فیلم «پسر سائول» ساخته لاشلو نمس کارگردان 38 ساله مجارستانی است. عکس العمل منتقدان تاکنون درباره این فیلم مثبت بوده و نقدهایشان رویکردهای خوبی را نسبت به فیلم نشانه رفته است، به طوری که خیلی از منتقدها آن را شایسته دریافت نخل طلای کن امسال میدانند. لاشلو نمس، دستیار بلاتار، سینماگر بزرگ اهل مجارستان بوده و تاثیر سبک تصویری بلاتار، پلان سکانسها و حرکتهای دوربین پیچیدهاش در این اولین فیلم او به خوبی دیده میشود.
داستان فیلم درباره یک زندانی در آشویتس در سال 1944 است که مجبور است جنازه آدمها را بسوزاند. "پسر سائول" بخت دریافت جایزه دوربین طلایی را هم دارد. این فیلم سعی دارد با نگاهی متفاوت به پدیده هلوکاست و جنایت های نازی ها بپردازد. قبل از این فیلم، دو فیلم مستند ساخته شده اند که بر روی این موضوع تمرکز جزءنگرانه داشته اند. یکی مستند "شب و مه" آلن رنه است و دیگری "شوا" (معادل عبری هولوکاست) اثر کلود لانزمن است که هر دو سعی داشتند جنایت های واقع شده در این پدیده بر علیه بشریت را با اسناد و تصویرهای بایگانی شده که از آنجا مانده است روایت کنند و حالا فیلم سینمایی "پسر سائول" در ادامه آن دو مستند سعی دارد با دیدی متفاوت و خاص به رویداد موردنظر نگاهی بیندازد و در عین حال داستانش را به خوبی روایت کند.
داستان مستندوار این فیلم سینمایی به خاطر روایتی است که توسط یکی از زندانیان عضو گروهی به نام ساندرکوماندو (به معنی نیمه قربانی، نیمه قاتل) که از طرف نیروهای آلمانی برای مراقبت از زندانیان یهودی و فرستادن آنها به اتاقهای گاز و سوزاندن اجساد به کار گماشته شدهاند، انجام می شود.
سائول مردی است که شاهد کشتار فجیع عده زیادی از مردان، زنان و کودکان یهودی در اتاق گاز است، میخواهد جنازه کودکی را که ادعا میکند پسر اوست از دست ماموران اس اس مخفی کرده و او را پنهانی طبق تشریفات مذهبی دین یهود دفن کند و برای این کار دنبال یک خاخام یهودی در میان زندانیها میگردد. در تمام مدت، دوربین فیلمساز با سائول است؛ از او جدا نمیشود و همه اتفاقهای هولناک را از دید او میبینیم.
به گفته گزا رورینگ (بازیگر نقش سائول) در کنفرانس مطبوعاتی فیلم، این افراد هم مثل بقیه زندانیان آشویتس، قربانی بودند اما پریمو لوی که خود از اسرای آشویتس بود و به دست ارتش سرخ نجات یافت و خاطراتش را درباره آشویتس منتشر کرد، این افراد همدست نازیها بودند و بدون وجود آنها کار نازیها پیش نمیرفت. رورینگ می گوید: «از میان 20 نفر از بازماندگان این گروه، خیلی از آنها هنوز در مورد کارشان در آن زمان با هیچ کس، حتی اعضای خانواده خود حرف نزدهاند چرا که نگاه جامعه به آنها منفی است.»