رسانهها از "دست ناپیدا" که فیلم امسال انسیه شاهحسینی در جشنواره فجر چهل و دوم است، به عنوان خلوتترین سانس نمایش در برج میلاد و کم مخاطبترین فیلم جشنوارهی امسال نام بردهاند و هیچ دستی در این واکنش دخیل نبوده است جز سلیقه مخاطب و ایکاش تلنگری میشد به ایشان تا صورت مسئله را پاک نکنند.
نه اینکه به برنامههفت نقد نداشته باشم که یقینا بخش نقد فیلمها که عامدانه تصمیم گرفته شده تا در آن ساعات آخر شب، تخت و جدی نباشد، کم کم از قاب بیرون زده و گاه بیننده را کلافه میکند اما نمیشود شکست فیلم "دست ناپیدا" را اینجا تلافی کرد. شمایی که در برنامهی تلویزیونی درحالی که با بودجه دولتی و ارگانی ضعیفترین فیلم جنگی را ساختهاید بیشتر از پیمان جبلی باید به خودتان بیایید وقتی میگویید که اگر همین الان به من بودجه بدهند، فردا فیلم بعدیام را کلید میزنم.
شمایی که برای درگیر کردن احساسات بینندگانی که فیلم شما را دوست نداشتند به خودتان اجازه میدهید از بقایای مغز و موی شهدا که در کلاه مانده بودند و وقتی کلاهها را در آب جوش میانداختید تا برای پوشش رزمندگان دیگر تمیز شود، روی آب چربی میبست و روغن میانداخت چون مغز چرب است. جملاتی روی آنتن زنده که حتی دکتر مافی مجری برنامه را هم مشمئز کرد. خانم شاهحسینی! این شهدا عزیزان خانواده بودند، جگرگوشههای پدر و مادر و شما چه حقی دارید که چنین خاطراتی را روی آنتن زنده بگویید؟؟ جنگ و شهیدان هم حریم شخصی دارند.
خانم شاهحسینی! من هم مثل شما گاهی حس میکنم لباس آقای امیر قادری مناسب نقد برنامه هفت نیست و بیشتر به درد افتتاحیه و اختتامیه میخورد و در این برنامه ما باید با منتقدی رو بهرو شویم که با لباسی راحتتر چهار فیلم را به صورت ماراتن دیده و حالا میخواهد در مورد فیلمها نظر بدهد اما من هم با پوشش شما در این سالها مشکل دارم. شما بعد از چهار دهه هنوز شبیه دهه شصت لباس میپوشید و معمولا از اوکتهایی روی مانتو بلند استفاده میکنید که مربوط به این دوره نیست، این بینیازی به ظواهر و دنیا محسوب نمیشود. این نوع ظاهر شما نشان میدهد که در آن دهه ماندهاید به جای اینکه روایتگر آن دوران باشید. حتی خودتان در ویژه برنامهای گفتید که برای بازیگران فیلم دستناپیدا از لباسهای شخصتان هم استفاده کردهاید! شما در دهه شصت ماندهاید و کسی که از آن دوران عبور نکند نمیتواند راوی خوبی باشد و برای نسل سرکش امروز از قهرمانان آن دوره بگوید.
بگذارید من خاطرهای از امیر قادری بگویم. وقتی فیلم ایستاده در غبار مهدویان، برای اولین بار در کاخ جشنواره (آن زمان اسمش کاخ بود) اکران شد، به فاصلهی دو سه صندلی با او در سالن نشسته بودم و با خودم گفتم که این عاشقِ سینمای تارانتینو ده دقیقه از فیلم را هم نخواهد دید، اما نه تنها تا پایان، فیلم را تماشا کرد بلکه من هرگز چهرهش را تا این اندازه بعد از تماشای یک فیلم درگیر ندیده بودم. آن روز هم در جیبش پوشت گذاشته بود و لباس متفاوتی به تن داشت که شاید چندان مناسب تماشای فیلمها نبود.
خانم شاه حسینی شما بهترین دِینی که میتوانید در قبال شهدا و رزمندگان ادا کنید این است که اجازه بدهید از این بودجههای دولتی و ارگانی فیلمسازانی وام بگیرند که میتوانند تصویر تاثیرگذاری از آن دوران داشته باشند. باور کنید که من با "دیدهبان"، "سفر به چذابه" و این اواخر "تنگه ابوقریب" زندگی کرده و میکنم.
من هم بسیار نقد دارم به برنامهی هفت که وقت ما را میدزدد تا به جای اینکه بیشتر حرفها از فیلمهای این دوره جشنواره باشد، در هر برنامه باید سه بار اسم فیلم اوپنهایمر نولان را بشنویم و به طبع برویم به حاشیهای دور از جشنواره.
من نقد دارم به اینکه آقای دکتر قادری عیبجویی میکند از سکانسی که پیکر شهید را در فیلم "مجنون" میان پرچم ایران میپیجند و بهروز افخمی و امیر قادری همین نکته را بسط نمیدهند و نمیگویند: پرچم اگر استتارِ قهرمانی نشود که برای حفظ آن جانش را از دست داده که پرچم نیست و یا دیشب و نگرش بسیار عجیب آقای بهروز افخمی درباره مناسب دانستن حضور بچهها و تماشای فیلم ترسناک در سینما!!!!!!!!!
برای منی که در نوجوانی با دیدن فیلم طالعنحس با موسیقی برگرفته از سمفونیهای بتهوون، هنوز هم فوبیای بتهوون دارم.
خانم شاهحسینی! من در نیت خیر شما شک ندارم اما گاهی لازم است به جای اینکه دیگران را در قاب تصویر بگذاریم، جلوی آینه رو بهروی خودمان بایستیم. توپ را به زمین دیگری انداختن، راهگشا نیست.
هما گویا