داده است و حالا این همسر پیرش (با بازی ژان لویی ترینتینان) است که از او پرستاری میکند و در این حین، خاطرات قدیم و عاشقانهٔ این دو مرور میشود...
تنظیم: عادل متکلمی آذر