شروعش اما با جام ۸۶ مکزیک بود؛ باز هم بدونِ تماشا عاشق شدیم. سینما و فوتبال برای نسل من، حکایت دلدادگی در غیابِ یار بود. با خواندن دربارهء فیلمها در مجله فیلم و عکسهای بدکیفیتِ سیاه و سفید کتابها دل به جادوی سینما دادیم و با کیهان ورزشی و دنیای ورزش و اخبار ورزشی و ورزش و مردم تبِ فوتبال به جانمان افتاد. تماشای گلهای مسابقات در اخبار یا دقایقی از خلاصه بازیها آخر شب یکشنبه ها با بهرام شفیع، همهء سهم آن روزهای ما از تماشای فوتبال بود. مکزیک ۸۶ با گری لینه کر و انزو شیفوی جوان و پلاتینی و سوتی های زیکو و سوکراتس در پنالتی و جادوی مارادونا با دو گل تاریخی به انگلستان و غوغای فینال جلوی آلمان و دو رکورد بهترین بازی و بهترین گل ادوار جام جهانی (فرانسه-برزیل حذفی و گل دوم مارادونا به انگلیس) تیر خلاص عاشقیت بود...
جام جهانی۹۰ ایتالیا اما حکایت دیگری است؛ پخش تلویزیونی مسابقه ها و ساعت پخش دیروقتِ شب و نوجوانی ما و دلبری فوتبال و این موسیقی که ملودی اش را با تیغ هم نمیشود از ذهن و مغزمان پاک کرد. پایان بندی جام هم با داغِ باخت ناجوانمردانه آرژانتین در فینال با آن پنالتی مشکوک و اخراج دو آرژانتینی، اسم ﺍﺩﮔﺎﺭﺩﻭ ﮐﺎﺩﺳﻮﻝ داور ﻣﮑﺰﯾﮑﯽ را بر بالاهای فهرست آدمهای منفور عمر نشاند...
از آن روز تا حالا، هر چهار سال یک ماه با فوتبال راندوو داریم. با اینکه سالهاست هر روز و هر شب مشغول تماشای فوتبالیم، ولی این یک ماه انگار فرق میکند. جام جهانی، "ماه عسل" فوتبالیهاست
*روزنامه نگار و منتقد سینما