"اندرو" که می خواهد از بهترین درامر های یکی از مهمترین گروه های جاز نیویورک شود. حالا "ترنس فلچر "معروف گروه جاز کنسرواتوآر شافر نیویورک با چهره ی خشن و یخزده اش وارد صحنه می شود.
فضا و نورپردازی سرد و بی روح و کاملن مناسب با حس فیلم است. فلچر با بازی بی نظیر "سیمونز" که گلدن گلوب را تسخیر کرد همانی است که باید باشد. با سری بی مو، چشمان زاغی که نشان از بی خوابی دارد و لباس مشکی که به نظر مناسب سلیقه او می آید.
- منو میشناسی؟
-بله قربان
-میدونی دنبال نوازنده می گردم؟
-بله قربان
اندرو خود را به آرزوهایش نزدیک می بیند و با تمام وجود شروع به نواختن می کند. فلچر تحقیرگونه اتاق را ترک می کند اما ... بر می گردد. باز اندرو امیدوار می شود اما فلچر برای اینکه بیشتر او را تحقیر کند می گوید:
-دیدی چی شد!!؟ کتم رو جا گذاشته بودم !!
آیا جوان نوازنده بازیگر اصلی این فیلم است؟ بله "مایلز تلر" در نقش اندرو قرار است بازیگر اصلی این فیلم باشد و از عهده نقشش هم به خوبی بر می آید اما این "جی کی سیمونز" است که در نقش ترنس فلچر بازی، حضور و قصه ی او را آنچنان تحت شعاع قرار میدهد که او مثل شروع فیلم فید می شود. آنقدر که نمی توانیم خط فاصله ای بین بازیگر اول و دوم "شلاق" بگذاریم.
اندرو یک عاشق موسیقی است که حتا وقتی با دوست دخترش مشغول پیتزا خوردن است به جای ابراز نظر در مورد غذا و یا گفتن حرف های عاشقانه، موسیقی کلاسیکی را که در رستوران به گوش می رسد آنالیز می کند و بیوگرافی آن را شرح می دهد .
او اصولن آدم پیچیده ای نیست. آرام و بسیار درون ریز است و سعی می کند خودش را با همه وفق بدهد. (نکته ظریفی که در سکانس تماشای فیلم کلاسیک در سینما و به همراه پدرش به آن اشاره می شود. شکلات یا میوه خشک را به خواسته پدر با پاپ کورن مخلوط می کند، در حالی که علاقه ای به این ترکیب ندارد و وقتی پدر متوجه می شود و از او می پرسد که چرا نگفتی، به سادگی پاسخ می دهد که مهم نیست از کنارش بر می دارم.) او مصمم است که یک درامر بزرگ شود.حاشیه ها دغدغه ی او نیستند. اهل رقابت و حسادت نیست. حقش را از خودش می خواهد.
نقطه مقابل، استاد موسیقی او است. یک بیمار روانی بددهن اما نابغه که در قالب خود نمی گنجد. او به همان اندازه می تواند یک شاگرد را به اوج برساند و به او همه ی دانسته هایش را بیاموزد که قادر است او را نابود کرده و تا مرز جنون و خودکشی پیش ببرد.
اما در لحظاتی که دارید از این مرد خشن بیزار می شوید قصه و کارگردان درست مثل ریتم موسیقی سعی دارد تا کمی احساس تماشاگر را نسبت به فلچر تلطیف کند . منظورم وقتی است که او سی دی یکی از شاگردانش را برای گروه موسیقی می گذارد، داستان نوازنده ی این قطعه را که از شاگردان او بوده تعریف می کند و با گریه خبر مرگ او را می دهد. حالا می فهمیم که این موزیسین خشن و روانی و بد دهن قلب و احساس هم دارد.
در فیلم شلاق ما با یکی از بهترین فیلمبرداری های مملو از کلوزآپ و تدوین لایه لایه ای و فوق العاده ای مواجه هستیم که به قصه ریتم میدهد، قصه ای که بدون هیچ پیچیدگی و تعلیق خاصی نمی گذارد تا گذر زمان را حس کنیم. یکی از صحنه های فوق العاده بصری در این فیلم که اگر به این زیبائی در نیامده بود به نظرم اغراق آمیز و اضافه می آمد، صحنه ی چپ کردن ماشین است که جنس خاصی از جادوی تصویر را به نمایش می گذارد.
شلاق محصول سال 2014 و یکی از بخت های اسکار امسال، روایت رویاروئی جوانی است که می خواهد بهترین درام نواز باشد و مربی که رفتار خشن او نمی گذارد میزان درایت، توانائی و تاثیرش برای رشد استعدادها معلوم شود و حالا خودش نیز دارد در دام رفتارش می افتد و نابود می شود. او اصرار دارد تا رو ح و روان شاگردانش را در مشت بگیرد و له کند. (برای همین هم تمام نوازندگان جاز او مثل روبات شده اند) اما به نظر می رسد اندرو کسی است که از او به بهترین وجه می آموزد اما برده او نمی شود و....
برای اینکه فیلم جذابیت لازم را در بیننده حفظ کند توضیح بیشتری از قصه نمی دهم و فقط به این اشاره می کنم که اوج شاهکار در انتهای این فیلم شکل می گیرد. پایانی که اگر یک پلان و یا دقیق تر بگویم یک آن بیشتر بود فیلم را ناقص می کرد. کند شدن ریتم نواختن، شاید دوباره صدائی مثل حرکت یک ترن کهنه روی ریل های قدیمی، گره خوردن دو نگاه. فید شدن تصویر و ... تمام.
گفتنی است که "شلاق" نام قطعه ای است که این گروه جاز برای اجرا تمرین می کنند و در حقیقت این گروه به بهانه ی همین قطعه به شلاق “whiplash” معروف شده اند.