سه شنبه, 27 مرداد 1394 15:05

به بهانه ی اولین سالگرد بانو سیمین بهبهانی / گفتا که می‌بوسم تو را، گفتم تمنا می‌کنم

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
به بهانه ی اولین سالگرد بانو سیمین بهبهانی / گفتا که می‌بوسم تو را، گفتم تمنا می‌کنم به بهانه ی اولین سالگرد بانو سیمین بهبهانی / گفتا که می‌بوسم تو را، گفتم تمنا می‌کنم

فریبا شکورصفت صدیقی (سی و یک نما) - شیر زن ایران، سیمین بانوی غزل، خاتونی که عشق به وطن در رگهایش جریان داشت سال گذشته در چنین روزی با ما وداع کرد. نیمایی که از جنگ می گفت و گر چه فقیر نبود اما فقر را با تمامی وجودش احساس می کرد و زلزله کشورش، همه هستی  اش را می لرزاند. کسی که نمی توانست مانند بسیاری از آدمها، بی تفاوت از کنار درد و رنج  دیگران بگذرد و هنگامی که روحش به تلاطم در می آمد، عاجزانه ناله سر میداد:

" مهتاب در سرابستان

هر شب حریر خواهد بافت ؟

صبح از ستیغ خواهد تافت

با شال نقره کاری ؟

نه

فقر و فساد و فحشا را

از این خرابه خواهی راند

تا عیش و امن و تقوا را

سوی سرا بیاری ؟

نه

سیمین خلیلی  که ما او را با نام سیمین بـِهْبَهانی می شناسیم نویسنده و غزل سرایی بود که به شاعر ملی،  بانوی غزل و شیر زن ایران معروف بود. سیمین بهبهانی در طول زندگی‌اش بیش از ۶۰۰ غزل سرود که همه آنها در بیست کتاب منتشر شدند.در شعرهای او موضوعاتی هم‌چون عشق به وطن، انقلاب، جنگ، آزادی بیان و حقوق برابر برای زنان به چشم میخورد  و همچنین به خاطر سرودن غزل فارسی در وزن‌های بی‌سابقه به «نیمای غزل» معروف است.

سیمین بهبهانی در خانواده ای فرهیخته به دنیا آمد و رشد کرد و شاید بی دلیل نبود که او چنین زنی بود؛ شاعر، غزل‌سرا و فعال حقوق بشر و جنبش زنان.

هنگامی که قلبش در تقسیم نابرابر خوشبختی به درد می آمد ،از تلخکامی ها ی دیروز میگفت و از کرامت و عصمت:

پیش بینی ی فردا ؟

تلخ کامی ی دیروز

در مجال تصور

شهدی وشکری نیست

کو کرامت و عصمت

دم مزن که درین شهر

غیر ناخن و دامن

هیچ خشک و تری نیست

عصمتی به دو تا نان ؟

گر گرسنه بمانی

در معامله دانی

آنچنان ضرری نیست

او سال‌ها در آموزش و پرورش با سمت دبیری کار کرد.  تنها به تدریس اشتغال داشت و شغلی مرتبط با رشتهٔ حقوق را هرگز قبول نکرد.

او به عضویت شورای شعر و موسیقی در آمده بود و عضویت در کانون نویسندگان ایران را نیز پذیرفته بود.

سیمین بهبهانی پیش از انقلاب برای رادیو ترانه هم می‌سرود و خوانندگانی چون شجریان، الهه، گلپایگانی، داریوش، ایرج، عارف، سپیده، کورس سرهنگ زاده، رامش، عهدیه، سیما بینا، پوران، دلکش و مرضیه... سروده‌های وی را خوانده‌اند. سیمین بهبهانی مدتی هم عضو شورای موسیقی رادیو و تلویزیون ملی ایران بود.

او در دوره حیاتش توانست جایزه انجمن بین‌المللی قلم مجارستان و جایزه سیمون دوبوار برای آزادی زنان را از آن خود سازد..

در ۱۳۷۸ سازمان جهانی حقوق بشر در برلین مدال کارل فون اوسی یتسکی را به او اهدا کرد. در همین سال نیز جایزه لیلیان هیلمن / داشیل هامت را سازمان دیدبان حقوق بشر به وی اعطا کرد.

سیمین شعر معروف «دوباره می‌سازمت وطن» را در سال ۱۳۵۹ سرود. این ترانه توسط داریوش اقبالی خواننده ایرانی اجرا شد.و همچنین

باراک اوباما رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا در پیامی تلویزیونی به ایرانیان به مناسبت فرارسیدن نوروز ۱۳۹۰، ترجمه‌ای انگلیسی از غزل دوباره می‌سازمت وطن سیمین بهبهانی را خواند:

دوباره می‌سازمت وطن

اگرچه با خشت جان خویش

اما سرانجام لحظه موعود فرا رسید ؛ سفر به خانه  ابدی . مشکلات تنفسی و قلبی  باعث شدند که بانوی غزل در بیمارستان بستری گردد . سپس به کما رفت و بالاخره سفر آغاز گشت و هنگامی که ساعت یک ضربه نواخت و روزی تازه را بشارت داد سیمین عزم سفر کرده بود و دیگر در میان ما نبود.روحش شاد که میدانست برای چه به این دنیا آمده است ، میدانست رسالتش چیست و آن را به انجام رساند. از زنان دفاع کرد و مدافع حقوق آنان بود. زنانی که هر روز و هر لحظه از بیداد روزگار صدایشان را در گلویشان خفه میکنند. اما او به جای آنها می نوشت و فریادش را از میان سطر سطر نوشته هایش به گوش همه می رساند.

او را طبق وصیتش در مقبره خانوادگی و در کنار پدرش به خاک سپردند.سه‌تار شکسته ،جای پا، چلچراغ ،مرمر، رستاخیز و کتابهای دیگری از او به جا ماند که هر یک از ما با خواندن تک تک آنها  یاد و نام او را برای همیشه زنده نگاه میداریم.

گفتا که می‌بوسم تو را، گفتم تمنا می‌کنم

گفتا اگر بیند کسی، گفتم که حاشا می‌کنم!!!

گفتا ز بخت بد اگر، ناگه رقیب آید ز در

گفتم که با افسونگری، او را ز سر وا می‌کنم

گفتا که تلخی‌های می گر نا گوار افتد مرا

گفتم که با نوش لبم، آنرا گوارا می‌کنم

گفتا چه می‌بینی بگو، در چشم چون آیینه‌ام

گفتم که من خود را در آن عریان تماشا می‌کنم

گفتا که از بی طاقتی دل قصد یغما می‌کند

گفتم که با یغما گران باری مدارا می‌کنم

گفتا که پیوند تو را با نقد هستی می‌خرم

گفتم که ارزانتر از این من با تو سودا می‌کنم

گفتا اگر از کوی خود روزی تو را گفتم برو

گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می‌کنم

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید