و اما در این میان چیزی که دغدغه این یادداشت کوتاه است اینکه...
عارف افشار کارگردان دههی هفتادی مستند "برزخیها" میگوید: "افراد و جریانهای فیلم برزخیها باید حفظ میشدند، سعید راد باید حفظ میشد. فردین میتوانست برای ما کار کند. چون قرار نیست همه فرمانده باشند و ما پیاده نظام هم میخواهیم!!
عجب!! سینمایی که قرار است فردین پیاده نظامش باشد، همان بهتر که نباشد. چطور یک کارگردان، میخواهد قصهی فیلم برزخیها و سرنوشتش را روایت کند وقتی متوجه نیست که فردین خودِ سینماست. حتی اگر از جنس بدنهی سینما باشد اما در زمان خود بل گنج قارون و سلطان قلبهایش گیشهی سینما را متحول کند.
و مستند برزخیها اگر تا حدودی دیده شد اما رضایتها را جلب نکرد، به خاطر علاقه به همین فردین و نسل او بود.
فردین از سلطان قلبها تا درخشش فوقالعادهاش در فیلم غزل ساخته مسعود کیمیایی، سعید راد و تنگنا، ناصر ملک مطیعی و سلطان صاحبقران بخشی لاینفک از تاریخ سینمای ایران هستند. همانطور که طبیعت بیجان "سهراب شهید ثالث" یا گاو و قیصر و سوته لان چنین هستند اما هر یک در جایگاه خاص خود.
همانطور که اشاره شد، فردین خودِ سینما بود و اگر مستند برزخیها با چنین سوژهی نابی ضعیف است چون فیلمساز نه جایگاه فردین را شناخته است و نه سینمای ایران را.
ساخت فیلم مستند در کنار آگاهی در مورد سوژه و تحقیق درست پیرامون آن، جسارت میخواهد، البته که همراهی هم میخواهد (که قبول دارم کارگردان از آن بیبهره بوده) و در نهایت واقعبینی میطلبد در حالی که مستندهای ما کم کم دارد به فیلمهای ساختگی تبدیل می شوند که صرفا با شکل و شمایل مستند ساخته شدهاند.
اینکه عارف افشار در این سن بخواهید اوضاع آن زمان را درک کند دور از ذهن نیست. همانطور که محمدحسین مهدویان، "آخرین روزهای زمستان" و "ایستاده در غبار" را طوری ساخت که انگار در آن زمان میزیسته و در خاکریزها نشسته بوده است. اما افشار نسل "برزخیها" را نفهمیده است و خوشبینانه باید تصور کرد که از کلمه "پیاده نظام" هم به اشتباه استفاده کرده است.
هما گویا