زنی جوان به نام "کاس" در یک جادهی روستایی شاهد یک صحنهی کابوسگونه میشود و بعد از آنکه حضوری ماورایی و ترسناک را در خانهی خود احساس میکند، سلامت عقلانی خود را زیر سوال میبرد. حال همانطور که وقوع حوادث مرموز و ترسناک در اطراف کاس تشدید میشود، او نقشهای شوم و وحشتناک را کشف میکند که…
فیلم مسیر بلک واتر (Blackwater Lane) براساس کتابی به نام «پشت درهای بسته» اثر بی.ای. هریس ساخته شده است.
در ده دقیقه ابتدایی فیلمِ یک ساعت و چهل و هشت دقیقهای عذابآور «مسیر بلکواتر»، با کاراکتر اصلی بدون جذبهای به نام کاس (با بازی بیروح مینکا کلی) آشنا میشویم. در کنار کاس، همسر بیخاصیتش، متیو (با بازی درموت مولرونی) و دوست به ظاهر حمایتگرش، راشل (با بازی مگی گریس) حضور دارند که به همان اندازهی دقایقِ آزاردهنده ابتدایی، در باقی فیلم هم آزاردهنده باقی میمانند. داستان زمانی شروع میشود که کاسِ بیخیال، در یک شب طوفانی زنی را تنها در ماشینی میبیند و بدون اینکه به کمک او برود، به خانه خود برمیگردد.
بازی مینکا کلی در «مسیر بلکواتر» به همان اندازه گیجکننده است که شخصیتش، کسی که هیچ نگرانیای دربارهی زنی که در کنار جاده میبیند (جین والترز) و بعداً مشخص میشود به قتل رسیده، نشان نمیدهد. اگر بخواهیم کمی با اغماض به بازی او نگاه کنیم، او تقریباً سه حالت چهره در فیلم به ما ارائه میدهد: یک صورت ترسیدهی کلیشهای، یک نگاه گیج و یک نگاه خیره خنثی. سلنتانو به احتمال زیاد قصد داشته با این حالت خنثی، ابهام جذبکننده یا پوچی روشنگرانهای در فیلمش ایجاد کند، اما متاسفانه به هیچکدام نرسیده است. در عوض، ما با یک ابهام سردرگمی رها میشویم که منجر به فاصله گرفتن از شخصیت اصلی میشود.
شیوهای که کاراکتر کاس نوشته شده، به بازی کلی در نقشش کمکی نمیکند. در کمتر از ده دقیقه، «مسیر بلکواتر» ما را به درون روان ناپایدار شخصیتی پرتاب میکند که به تازگی با او آشنا شدهایم و هیچ شناختی از او نداریم. اگرچه بخشی از داستان به «گازلایت» شدن شخصیت مربوط میشود، اما بخش زیادی از تنش فیلم به این واقعیت برمیگردد که کاس حافظه وحشتناکی دارد. و این وحشتناک بودن حافظه، نه در خدمت باورپذیر کردن روایت، بلکه در مسیر فراموشی چیزها پیش میرود و فیلم هر وقت در روایتش کم میآورد، به آن متوسل میشود.
هرچند شخصیت اصلی ما عادتاً وقایع را فراموش میکند، اما یک چیز را به یاد دارد: شبی که از کنار جین والترز رد شده است! «مسیر بلکواتر» قصد دارد با بازگرداندن تماشاگران به آن رویداد، ترومای کاس را نشان دهد، اما این کار را هشت بار در فیلم تکرار میکند.
سکانس ماشین تنها موردی نیست که «مسیر بلکواتر» با آن دائماً همه چیز را برای ما سادهانگاری میکند. هر بار که لحظهای ابهامآور، رمز و راز یا دسیسهای در فیلم پیش میآید – که برای یک فیلم تریلر خوب موقعیت مهمی است – فیلمنامهای که توسط الیزابت فاولر (اقتباسشده از کتاب پشت درهای بسته اثر بی.ای. هریس) نوشته شده، با اینکه شخصیتها آشکارا داستان را تعریف میکنند، با تکرار غیر ضروری مطمئن میشود که موضوع را کاملا متوجه شده باشیم. درست در این لحظات دیالوگ نیز با لحنی بیاحساس، مضحک و بد ادا میشود.
حتی اگر فیلمنامه ضعیف و تکرار صحنههای یکسان، ایراد اصلی «مسیر بلکواتر» نبود، این فیلم همچنان فاقد هر نوع تازگی است. این فیلم ایده ترسهای پنهان را از فیلم «مرد نامرئی» (Invisible Man) یا مشکلات روحی و فروپاشی زندگی مشترک را از سریال «پشت چشمان او» (Behind Her Eyes) به عاریه میگیرد، اما هیچ چیز جدیدی به آن اضافه نمیکند. در عوض، نسخهای ضعیف از این کلیشههای موجود را به نمایش میگذارد و به پایانی به شدت زیادهگو ختم میشود.