عموما در گذشته به موضوعاتی با محوریت زن به عنوان شخصیتی که در صدد ساختن دوباره ی زندگی خود می باشد آن هم به قیمت از هم پاشیدن زندگی کنونی اش، پرداخته نشده است. صحبت از احوالات زنان در میانسالی و دغدغه هایشان خوشبختانه بخشی از ادبیات و هنر امروز را تشکیل میدهد که همواره جذاب و بحث برانگیز می نماید. "ناتمام" روایتی است از یک خانواده ی طبقه ی متوسط که تعادل موجود در میان اعضای این خانواده با ورود "هومان" مردی که دوست دیرین خانواده است و در گذشته رابطه ی عاطفی ای با زن خانواده "مستانه" داشته به آشوب کشیده می شود و این در حالیست که این نا مرتبی اوضاع پیش آمده مدتها بود که در این خانواده وجود داشته و فقط برای آشکار شدنش نیاز به یک تلنگر داشته است. ورود "هومان" تنها بهانه ایست برای اینکه "مستانه" که شخصیت محوری نمایش است تصمیم بگیرد هویت واقعی اش را که سالهاست از سوی خودش به فراموشی سپرده شده را دریابد و برای کشف دوباره اش تلاش کند. در اینجا دیگر رابطه ی عاطفی پیشین اهمیتی ندارد و در واقع تنها یک عامل محرک برای به چالش کشیدن مستانه است. آدم ها در این نمایش به جز رابطه ی شناسنامه ای و مناسبات قراردادی وجه اشتراک دیگری با هم ندارند و انگار هر کدام از آنها از نقطه ای بی ربط به یکدیگر به آن خانه آمده اند و مجبورند که با یکدیگر زندگی کنند. نمایش به گونه ای جلو می رود که مخاطب از میزانسن ها و نوع بازی بازیگران پیش بینی بروز یک دعوا را می کند و بهترین مثال برای این پیش بینی صحنه هاییست که شروین و پدرش با هم صحبت می کنند که هیچ کدام از آنها اغلب رودررو نیست و یا لحن عصبی مستانه حتی زمانی که دچار تنش نیست، می باشد. ترکیب قرار گیری شخصیتها یی که با هم ارتباط نزدیک دارند در این نمایش به شکلیست که انگار آدمها برای تکمیل ابعاد شخصیتیشان با انتخاب آنهایی که شبیه خودشان نیستند زندگی را ادامه می دهند و گاه ممکن است همین انتخاب سبب ایجاد تنش در میان آنها شود. اگر چه نمیتوان با قطعیت در این مورد نظر داد که انسانهای شاد برونگرا تر هستند اما در این نمایش همین عامل در نوع بازی بازیگران بازتابانده شده و ما در شخصیتهای "رکسانا" و "فرامرز" شاهد بازی برونگراتری نسبت به شخصیت های "مستانه" و هومان" هستیم. شخصیت پردازی ظریف، استفاده از تکنیک های سینمایی، طراحی صحنه و ریتم متناسب با فضای اثر سبب شده است تا مخاطب بدون شاید هیچ احساس خستگی در طول تماشای نمایش براحتی با آن ارتباط برقرار کند و هنگامی که از سالن بیرون می رود همچنان به اتفاقی که در نمایش روی داده فکر کند و چه بسا خود را در بحران میانسالی ای که "مستانه" در آن قرار دارد ببیند. این نمایش که به درخواست مرکز هنر های نمایشی نامش از "مرد مقابل" به "ناتمام" تغییر یافته است شهریور و مهر ماه سال جاری در سالن چهارسوی مجموعه ی تئاتر شهر اجرا می شود.
گفتگو
"سیما تیرانداز" بازیگر،کارگردان و مدرس بازیگری، فارغ التحصیل کارشناسی ارشد رشته ی کارگردانی نمایش از دانشکده ی سینما و تئاتر است. او فعالیت هنری خود را با نمایش های آموزشی مدرسه ی هنر و ادبیات آغاز کرد و از دهمین جشنواره ی تئاتر فجر جایزه ی بهترین بازیگری زن را برای بازی در نمایش "مرگ یزدگرد" دریافت کرد. وی تا بحال در سه زمینه ی سینما ، تئاتر و تلویزیون فعالیت داشته و توانسته حضوری متناسب با کیفیت و استانداردهای این سه رسانه داشته باشد. "تیرانداز" تا کنون در نمایش های بسیاری از جمله خدای کشتار،خانمچه و مهتابی، مانیفست چو، محاله فکر کنید اینطوری هم ممکنه بشه ایفای نقش کرده است و همچنین کارگردانی نمایش های هتل عروس، دخترک شب طولانی را نیز به عهده داشته است.
نمایشنامه ی "مرد مقابل" ساختاری رئالیستی دارد که غیررئالیستی اجرا می شود. این شیوه ی اجرایی با چه هدفی انتخاب شده؟
نمایشنامه ی مرد مقابل از یک نقطه "الف" شروع و به یک نقطه ی "ب" ختم می شود. با هدف به چالش کشیدن ذهن مخاطب تصمیم گرفتم که یک مقدار اجرا را به سمت فضای غیر رئالیستی ببرم و از طریق ایجاد شکست زمانی ،حذف ورود و خروج های موجود در نمایشنامه و همچنین وصل کردن غیر معمول انتهای یک صحنه به شروع صحنه ی بعد این کار را انجام دادم. برای مثال در نمایشنامه در صحنه ای که شروین و سونیا در خانه تنها هستند،مستانه و رکسانا وارد خانه می شوند و آن دو را می بینند و دیالوگها طی می شود،اما در اجرا من با حذف این دیدار و خلاصه کردن این اتفاق، مخاطب روامجبور به وصل کردن این قطعات و ساختن تصویر رویارویی آنها در ذهن خودش کردم. در واقع با این حذف کردن ها نخواستم که همه چیز رو حاضر و آماده روی صحنه نشان بدهم.
تا چه اندازه ای به نمایشنامه ی اصلی وفادار بودید؟
من به شکل اصلی نوشتار که یک متن رئالیستی محسوب میشد دست نزدم و آن را حفظ کردم. همیشه فکر می کنم که من به عنوان کارگردان می بایست در اجرایی که از متن روی صحنه می برم چیزی را به متن اضافه کنم. اجرا نباید یک خوانش صرف از متن باشد و باید ذهن مخاطب را به چالش بکشد.
برهم زدن ترتیب زمانی را در اجرا به چه شکلی انجام دادید؟
با استفاده از نمایش تصاویر پروجکشن و بر هم زدن ترتیب بعضی صحنه ها. مثلا در صحنه ی ابتدایی نمایش ما شاهد مراسم قهوه خوری مستانه و رکسانا هستیم و این در حالیست که در صحنه دوم از طریق شروین گفته میشود که رکسانا قرار است برای قهوه خوردن به خانه ی آنها بیاید.
ایده و فکر استفاده از تصاویر پروجکشن در اجرای نمایش "ناتمام"بر چه اساسی شکل گرفت؟
ایده ی اصلی استفده از پروجکشن همزمان با توافق من و آقای احصایی بر سر استفاده از یک پرده ی سفید در عقب صحنه بوجود آمد. از آنجاییکه سعی می کنم همیشه استفاده از هر چیزی فقط یک استفاده ی صرف نباشد تصمیم گرفتم از این تکنیک سینمایی به هنگام تعویض صحنه ها و در راستای نزدیک کردن تماشاگر به فضای سینما، به این شکل که زمان موجود در نمایش را به دو قسمت تقسیم کنم، استفاده کنم. در طول نمایش تصاویر پروجکشن مربوط به زمان حال هستند و آنچه که روی صحنه می بینیم مربوط به گذشته و این دو به طور موازی با یکدیگر حرکت می کنند تا به یک زمان واحد می رسند و گاهی هم از هم پیشی می گیرند.
در اجرای نمایش "ناتمام" طنزی وجود دارد که در نمایشنامه "مرد مقابل " کمتر دیده می شود، استفاده از این نوع طنازی دلیل خاصی دارد؟
من همیشه سعی می کنم که هر چیزی را از زاویه طنز گونه اش هم نگاه کنم. این طنز تلخی که در اجرا هست خب تا اندازه ای بیشتر از نمایشنامه ی اصلیست. این موضوع که همیشه انسان باید به دنبال آرزوهایش برود و هیچ شخصی را نباید در نرسیدن به اهدافش مقصر بداند خب یک جور ایده ی جهانشمول هست که در زیر متن خود طنز تلخی را نیز به همراه دارد که مخاطب را به فکر فرو می برد.
طراحی صحنه ی نمایش "ناتمام" در راستای خلق فضای غیر رئالیستی پیش رفته است؟
بله و از ابتدا من نمیخواستم که ما در صحنه یک خانه ی معمولی داشته باشیم و دلم می خواست بیشتر با یک نماد از خانه سروکار داشته باشیم. این بود که بعد از صحبتهایی که با آقای احصایی داشتم ابتدا به یک خانه ی کاغذی رسیدیم اما بدلیل هزینه ی زیاد ساخت از آن منصرف شدیم و به مرور با صحبتها و طرحایی که آقای احصایی پیشنهاد می دادند به همین طراحی که در صحنه می بینید رسیدیم. خانه ای که در عین کامل بودن و ساخته شدن از جنس آهن خانه نیست. خانه ای که تمامی زوایایش پیداست و همیچنین این خانه پر از آینه هاییست که ما هر موقع که خودمان بخواهیم دیده می شوند و این برای من تمهیدی بود در جهت نشون دادن بعد هنری شخصیت مستانه که پنهان شده و آگاهانه قرار است که به نمایش گذاشته شود.
"هاله مشتاقی نیا" فارغ التحصیل رشته ی ادبیات نمایشی است که آغاز فعالیت حرفه ای اش با انتشار "آینه ی جی.دی.سلینجر" که پرداخت دراماتیکی از مجموعه داستانی از سلینجر بوده می باشد. تا کنون نمایشنامه های "بعد از هرگز" ،"مردِ مقابل"، "ناامنی"و "اینگرید برگمن با بوی قورمه سبزی" از وی چاپ شده است. مشتاقی نیا تا کنون جوایزی از جمله جایزه بخش تولید متون نمایشی بیستوهفتمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر و جایزه سوم نمایشنامهنویسی در سومین دوره انتخاب آثار برتر ادبیات نمایشی ایران را برای نمایش "نا امنی" دریافت کرده است. نمایشنامه ی "مرد مقابل" توسط نشر قطره منتشر شده که اخیرا برای بار دوم نیز توسط همین انتشارات به چاپ مجدد رسیده است.
فکر و ایده ی اصلی نمایشنامه ی "مرد مقابل" چطور بوجود آمد؟
ایده این کار نخستین بار در سال ۸۳شکل گرفت با این مضمون که “چه می شود اگر زنی متاهل، مرد ایده آل سال های جوانیش را دوباره ببیند ؟” خب این ایده چه در سینما و چه در ادبیات ایران و جهان مورد استفاده قرار گرفته، ولی من سعی کردم نگاه خودم را به این قضیه داشته باشم.
بازنویسی متن تا سال ۸۵به طول انجامید و برای اولین بار در سال ۸۸با عنوان "مردمقابل" چاپ شد.
.
نمایشنامه ساختاری کلاسیک دارد در صورتی که ما شاهد گره گشایی در پایان نیستیم، این حذف گره گشایی به عمد از سوی خودتون انجام گرفته؟
در کتاب، متن با پایان باز تمام می شود. ترک خانه از سوی مستانه که در واقع رجعتی به خود است، اما یک نشانه از خود در خانه گذاشته است، آینه ی دست سازی که دوستش داشته با نام ماه در صندوق. در اجرا، پایان بندی جزو موارد اصلاحیه از سوی شورای نظارت بود. با هم فکری که با خانم سیما تیرانداز داشتیم، برگشت مستانه انگار در خیال شروین و رکسانا است.
برای خلق شخصیتهای نمایشی معمولا از انسانهای اطرافتان هم الگو پذیری می کنید؟
حتماً همین طور هست. اما لزوماً به معنای حضورشان در پیرامونم نیست. به هر حال، شناختِ آدم های درام، در مرحله ی تحقیق و کنکاش هست. همان طور که گفتم مثلاً برای شناخت بهتر دنیای هومان راد، به کلاس های آقای آیدین آغداشلو رفتم. یک نویسنده باید بتواند آدم های پیرامونش را خوب نگاه کند. گاهی یک ایده ممکن هست از خانمی که در تاکسی کنارت نشسته و برای چند لحظه سر حرف را باز می کند، به سراغت بیاد. به آدم ها خوب نگاه می کنم، به دیالوگ هاشان خوب گوش می دهم، و تصویر و یا دیالوگی که برایم جالب بود، مثل یک ماهی، ذهنم قلاب می اندازد و آن را می گیرد. دفترچه یادداشتی دارم که این موارد را یادداشت می کنم، البته ذهنم هم بایگانی خوبی شده برای ثبتِ این موارد. این روزها، اسم های آدم ها یا نامِ خیابان ها را ممکن هست فراموش کنم ولی جنسِ دیالوگِ آدم ها و یا تصویر یک اتفاق در یک خیابان و ... را محال هست.
شما به هنگام نگارش نمایشنامه نگاهی خالی از قضاوت به شخصیتها داشتید؟
بله. همیشه سعی می کنم قصه ام را درست روایت کنم. آدم ها را سیاه و سفید نبینم و هرگز راجع به آن ها حکم ندهم. من راوی زندگی آدم ها هستم، همین.
جهان موجود در نمایشنامه به گونه ایست که انگار آتشفشان سربرآورده از زیر خاکستر به هیچ وجه خاموش نمی شود و یا امکانش به این زودی ها میسر نمی شود، به نظر شما این نوعی مجاز جزء به کل از خانواده به جامعه می باشد؟
به هر حال، اعضای این خانواده، از دلِ همین اجتماع هستند.
مستانه زنی میانسال است که زندگی ای با روال عادی دارد، چه عنصری در مورد مستانه مسیر رشد خود را طی نکرده که سبب روزمرگی وی شده است؟
در کتاب، درباره ی گذشته ی این آدم ها ، مشخص می شود که با انقلاب فرهنگی، مستانه، نتوانسته به خواندن در رشته ی ادبیات ادامه دهد، فرامرز نتوانسته به وکالت ادامه دهد و هومان هم از ایران رفته. البته در اجرا، با صحبت هایی که با خانم تیرانداز داشتم، قرار شد بر گذشته ی این آدم ها تاکیید نکنیم. حالا فرامرز بنگاه معاملات ملکی دارد، مستانه دنیایش با فرامرز فاصله دارد ولی فرامرز اصلا مرد بدی نیست ولی قابلیت تبدیل شدن به قهرمان زندگی زن و فرزندش را ندارد. این روزمرگی که شما می گویید دلیلش بد بودن شوهرش نیست، و یا سر و کله زدن با پسرش که به نوعی شکافِ نسل ها را نشان می دهیم و طبیعی است. این روزمرگی، حاصلِ فاصله ی دنیای اعضای این خانواده و تنهایی آن هاست.
ترکیب شخصیتهای نمایشنامه ی شما به نوعی است که مکمل یکدیگرند،" مستانه و رکسانا" ،"هومان و فرامرز" این تضاد بیانگر نکته ی خاصی است؟
خب از یک منظر دیگر مردِمقابل تقابلِ دنیای متفاوت آدمها است.
درباره ی نام نمایش؟
نام نمایش نامه " مردِ مقابل " بوده. اما نام هم جزو موارد اصلاحیه بود و ما باید برای اجرای عموم نامش را عوض می کردیم که به " ناتمام " تغییر دادیم. البته من نام مرد مقابل را دوست دارم. تقابل دنیای آدم ها، دو مرد که در تقابل با دنیای مستانه هستند و حتا تقابل دنیای شروین با رکسانا.