زمانی که سردبیر مجلهی رقیبش با دریافت مواجب، نان فیلمسوزی جوانان را می خورد و ماموریت دارد تا استعدادهای نوآمده را به عناوین و بفرموده سرگرم کند، در چاهی که برای فیلمسازان جوان آب ندارد، اما برای آنها نان فراوان…علی معلم یک گوهر کمیاب بود.
او که بارها و از آغاز گفته بود به سبب مبارزه با مفسدهی ترویج سینمای بیخاصیت و دولتی توسط آنها پای به این عرصه گذاشته است.
علی تهیه کنندهی حرفهای آثار مستقلی بود که خودش آنها را تولید اقتصادی و محتوایی میکرد. یک مولد شریف که در کنار تولید بود و با همان صراحت و صداقت همیشگی دروغ و کژی را برنمیتافت و انگلها را رسوا میکرد.
معلم برای سینمایی نویس و منتقد و خبرنگار این عرصه یک فرصت بود و هست. یک الگوی قابل احترام برای همه. حضورش همیشه مغتنم است. حتا حالا که نیست. پيكر بى جان علی هم میتواند برای باقی نویسندگان متین و محترم و بی هیاهو، آب رفته را به جوی را بازگرداند.
تشییع اش را ببینید. هنرمندان و مردم داغدارش را…عالمی به سوگش نشستهاند. در بهت رقبا و بدخواهانش.
به عکس نوشتهی تسليت مجلهی رقیب که حتا پس از رفتن علی، در لابلای سخن همدردی نیش میزند و میخواهد او را در حد مدل و شومن تقلیل دهد، نشریه و نوشتههای علی منشا اثر بود…راهش…شاگردانش…رفقایش…جایزهاش…کلام باصلابت و جادوییاش.
او هیچگاه بر فیلمی نقد منفی ننوشت، قلمش را به تحقیر هیچ تولیدی آلوده نساخت. به روایت خودش از فیلم محبوبش: «پنجرهای نداشت که از آن به وجدان آدمها نگاه کند».
علی عاشق سینمای ایران و ملت و فرهنگش بود. بدون کوچکترین نشانی از عقده و بغض. و این را مردمی که خودشان قهرمانشان را انتخاب میکنند، نیک میدانستند.
همیشه و در همه حال حامی سینمای ایران بود. جلوی همهی دشمنان مردم. سخنگوی بخش خصوصی و پناه جوانان باسواد و استعداد و پیشکسوتان مستقل بود. همه جا سینه سپر میکرد. بی چشمداشت و باند و محفل، به روند فیلمسازی دیگران کمک میکرد. به هیچ کس به سبب ماموریتهای پنهان و دریافت اشرفی، آدرس غلط نداد. عکس مار نکشید. باج نداد.
صدایش بلند بود. در تلویزیون. در لابلای صفحات به جامانده از یادداشتهایش.
علی نان ژست توخالی مخالف خوان را نمیخورد. او به سینمای ایران جایزه میداد. و عجب جشنی که فقط او میتوانست این همه را گرد آورد.
بارها به یاد دارم که در عرصاتی که تنگ بود برای سینمای ایران، به کمک رفتیم. جلسه، جشنواره، داوری، بحران…و او تنها گلایه میکرد که چرا از همان اول مشورت نمیکنند…اما آخر میآمد.
علی بهترین معلم سینما بود. مثل همهی قهرمانان عاقبت به خیر، بر قدرت بود. کنار مردم. بر قلبهای آنهاحکومت کرد. پیششان آبرو داشت…و اصالت آبرویش بزرگترین سرمایهی مرد سفید پوش و موی و دل بود.
شاید به همین دلیل باشد که در عصر بیتاثیری رسانههای مکتوب، کمکاری تولید سینمایی خودش و جریانی که آگاهانه به حذفش اهتمام کرده بود، او از موثرترین افراد سینما بود. مرجع و ملجأ. سرتوماس موری که قدرت برای اعمالش باید به او توضیح میداد…هرچند قدرتی نداشته باشد. نیازی هم نداشته باشند…اما ثبت گزارش او از احوال مهم بود. خودش به تنهایی یک رسانهی مورد وثوق بود که مردم به کلامش اعتماد داشتند…و حضورش وجدان پرگناه تمامیتخواهان را آزار میداد. او اینرا خوب میدانست. به همین دلیل میرفت که حضور داشته باشد. برای ثبت و گزارش تاریخ.
علی دانای راز بود که در پیشگاهش همه چیز به کمدی بدل شده و جسمش دیگر کفاف آن روح بزرگ را نمیداد.
او رفت تا آبروی نقد و سینمایی نویسان بماند.