جمعه, 19 آذر 1400 12:29

داود هم رفت | نوستالژی پیتزا در نوفل لوشاتو

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)
داود هم رفت | نوستالزی پیتزا در نوفل لوشاتو داود هم رفت | نوستالزی پیتزا در نوفل لوشاتو

مهدی یزدانی خرم* - داود رفت... خبری که برای بسیاری باز آورنده‌ی خاطرات است و برای بسیاری دیگر اشاره به تکه‌ای از تهران و البته ایران که در دکانِ کوچکِ خود در کوچه‌ی لولاگر شصت سال پیتزا پخت و فروخت. «پیتزا داود شعبه‌ی دیگری ندارد». این شعارش بود که «اولین» بماند.

اولین پیتزافروشی تهران که یکی از مظاهر مدرنیسمِ پیش‌رونده بود. نشانه‌ای از ظهورِ خوراکی تازه که البته داود آن را به شیوه‌ی خود می‌پخت و برای خورنده‌گانِ پر و پا قرص‌اش این پیتزا و آن کالباس‌هاس سس‌اندود‌شده نشانه‌ای بود از زمان و قطعن مکان. آدم‌ها مکان‌ها را می‌سازند، به آن‌ها هویت می‌دهند و بعد این رابطه دو سویه می‌شود.

در این کشور که اغلب مکان‌ها به سرعت از بین می‌روند و انبوهی از تکه‌های تاریخ‌ساز در شهرها به سرعت و بی‌توجه به حافظه‌ها تغییر کاربری می‌دهند یک پیتزافروشی کوچک در خیابان نوفل‌لوشاتو بخشی از خاطره‌ای جمعی بود و هست که مردی یک‌تنه آن را ساخت و البته پسرش نیز آن را ادامه داد. این‌ حضور است که به شهرها هویت می‌دهد و از قضا مقابل نوستالژی‌های آبکی می‌ایستد. این‌که داود و خوراکی که مهیا می‌کرد و آن کوچه چه تاریخی را مشاهده کردند و اصلن خود بخشی از آن شدند، بسیار مهم است. حالا عمو داود از دنیا رفته. اویی که بخشی از یک هویت تازه شده بود در زمانه‌ی خود و در داستان‌ها و خاطرات می‌توان نشان‌اش را یافت.

photo_2021-12-09_20-00-59.jpg

 

امیل زولا در رمانِ درخشانِ «قلبِ پاریس» روایتِ خوراک‌پزی‌های پر جانِ ارزانی را در پس‌زمینه‌ی داستان‌اش می‌آورد که به زعمِ او هر کدام بخشی از پاریس هستند. انبوهه‌ای از گوشت‌ها، سبزی‌ها، نان‌ها، آشپزها، خورنده‌گان و گرسنه‌ها و... جهانی که او می‌سازد قصه‌ی شهری‌ست که در آن هر جزیی جانِ خود را به تاریخ می‌دهد و بی‌تردید پیتزا داود یکی از همین بخش‌های تهران است. زیرا چند نسل آن را درک کرده‌اند. و این یعنی مکانی متولد شده که دیگر از آن یک شخص نیست، که هزاران نفر به آن پیوند خورده‌اند. حال با هر کیفیتی که باشد. برای همین مکان‌ها باید بمانند و زمانی را یادآوری کنند که می‌گذرد. و چنین است که می‌توان نوشت «نه، پیتزا داود هزاران شعبه دارد». هزاران نفر آن را مرور کرده‌اند و درش «سیر» شده‌اند و بسیار به آن‌جا بازگشته‌اند چون آن مکان و آن مرد را خوش داشته‌اند. مرگِ پیتزافروش سال‌خورده‌ی تهران به یادم می‌آورد بارها تماشای آن ویترین را و زمان را. و قطعن حتا کسانی که او را هم ندیدند نیز در این یادآوری شریک هستند زیرا مکان‌ها حافظه‌ای هستند که تاریخ خود را تکثیر می‌کنند. پیرمرد سفرت شاد و بسیار ممنون‌ام بابت آن‌چه برای ما رقم زدی.

*از صفحه ی شخصی مهدی یزدانی خرم

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید