کافه سوسایتی فیلم افتتاحیه جشنواره فیلم کن امسال بود و نخستین فیلم وودی آلن است که به صورت دیجیتال فیلمبرداری شده است. پیش از این دو فیلم وودی آلن یعنی پایان هالیوودی (2002) و نیمه شب در پاریس (2011) نیز فیلم های افتتاحیه جشنواره کن بودند.
برخورد با گذشته رمانتیکی همیشه برای وودی آلن دلچسب بوده است و اکثر اوقات خوب از آب در آمده، مثل رز ارغوانی قاهره و نیمه شب در پاریس، و گاهی هم نه چندان خوب، مثل جادو در مهتاب. اما شکوه آمریکای دوران خوش دهه 1930 به زیبایی در کافه سوسایتی انعکاس یافته است و تبدیل به کمدی تلخ و شیرینی شده است که با رفتارهای شیرین همراه شده و آلن توانسته قلمروی را آشنا زدایی کند که هم در سبک و هم در عرصه بلندپروازی روایی (به گفته خودش سعی کرده مثل یک رمان باشد)، موفق ظاهر شود.
باب دورفمن جوان ترین پسر جواهر فروشی یهودی در نیویورک دهه 1930 است. خواهرش معلم متاهلی است و برادرش گنگستر است! او که علاقه ای به کار نزد پدرش ندارد به هالیوود می رود و به عنوان پادو به استخدام دایی اش فیل که استعدادیاب بانفوذی است در می آید. دایی، بابی را با منشی اش ورونیکا که وونی صدایش می کند آشنا می کند تا به بابی در جاافتادن در هالیوود کمک کند. بی ریایی وونی در برابر فیس و افاده های اغلب زنان جوان در هالیوود، بابی را مجذوب می کند و عاقبت به شدت عاشق وونی می شود، ولی وونی عشق او را نمی پذیرد و می گوید با مرد جوانی که روزنامه نگار است در ارتباط است. اما واقعیت چیز دیگری است، مرد جوانی در کار نیست و وونی با دایی فیل در رابطه است که به او قول داده از همسرش طلاق بگیرد و با او ازدواج کند....
«هر روزت را طوری زندگی کن که انگار آخرین روز عمرت است، و اینطوری آخر سر یک روز اوضاعت درست می شود.» این توصیه ای است که إولین به برادر کوچکش بابی دورفمن در همان ابتدای فیلم می کند ولی این توصیه همان اندازه درباره خود وودی آلن صادق است که درباره بابی. فردی که در هشتاد سالگی 46 فیلم در کارنامه اش دارد و اخلاقیات حرفه ای انسانی را دارد که با اشتیاق از آن انتهای وجودی بزرگی که که در نهایت اتفق می افتد آگاه است. احتمالا اکنون دیگر این فیلم ها به نسبت فیلم های دوران فوق العاده شلوغ وودی آلن در دهه های 1970 و 80 کیفیت متغیرتری داشته باشند هرازگاهی آلن تک خال باارزشی را رو می کند؛ و این چهل و هفتمین فیلمش یکی از همین تک خال هاست.
وودی آلن هشتاد ساله دیگر علاقه ای به فرهنگ پاپ مدرن ندارد ولی عاشق گوش دادن به موسیقی های روزگار رفته است، عکس های قدیمی را بررسی می کند و به هر کسی که اطرافش است می گوید که «عجب دورانی بود.»
کافه سوسایتی یک کمدی – رمانتیک وودی آلنی است با همان جزئیات و همان سبک نگارشی دائمی. فیلم پر از صحنه هایی زیبا و دیدنی، مهمانی های رنگانگ و لباس های تماشایی بورژواها و اشراف آمریکایی است. رنگ های گرم و نورپردازی با تکیه بر طیف کرم / قهوه ای / طلایی به همراه دکور پر جزییات و طراحی صحنه دقیق و یورش پارچه های شکیل با طرح های دیدنی در فضای سبز و زیر آفتاب خوش تاپ لس آنجلس خودنمایی می کند و فیلم هویت مکانی اش را از شهر می گیرد و به همان نسبت وقتی به نیویورک می رسد، تغییر رنگ و بو می دهد و حال و هوا و شور فضای آنجا را به خودش می گیرد.
داستان فیلم درباره آدم های خاص هالیوود است. وودی آلن سعی بابی برای یافتن دایی اش و موفق نشدن او در چند روز اول را به تفضیل نشان می دهد. پیام ها و تلفن های بابی به مادرش برای پادرمیانی و عصبی شدنش حکایت ورود این جوان تازه نفس به دنیای هالیوود و مسیر دشواری که در پیش دارد، است. او با مشقت وارد آنجا می شود اما وقتی وارد شد دیگر کسی است مثل بقیه افرادی است که در آنجا هستند. دیگر فرقی نمی کند که نامه رسان باشد یا فیلمنامه نویس یا حتی بازیگر. همه مثل همند. بابی که قرار بوده، نامه رسان شرکت دایی اش باشد اکنون به واسطه دایی با چهره های هالیوودی آشنا می شود و اتفاقا بیشتر آنها هم خیلی بابی را تحویل می گیرند و با او رابطه خوبی برقرار می کنند.
در همین ابتدای کار مثلث عشقی با ورود دختری سرزنده و هم سن بابی به داستان شکل می گیرد. فیلم که بین لوس آنجلس و نیویورک در رفت آمد است تا ماجراهای خانوادگی بابی را هم به تصویر بکشد قصه رمانتیک را با رگه های طنزی پیوند می دهد بابی تصمیم می گیرد با دختر موردعلاقه اش راهی نیویورک شود تا کلوب شبانه برادر گنگسترش را راه اندازی کند. اما دختر دل در گرو عشقی قدیمی دارد و با اشاره و خواست ازدواج دایی بابی روبرو است که همه راه ها را بر روی بابی می بندد. فیلم از این به بعد به دلیل پرداخت های زیادی که دارد زاید و وراج و ملال آور به نظر می رسد و حتی بازی خوب جسی آیزنبرگ یا مادر وی که لحن خاصی حرف می زند و نوع رابطه های خانوادگی و حتی قالب روایی نمی تواند کشش کافی را برای ادامه داستان فراهم کند. اما اینجاست که داستان یکباره تغییر جهت می دهد و ماجرای عشقی نیمه اول فیلم جایش را به ماجراهای گنگستری برادر بابی و کشته شدن همسایه خواهر بابی توسط برادر گنگستر می دهد تا دوباره سر و کله وونی پیدا می شود. وودی آلن در نشان دادن عشقی قدیمی دوباره برگشته خساست به خرج می دهد و نمایش معاشرت گرم و شیرین این دو عاشق قدیمی را فقط با ادای دینی به نیویورک و نماهایی از سنترال پارک، منهتن و پل بروکلین به پایان می برد. او می خواهد داوری را در کمدی رمانتیک اش به عهده تماشاگر بگذارد همان کاری را که در ویکی کریستینا بارسلونا انجام داده بود.
راوی داستان خود آلن است، آلن به صدای نریشن و شکل و شمایل دکور، نورپردازی، فیلمبرداری، گریم، لباس ها و نوع داستان گویی رضایت نمی دهد و برای غرق کردن تماشاگر در فضای دهه 1930 فیلم را با موسیقی تزیین می کند که به نظر می رسد در نیمه دوم بیش از اندازه بودن موسیقی، تماشاگر کنجکاو روابط عشقی داستان را کمی آزار می دهد.
کافه سوسایتی جزء بهترین فیلم های وودی آلن نیست فیلم متوسطی است که تقلید خوبی از کارهای قبلی خود وودی آلن کرده است.