چهارشنبه, 29 مهر 1394 16:36

آلن دلون بود ویک کلاه و بارانی / شعری ماندگار از حامد ابراهیم پور

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

سی و یم نما - "حامد ابراهیم پور"استاد دانشگاه و شاعر و نویسنده که علاقه وافری هم به سینما بخصوص سینمای کلاسیک دارد شعری زیبا در وصف خاطران کلاسیک سینمای جهان سروده که با هم مرور می کنیم:
آلن دلون بود و یک کلاه و بارانی !


 

آلن دلون با چشمان آبی نیلی
آلن دلون جزو "دسته های سیسیلی"!

آلن دلون تنها با تپانچه ای پر بود!
آلن دلون مثل بمبی از تنفر بود!

آلن دلون مثل شیشه ای ترک می خورد
آلن دلون لاغر می شد و کتک می خورد!

همیشه حسرتمان بود، نعش بی جانش
شبیه "دایره ای سرخ" بود چشمانش

(مچاله میشد با مشت، گریه میکردی
گلوله میخورد از پشت، گریه میکردی...)

بوگارت با یک کُلت و کلاه و بارانی!
بوگارت با خط هایی میان پیشانی !

بوگارت با اندوه و نگاه بیزارش
بوگارت با کت های سیاهِ خط دارش

بوگارت با سیگار و سکوت و تنهایی
بوگارت با غم های کازابلانکایی !

بوگارت با ده ها فیلم کالت در مشتش !
بوگارت با یک "شاهین مالت" در مشتش !

مچاله می شد، پایان کار می افتاد
همیشه آخر فیلمِ نوآر می افتاد

(تو زخم خورده و آرام گریه میکردی
تو با "دوباره بزن سام "...گریه میکردی)

براندویی که عرق گیرِ خیس پوشیده !
براندویی که لباس پلیس پوشیده !

براندو و همه ی خاطرات مجروحش
براندو و طغیانی بزرگ در روحش

براندو و همه ی نقش های پر ایجاز
براندویی که کتک خورده پشت "بارانداز" !

براندو و رگ خواب شکار در مشتش
براندو و موهای همیشه کم پشتش !

براندوی خونی روی شیشه های ولوو
براندوی مرده بعد از "آخرین تانگو"

(تو تکیه داده به دیوار گریه می کردی
مچاله می شد و هربار گریه می کردی)
**
من و تو در هر پایان تلخ جان کندیم
من و تو با هر پایان شاد خندیدیم...
من و تو عاشق بودیم و شعر می گفتیم
من و تو شاعر بودیم و فیلم می دیدیم...
**
تو و تجسم یک عمر آرزوی غریب
من و تلاطم یک مشت عقده ی وطنی
فرار کردن از "هفت" اتفاق سیاه
کتک نخوردن در" باشگاه مشت زنی"...
**
من و تو در رویا "بانی و کلاید" شدیم
من و تو مثل "جینجر راجرز "رقصیدیم
برای خاطر اسپارتاکوس جان دادیم
برای "رم شهر بی دفاع" جنگیدیم
**
"سزار کوچک" ماندیم و زود افتادیم
دوباره آخر بازی نصیب گرگ شدیم
من و تو "دشمن مردم"شدیم و جان کندیم
من و تو عاشق "دیکتاتور بزرگ" شدیم...
**
من و تو بودیم وساعتی شتاب زده
من و تو بودیم و حسرتی کبود شده
من و تو بودیم و سینه ای که زنگ زده
من و تو بودیم و خانه ای که دود شده...
**
من و تو ماندیم و لحظه ای که در خود مُرد
من و تو ماندیم و سایه ای که بر سر نیست
من و تو ماندیم و باوری که با شب رفت
من و تو ماندیم و خانه ای که دیگر نیست ...
**
جنازه مان از میدان تیر بر می گشت
هنوز در تنمان نبض بود آن شب ها
چقدر آخر هر فیلم، شعر میگفتیم
"چقدر درّه ی مان سبز بود " آن شب ها ...
**
آلن دلون در جان کندنی بدون دلیل !
آلن دلون در یک فیلمِ "ژان پیِر ملویل" !

آلن دلون در نقش پلیس و زندانی
آلن دلون با موهای روی پیشانی !

آلن دلون ... زخمی در رُلِ جدیدش بود
آلن دلون در بارانی سفیدش بود ...


 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید