به همین خاطر دهه شصت همیشه بستری است برای سوژههای بکر در فیلم، سریال و حتی نمایش.
از ژانر جنگی تا ملودرام، از خانوادگی تا کمدیو... بخصوص کمدی سیاه.
و این روزها "زودپز" ساختهی رامبد جوان، یک کمدی دهه شصتی.
رامبد جوان میگوید " زودپز" بهترین فیلم اوست که موافق نیستم و هنوز هم "ورود آقایان ممنوع" بهترین فیلم او محسوب میشود، گرچه زودپز هم فیلم خوبی است.
اما شاید "زودپز" مهمترین فیلم برای رامبد جوان باشد که با نهایت تعصب و انگیزه آن را ساخته و در دورانی که شرایط و تجارب اخیر او را پختهتر و جدیتر کرد، که این کاملا مشهود است. فیلم از نظر کارگردانی کم و کسری ندارد. اگر هم باگی هست به راکوردهای زمانی است، که به نظرم طراح صحنه و نویسنده باید دقت بیشتری میکردند. مثل اتفاقهایی که از دهه شصت پایش را به دههی هفتاد دراز میکند یا پلاک ماشینهایی که اشتباه است.
این باگها چندان هم مهم نیست و نقطه ضعف محسوب نمیشود و در کنار نقطهی قوت فیلم یعنی کارگردانی، جلوههای ویژه و عدم شلختگی در ساختار، نقطه ضعف اصلی فیلم به روایت قصه برمیگردد. یک طرح اولیه خوب و بکر برای داستانی که خوب روایت نمیشود. اینجاست که باید به این فکر کنیم، خرده پیرنگ هم به اندازهی پیرنگ و گاه بیشتر از آن مهم است و باید هر شخصیت فرعی، قهرمان قصهی خود باشند. مثل اتفاقی که در فیلم "شادروان" میافتد.
در زودپز با کارآکتر محسن تنابنده بیگانه نیستیم، میتواند یک دربستی گرفته باشد از علی آباد کتول و از "پایتخت" آمده باشد به پایتخت.
اما نوید محمدزاده واقعا تازگی دارد و چقدر هم شیرین است و قرار هم نیست از این بهتر باشد. نقش او همین اندازه است و محسن تنابنده ای که خب... اینکاره است و غیر از این هم نیست.
در این میان "شیرین اسماعیلی" که قبلا اسمش را هم نمیدانستنم (که ای کاش از این شخصیت، قصهی بیشتری می شنیدیم) چقدر خوب است!!. "خواهر مهری" خودمان در میان یک مثلث عشقی.
ای کاش زودپز دوربین را روی این دو سوپراستار قفل نمیکرد و به شخصیتهای دیگر هم جان بیشتری میداد تا روایت داستان نفس دو بازیگر اصلی را نمیگرفت که بیننده حس کند انگار که بعضی اتفاقها تکراری است.
زودپز داستان دو باجناق (سیروس و شاهین) از کف جامعه است در تهران که ازقضا پدر زنشان سر و گوشش میجنبد و در این دوران جنگ و موشکباران، یک چیزهایی هم در پستوی مغازه انبار کرده و آبگوشتی و زودپزی و صنمی که انگار شعلهی زیر دیگ خیلی زیاد است.
زودپز میترکد و قدرت (محمود جعفری) میمیرد، درست در زمانی که صدام با موشک تهران را هدف میگیرد و اما... اتفاقها بهگونهای پیش میرود که دو باجناق تصمیم میگیرند تا پدرزن را به عنوان یک شهید در بمبارانهای اخیر جا بزنند.
در ابتدا فیلم با رقص و آوازش ممکن است تماشاچی را به این قضاوت زودهنگام سوق دهد که قرار است کپی از نهنگعنبر ۱ (که در این ژانر فیلم مهم وپرمخاطبی است) را ببیند اما بعد از آن فاصله میگیرد.
گر چه قرار است این سکانس قلاب ماهیگیری فیلم باشد اما چندان منطقی ندارد و شاید اگر در یک فلشبک از آن وام گرفته میشد بهتر بود و داستان دو باجناق که از قبلِ انقلاب تا بعدِ انقلاب همچنان به دنبال ذرهای خوشبختی به اندازهی دخل و خرج زندگی و روزمرگی میدوند و وبال پدرزن شدهاند ادامه دارد.
فیلم " زودپز" یک ویژگی دارد که این روزها در بیشتر کمدیهایی که میبینیم کمیاب شده و آن نجابت است و این ویژگی کمی نیست و آنقدر مهم است که بشود تماشای آن را پیشنهاد داد چرا که این روزها سخت است با نجابت کلامی و بدون ساختارشکنیها و شوخیهای جنسی مردم را خنداندن.
هما گویا