در میان آمادهسازی فیلم برای اکران در جشنوارهی ونیز، از «ختم سیاه» فیلم جنایی - هیجانی «اسکات کوپر» به عنوان یه سکوی پرتاب دوباره برای «جانی دپ» نام برده میشد، به خاطر حضورش در نقش تبهکار جنوب بوستونی "جیمز «وایتی» بولگر" که او را خارج از نقشهای کاریکاتور گونهای که او عموماً در این دهه بازی کرده قرار داده است، فیلمهایی که بازخوردهایی ضد و نقیض داشتند. خب، یک قاتل که قبلاً سردستهی گروه "وینتر هیل بوستون" بوده است، که در آلکاتراز هم زندانی بوده و خبرچین اف بی آی است مشخصاً شخصیتی متفاوت دارد. با گریمی متفاوت، نامتعارف و کریح، بولگر نوعی مردهی متحرک که هیچ کاریزمایی ندارد جلوه میکند، با یک بینی نوک تیز، چشمهایی فرو رفته و موهای کم پشت و ژولیده که به او ظاهری ما بین «جک نیکُلسون» و شخصیت «اسکلتور» داده است. اما این سخت است که بخواهیم فکر کنیم که نقش آفرینی دپ نوعی تیپ است، تقریباً همانطور که فکر کنیم او همان نقشآفرینی را ارائه میدهد که نیکُلسون در قالب همچون شخصیتی ارائه داده است. شما انتظار این را دارید که او خودش را به خوبی در قالب شخصیت جا بزند، آن هم بدون کمک گرفتن از هیچگونه کمک خارجی همچون تغییر در اعضای بدناش، شبیه به همان کاری که در سال 1997 و در فیلم «مایک نیول»، «دانی براسکو» انجام داد. متاسفانه این نگران کننده است که شما چقدر باید به عقب برگردید تا به یک نقشآفرینی بسیار خوب و "جدی" از دپ آن هم در یک اثر غیر انیمیشنی بر بخورید و این به آن معناست، که مشخص نیست که اصلاً چیز زیادی بوده که دپ بخواهد با «ختم سیاه» به آن برسد یا خیر، مسئلهای که کم و بیش شخصیت منفی روانیاش در فیلم را هم شامل میشود.
فیلمنامهی «مارک مالوک» و «جز باتروُرث»، که اقتباسی از کتاب دو روزنامهنگار بوستونی است که در سال 2001 منتشر شد، نمیتواند انگیزهی بولگر از جنایتهایش را به خوبی نشان دهد و مخاطبان را متقاعد کند، فیلم فقط به خود او و اعمالش میپردازد، در حالی که قلمرویی که او تشکیل داده عملاً از فیلم کنار گذاشته شده و هیچ توصیفی از آن ارائه نمیشود. بولگر فقط از لحاظ ارتباطش با دو شخصیت مکمل فیلم خوب به تصویر کشیده میشود: برادرش "بیل"، سناتور ایالت ماساچوست که «بندیکت کامبربچ» نقش او را ایفا میکند، و "جان کانلی" با بازی «جوئل ادگرتون»، یک مامور اف بی آی که برادران بولگر را از زمانی که مدرسه میرفتهاند میشناسد، و ارتباطش را با آنها تقویت میکند تا از اطلاعاتشان سو استفاده کند و به اعتبار شغلی خودش اضافه کند.
کانلی از طریق بیل، به بولگر یک پیشنهاد غیر رسمی میدهد: اگر او از طریق خبرچینی به کانلی کمک کند دیگر گروههای مافیایی در حال رشد در شهر را نابود کنند، اف بی آی به گروه "وینتر هیل" اجازه میدهد تا بدون دردسر به فعالیتهای مجرمانهاش ادامه دهد. این توافق در ابتدا برای هر دو طرف خوب پیش میرود، اما آرام آرام و با کمتر شدن صداقت طرفین مخصوصاً بولگر تباه میشود، و پس از مدتی، بیشتر از اینکه مامور اف بی آی از بولگر اطلاعات بگیرد، بولگر از او به عنوان طعمهای برای بدست آوردن اطلاعات استفاده میکند. کامبربچ با آن بازی روان و ادب و احترام خاصاش در سکانسهایی که حضور دارد کاری میکند که شما آرزو میکردید که او نقش بیشتری در فیلم داشت: آن تضاد فوقالعادهای که این دو برادر در راهی که برای زندگیشان انتخاب کردهاند همچون یک بمب پتانسیل است، هرچند که باز هم خیلی از آن استفاده نمیشود. ادگرتون هم که روز به روز در حال پیشرفت است، در هر حال، به شدت شخصیتاش پرجزئیاتتر است: او تصویری که او از آن نیمهی کانلی که به تاریکی سوق پیدا میکند را به شدت باورپذیر و خوب به نمایش میگذارد، و همچنین او چند سکانس بسیار جالب با مافوقهای شکاکاش، با بازی «کوین بیکن» و «کوری استال» دارد، فرماندههایی که هر دو در مورد ارزشمند بودن معامله با بولگر تردید دارند.
از آن بهتر هم یک سکانس ناراحتکننده در خانهی کانلی و سر میز شام است، جایی که یک گفت و گوی جالب در مورد نحوهی تهیهی سس استیک بین بولگر و همکاراناش به تهدید نه تنها یک نفر، بلکه دو نفر به مرگ میانجامد. این سکانس به شما همان بینشی در مورد اشتهای بولگر برای جنایت را میدهد که دیگر بخشهای فیلم در انجام آن ناتواناند. همانطور که انتظار میرفت، به لطف آن مضمون معامله و طراحی بوستون غرق در فساد، آن نگرانی بابت شباهت فیلم به «رفتگان» اثر گنگستری «مارتی اسکورسیزی» که آن هم مربوط به بوستون بود احساس نمیشود. «ختم سیاه» در معرض این مقایسهها قرار میگیرد، چرا که تا حدی کارگردانی کوپر تحت تاثیر اسکورسیزی است، اما فیلم نمیتواند از این مقایسهها سربلند بیرون آید. "این فقط تجارته"، بولگر این را در توجیه جنایتهایش میگوید. فیلم هم همین حس را دارد.
منتقد: رابی کالین (روزنامه گاردین)
مترجم: دانیال دهقانی
منبع: نقد فارسی