۱۹۹۵ هفت
۱۹۹۷ بازی
فیلمی که فینچر را تبدیل به کارگردان بزرگی در سینما کرد، "هفت" بود. داستان يک قاتل سريالي که قربانيانش را براساس هفت گناه کبيره برمی گزیند. فيلم ميتوانست يک تريلر با روايتي شبيه يک رمان باشد اما فينچر آن را تبديل به يک جستوجوي وسواسگونه با تمرکز به فساد اخلاقي در شهر ميکند. قاتل که نامش جان دو است پس از قتل پنجم خود را به پليس معرفي ميکند، ميگويد دو قتل ديگر را انجام داده و جاي اجساد را فقط به ميلز و سامرست (دو کارآگاه پليس) نشان ميدهد. دو به همراه ميلز و سامرست به بيابانهاي اطراف شهر ميروند و در آنجا به ميلز ميگويد که چون به زندگي ميلز حسادت ميکرده همسر ميلز (تريسي) را کشته و سرش را جدا کردهاست و گناه وي حسادت است.
فینچر در سال 1997 فیلمی دیگر ساخت که به تعبیری می توان گفت هنوز که هنوز است قدرش به خوبی دانسته نشده است: "بازی". شاید بیشترین علت این قدرنشناسی به خود کارگردان نیز برمی گردد خود فینچز نیز چندان قدر فیلم را ندانسته است اما در دیده انصاف فیلم بزرگی در کارنامه وی است. در دید نخست احتمال دارد فيلم يک تمرين سرگرمکننده به منظور تقويت پارانويا باشد. فينچر و مدير فيلمبردارياش هريس ساويدس کاري ميکنند که هر خيابان سانفرانسيسکو تهديدکننده به نظر برسد و مرعوبتان ميکنند. مايکل داگلاس نقش يکي از قهرمانان عقدهاي تنهاي فينچر را بازي ميکند و بازياش ستايشآميز است هرچند دستکم گرفته شد. اين فيلمي است که علايق فينچر، دغدغهها و ترسهايش را آشکارا به مخاطب نشان ميدهد. حيف که منتقدان قدر اين فيلم عجيب و غريب را ندانستند. يکي از جذابترين قهرمانان فينچر در اين فيلم است.
۱۹۹۹ باشگاه مشتزنی
۲۰۰۲ اتاق وحشت
فینچر در سال 1999 با فیلم درخشان "باشگاه مشت زنی" روایت انزواطلبانهاش را به تصویر کشید. هجويهای بر مصرفگرايي و پوچی گرایی که این فیلم نیز در زمان اکرانش چندان قدر ندید و بر صدر ننشست. فيلم در نشان دادن اينکه چطور فاشيسم ممکن است اغواکننده به نظر برسد، خيلي زيرکانه عمل ميکند. از سوي ديگر اين يکي از خوشبينانهترين فيلمهاي فينچر است چون بازيگر نقش اول آن يعني ادوارد نورتون موفق ميشود جهان مسموم اطرافش را در پايان درهم بشکند. اين اقتباسي آبرومند از رمان چاک پالانيوک است اما گاهياوقات به نظر ميرسد زيادي از هوش خودش راضي است.
با ورود به قرن بیست و یکم فینچر به ساخت فیلم های بزرگ دیگری پرداخت که هر یک نشان دهنده آدم های نامتعارف سینمای فینچر هستند. در سال 2007 دو فیلم "زودیاک" و "اتاق وحشت" شخصیت های مضحک، منظم و چالش برانگیز و هراسانی را روانه پرده سینماها کرد که هر یک نشان از عقده ها و درگیری های درونی آدم ها داشت.
۲۰۰۷ زودیاک
۲۰۰۸ سرگذشت غریب بنجامین باتن
سه قهرمان فيلم، جيلنهال مضحک مشتاق و مارک رافالوي منظم و رابرت داونيجونيور در چالشبرانگيزترين نقش کارنامهاش، خيلي خوب همديگر را کامل ميکنند. همه آنها به مسير اشتباهي ميروند و به بنبست ميخورند. فينچر داستان را به نفع مفاهيمي که خودش دوست دارد، ميپيچاند. ده دقيقه آخر فيلم نشان ميدهد که چطور اجبار ميتواند ما را وادار به کارهايي کند که حتي فکرش را هم نميکردهايم. جالب است که اسکار چطور بهترين فيلم فينچر را ناديده گرفت. زودياک را ميتوان حتي جزو بهترين درامهاي جنايي تاريخ سينما هم دانست بس که پرجزييات و جذاب به تصوير کشيده شده است.
مورد عجيب بنجامين باتن در 2008، يکي از آن طعمههاي پر سر و صدا و خودنمايانه فينچر که ميتواند طعمهاي براي جشنوارهها باشد. مورد عجيب بنجامين باتن الان حتي کمتر از زمان اکرانش به عنوان فيلمي در کارنامه فينچر پذيرفتني و قابلدرک است.
۲۰۱۰ شبکه اجتماعی
۲۰۱۱ دختری با خالکوبی اژدها
شبکه اجتماعي در 2010، وقتي خبر رسيد که ديويد فينچر قرار است فيلمي درباره چگونگي تشکيل شبکه اجتماعي فيسبوک و موسس آن بسازد، خيلي از خبرها مضحک به نظر ميرسيدند. وقتي فيلم اکران شد با اختلاف تبديل به تحسينشدهترين فيلم سال 2010 شد.
دختري با خالکوبي اژدها در 2011، فينچر استعداد زيادي دارد که از منابع مشکوک اقتباسي بهره بگيرد و آنها را تبديل به طلا کند. اما در فيلم دختري با خالکوبي اژدها که اقتباسي از کتاب پرفروش اشتايک لارسون بود بيشتر ميشود اين استعدادش را ديد.
۲۰۱۴ دختر گمشده
۲۰۲۰ منک
دختر گمشده در سال 2014، درامی در حال و هوايي شبيه زودياك، که از همان ابتدا فيلم را با فيلم آلفرد هيچكاك مقايسه كردند. فيلم داستان ناپديد شدن يک زن و اتفاقات مرموز اطرافش را روايت ميکند. دقيقا لحظهاي كه نيك پيش از خارج شدن از خانه ايمي را هل ميدهد. فينچر در اين باره ميگويد: "آخرين نما از روزاموند در اين لحظات واقعا براي من شبيه به زن بلوند هيچكاك است. آن لحظه واقعا حس حضور گريس كلي تداعي ميشود، زاويه ديد و لكههاي اشك و آب بيني روي صورت ايمي واقعا به او شباهت دارد.""دختر گمشده تصوير دو مار را نشان ميدهد که در پس زمينهي آمريکايي رکود زده به يکديگر زهر ميپاشند. با اين وجود زير نگاه خيرهي فينچر و دست پخت تلخ و آتشين نویسنده اش هنوز تکههايي از انسانيت براي اين زوج باقي مانده است.
ممکن است کسی «منک» را نادیده بگیرد، به این دلیل که فیلمی خاصپسند است و دوباره مشاجرههای قدیمی درباره تولید پردردسر «همشهری کین» را زنده کرده و به دنبال دلیلی است که دوباره هرست و معشوقه بازیگرش، ماریون دیویس (با بازی آماندا سیفرید) را محکوم یا سرزنش کند، اما فیلم «همشهری کین» فقط یک دستآویز است برای کاوش عمیق فینچر در محافظهکاری غیرقابلتغییر هالیوود در دهه ۱۹۳۰ که همچنان ادامه دارد. دورانی که «منک» نشان میدهد، رکود اقتصادی بیداد میکند و سینمای آمریکا درحالشکوفایی و ترقی است.
در آن دوران بیشتر قدرت داستانسرایی صنعت هالیوود که رادیکالیسم سیاسی را زیرپا گذاشت، در دست افراد بانفوذ و قدرتمندی مثل جک وارنر، داریل اف. زانوک و لوئیس بی. می بود. پس فریب شیوه روایت قدیمی «منک» - تصاویر سیاه و سفید- و دیالوگهای پژواکگونه و موسیقی ملودراماتیکش را نخورید. این فیلم بهطرز شگفتانگیزی درباره سال ۲۰۲۰ است.