پنج شنبه, 19 فروردين 1395 17:10

حسین معززی نیا و دردانه های شهید آوینی، نگاه متفاوت در خندوانه / جایت خالی آقا مرتضی! لیلایت چه شیرین است

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
حسین معززی نیا و دردانه های شهید آوینی، نگاه متفاوت در خندوانه / جایت خالی آقا مرتضی! لیلایت چه شیرین است حسین معززی نیا و دردانه های شهید آوینی، نگاه متفاوت در خندوانه / جایت خالی آقا مرتضی! لیلایت چه شیرین است

هما گویا(سی و یک نما) – حسین معززی نیا آنقدر عزیز است و آنقدر اعتبار دارد که نیازی نیست برای کسب مکانی امن تر در نگاه دیگران از "شهید آوینی" وام بگیرد اما مسلما اینکه شریک زندگی یادگار مرتضی آوینی بودن هم کم سعادتی نیست. دیشب این نویسنده ، منتقد، روزنامه نگار و مستندساز خوب کشورمان به همراه کوثر و لیلایش مهمان برنامه خندوانه بودند. جایت خالی آقا مرتضی! لیلایت چه شیرین است.

از ویژگی های خانواده ی شهید آوینی این است که خودشان کمتر از دیگران نزدیکی به او را به رخ می کشند و کمتر از دیگران از او نردبانی برای بالا رفتن از قله افتخار می سازند.حضور دختر شهید آوینی نه در خندوانه بلکه در تلویزیون اتفاق عجیبی بود و بسیار مغتنم .زمانی نا خواسته شاید دلیل عدم حضور وی در برنامه های تلویزیون را غروری در رابطه با پدر میدانستم، اما دیشب ساده ترین و بی آلایش ترین کوثری را  دیدم که عین ریحانه بود.دختری که حتی پیشنهاد داد اگر خواستیم جائی برویم و بچه ی کوچک داریم ، می تواند از او نگه داری کنم.مادر دختری سه ساله بودن، چه حس همذات پنداری قشنگی به او داده که شعار نداد، وقتش را به گونه ای متفاوت اما دلپذیر با ما تقسیم کرد.حتی با ما اگر بچه کوچک نداریم.

دلنوشته ای که رامبد جوان به عنوان حسن دعوت از این مهمان خواند را گر چه بارها خوانده بودم اما باز با هیجان دنبال کردم. خیلی ها بیمار می شوند و ما از بیماری شان اندوهگین می شویم اما عکس العمل ها از شنیدن ابتلای این منتقد نون به نرخ روز"نخور"، خیلی عجیب بود. نشان داد که آدم خوب را همه دوست دارند و نه فقط قشری خاص.

بعد از پایان برنامه دنبال عکس بودم در صفحه ی خندوانه که بعضی از کامنت ها دلم را به درد آورد. تنم لرزید. بعضی ها نوشته بودند که ما خندوانه می بینیم که خوشحال و شاد شویم و دیدن یک بیماری که مبتلا به سرطان خون است و دختر یک شهید مناسب این برنامه نیست.

12939360_1019494884788738_1998011550_n.jpg

 

مبادا اینکه می گوئیم اگر خدای ناکرده دوباره دشمنی بخواهد به حریم خاک و ناموس ما تجاوز کند ، همین مردم رو در رویش با هر عقیده و مرامی می ایستند اشتباه باشد. مبادا بین دهه شصت تا نود به اندازه یک دنیا اعتقاد فاصله افتاده باشد و مبادا...

این لیلای کوچک و شیرین را دیدید؟ همین نوه ی شهید آوینی که رشته ی کلام را از مادر و پدر و رامبد جوان می دزدید؟ همان که توجه همه را به خودش جلب می کرد و گاه موجب میشد تا تماشاچیها از ته دل بخندند. پدر بزرگ او، مرتضی آوینی هم آرزو داشت که این شیرین کاری های لیلای کوثرش را ببیند اما اعتقاداتش مستحکم تر از این آرزو بود.می خواست تا می تواند یک فتح را روایت کند.اعتقاداتش آنقدر مستحکم بود که می شود در برنامه ی خندوانه به داشتن چنین مردان بزرگی لبخند بزنیم و حالا کمی از فضای قهقهه دور شویم. گرچه به نظرم دیشب برنامه هیچ بار غمناکی نداشت. یک خانواده کوچک اما ...بزرگ که همراه ما بودند . به ما امید می دادند و ما هم آرزو می کردیم که گرچه حسین معززی نیا، شاگرد خلف شهید آوینی پس از بهبود هم موهای پرپشتی نخواهد داشت اما دوباره او را با شکل و شمایل قبل و صحیح و سالم تر ببینیم. که او امانتدار یادگارهای سید بزرگی است.

تکرار این برنامه را می توانید ساعت پنج بعد از ظهر از شبکه نمایش ببینید.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید