پسر انسان، اولین اثر سینمایی بلند «سپیده میرحسینی» به تهیه کنندگی «وحید دلیلی» است که با سوژهای ملتهب و تامل برانگیز در گروه هنر و تجربه اکران شده است. در این فیلم "بهنام شرفی"، نقش یک مرد تراجنسیتی را ایفا میکند که هجده سال است که زندگی تازهای را با هویتی جدید آغاز کرده و گذشتهی خودش را از فرزند، همکاران و اطرافیانش پنهان کرده است.
«سپیده میرحسینی» که در آثار گذشتهی خود (فیلمهای کوتاه) نشان داده بود که همواره به دنبال سوژههایی خاص برای داستانسرایی است، این بار سراغ یکی از چالشبرانگیزین و بحثانگیزترین موضوعها رفته و «پسر انسان» را با تمرکز بر موضوع، هویت و تطبیق جنسیت روایت کرده است. پسر انسان اثری است که به مخاطب خود یادآور میشود که هر کس، فارغ از هویت جنسی، در گام اول انسان است و به خاطر همین مشخصهی «انسان بودن»، شایستهی داشتن حق انتخاب برای تعیین هویت و معرفی خود به شکلی است که خودش تصمیم گرفته است. شاید به همین خاطر نیز بتوان اقدام مشترک سپیده میرحسینی و وحید دلیلی برای تهیهکنندگی این فیلم، آنهم با چنین سوژهای را بسیار شجاعانه دانست.
داستان فیلم پسر انسان روایتگر مردی به نام اهورا است که با هویتی زنانه به نام آذر متولد شده و نزدیک به دو دههی گذشته، تصمیم به تطبیق جنسیت و هویت خود گرفته است، اما چالش اصلی فیلم، جامعه و اعضای خانوادهی اهورا هستند که همچنان هویت پیشین او را نپذیرفتهاند و همچنان او را با «نام مرده» (Dead Name) «آذر» خطاب میکنند. اهورا در تمامی سالهای زندگیاش هویت جنسیاش را از همگان پنهان کرده بود و حتی به دستور اعضای خانواده، تن به ازدواجی اجباری داده بود؛ تا اینکه روزگاری تصمیم میگیرد تا از همهی افرادی که ظاهراً او را میشناختند دوری کند و پس از انجام فرایند تطبیق جنسیت، زندگی جدیدی را در کنار افرادی تازه آغاز کند؛ با این حال، گذشتهی اهورا قرار نیست او را رها کند، چرا که همچنان زندگی تازهی او توسط گذشتهاش تهدید میشود. اهورا با وجود گذراندن تمام دردها و رنجها، همچنان با مشقت پنهان کردن گذشتهی خود دستوپنجه نرم میکند.
«انسانها اسرارشان را خیلی خوب پنهان میکنند!» فیلمساز برای معرفی پسر انسان از این جملهی معروف «رنه ماگریت» نقاش بلژیکی قرن نوزدهم استفاده کرده است. ماگریت این جمله را برای توصیف نقاشی خودش به کار برده بود که با همین عنوان، یعنی «پسر انسان» شناخته میشود. علاوه بر عنوان، پوستر «پسر انسان» نیز به شکلی بصری سعی در معرفی مشخصهی اصلی این اثر سینمایی با همان سبک و سیاق نقاشی ماگریت دارد. بیشک انتخاب هویت پنهان این نقاشی معروف و پیچیده برای معرفی فیلم است.
ماگریت در سال 1964 این نقاشی را برای معرفی خودش خلق کرد، اما با قرار دادن یک سیب مقابل چهرهی خود، تلاش کرد تا مفهوم هویت و پنهان کردن آن را به چالش بکشد. فیلم پسر انسان نیز علاوه بر ادای دین به این اثر هنری، تلاش کرده تا با استفاده از همین ایدهی هوشمندانه ذهن مخاطب خودش را برای تماشای خود آماده کند.
فیلم پسر انسان زمانی ادای دین خود را به اثر رنه ماگریت کامل میکند که سکانس ابتدایی و پایانی خودش را دقیقاً به بازسازی نقاشی سرشناس با چهرهی ظاهراً شناخته شدهی اهورا، اما پنهان شده از درون اختصاص میدهد؛ مردی که دکمههای آستین پیراهنش را میبندد، ادکلنی مردانه را به خود میزند و در نهایت گرهی کروات خودش را صاف میکند؛ این سکانس نشان میدهد که اهورا در ظاهر به خواستهی خود یعنی تطبیق جنسیت رسیده و حالا همانند یک مرد لباس میپوشد، اما در باطن، پس از انجام همهی این کارهای مردانه که نشاندهندهی هویت اصلی اهورا است، چهرهی مردی در آینه دیده میشود که مملو از اندوه و اضطراب است؛ اندوه و اضطرابی از جنس عدم پذیرفته شدن و البته ترس از دست دادن مهمترین دارایی خود، یعنی عشق و علاقهی دخترش!
فیلم با تکرار این سکانس خاص در بخش ابتدایی و پایانی خود، تلاش میکند تا هویت سورئال خودش را که زیر داستانی صریح پنهان شده به نمایش بگذارد و برای چندین بار پیشفرضهای مخاطبش را به چالش بکشد و از او دعوت کند تا بیشتر از آنچه توقع میرود، در مورد زندگی یک انسان با هویتی متفاوت تفکر کند. با این تفاسیر، فیلم پسر انسان به خاطر صراحت بیبدیلش در قلب داستان، ظاهرا اثری سورئال به نظر نمیرسد، اما در باطن تلاش خود را کرده تا پیشفرضهایی که انسان امروزی از هویت جنسی دارد را به چالش بکشد و بر قدمگاه آثار کلاسیک این ژانر گام بردارد.
هستهی اصلی فیلم، بر محور داستانی پراحساس و آکنده از اندوه در مورد هویت جنسی میگردد؛ پسر انسان با صراحتی قابل تحسین در پی به تصویر کشیدن روی تاریکی است که جامعه و انسانهای درون آن به افراد دارای هویت جنسی متفاوت نشان میدهند.
فیلم پسر انسان تلاش دارد تا به مخاطب خود یادآور شود که پنهان کردن رازی بزرگ مثل هویت جنسی، تا چه حد میتواند برای یک انسان دردناک و سخت باشد.
«اهورا» مردی است که نزدیک به دو دهه، بزرگترین راز زندگیاش، یعنی گذراندن فرایند تطبیق جنسیت را از همهی اطرافیانش، حتی فرزند خود پنهان و زندگی جدید و متفاوتی را آغاز کرده است، اما ماجرا فقط به این راز بزرگ ختم نمیشود و سرگذشتی تازه و البته دلهرهآور در انتظار او است؛ چرا که حتی با وجود حمایتهای حقوقی، مدنی و قانونی، یک فرد تراجنسیتی همچنان با چالشهایی بزرگ، مثل عدم پذیرش توسط جامعه، همکارها و حتی اعضای خانواده مواجه است. فیلم در همان دقایق اول به مخاطب خود یادآور میشود که افراد تراجنسیتی از لحاظ قانونی و حقوقی پذیرفته شدهاند، اما چالش اصلی این افراد، محدودیتهایی است که جامعه و انسانها برای آنها ایجاد میکنند.
شاید به همین دلیل بتوان کار پناه خدایاری و سپیده میرحسینی برای نویسندگی این اثر سینمایی را ستود؛ چرا که علاوه بر روایت داستانی متفاوت، پرحاشیه و مستقل، همچنان به شکلی متواضعانه دین خود را به آثاری با سوژههای مشابه در سینمای ایران، همچون «آینههای روبرو» ادا کردهاند. در عین حال فیلم پسر انسان نه تنها در روایت داستان بحثانگیز خود، بلکه در اکثر دیالوگها و اکتهای بازیگران خود نیز تلاش دارد تا چالشها و درد و رنجهایی که یک فرد تراجنسیتی در جامعه متحمل میشود را به مخاطب خود نشان دهد.
بهنام شرفی در نقش اهورا به خوبی توانسته از پس ایفای احساسات یک مرد ترنس که سالها سختیهای عدم تطبیق جنسیت را به دوش کشیده برآید. او به خوبی توانسته مشقتهای مردی تراجنسیتی که حالا به هویت اصلیاش رسیده اما همچنان با هراس و چالش فاش شدن گذشتهاش مواجه شده را نشان دهد و به شکلی خاص و منحصر به فرد بر مخاطب خود تاثیر بگذارد.
شاید بتوان یکی از اثرگذارترین و خاصترین دیالوگهای فیلم را زمانی دانست که «اهورا» به همسر سابقش یادآور میشود که هرگز یک زن نبوده و هرگز نمیتوانسته حس زن بودن را درک کند؛ دیالوگهای فیلم به شکلی تحسینبرانگیز مخاطب را به این فکر فرو میبرد تا به افراد، به عنوان انسان، سوای از جنسیت احترام بگذارد و این موضوع را به عنوان پیشفرضی برای انسانیت مطرح میکند.
در جایی دیگر اهورا ابتدا به عنوان یک مرد از همسر سابقش درخواست میکند تا به خواستهی او احترام بگذارد، اما با مخالفت و کنایهی همسر سابقش مواجه میشود؛ در ادامه، او برای بار دیگر به عنوان یک انسان، سوای هویت جنسیتیاش درخواست خودش را مطرح میکند تا شاید این بار نتیجهی مطلوبش را از او دریافت کند.
دیالوگ دیگری که شاید در همان سکانس هویت سورئال و البته پنهان فیلم را نمایان میکند، مربوط به این باشد که اهورا و مینو بارها تاکید میکنند که دانستن بخشی از واقعیت لزوماً برای همهی افراد مناسب نیست و ممکن است فاش شدن همین واقعیتهای پنهان شده، زندگی بسیاری از افراد را نابود کند. همچنین اکتهای بهنام شرفی در سکانسهای پایانی فیلم به شکلی اثرگذار توانسته احساسات و رنجی که کاراکترش در گذشته به دوش کشیده را به مخاطب انتقال دهد، از طرف دیگر شرفی در اکتهای خاص خودش اضطرابی که اهورا به خاطر احتمال لو رفتن هویت و گذشتهاش در شرایط محدودکنندهی جامعه متحمل میشود را بهشکلی تحسینبرانگیز نشان داده است.
فیلم پسر انسان هر چند که با محوریت سرگذشت و رنجهای یک مرد تراجنسیتی ساخته شده، اما از داستان عاشقانهی خودش هم دست نکشیده است. داستانی از مهر پدری دلسوز و فداکار و دختری نوجوان که احساساتی لطیف و شکننده دارد. از طرف دیگر، فیلم از افراط در مورد روایت رخدادها نیز پرهیز میکند.
گر چه بیشک اهورا قهرمان این داستان چالشبرانگیز و منحصر به فرد است، با این حال فیلم از قهرمانپروری افراطی دوری کرده و در عین حال تلاش دارد تا محدودیتها و سختیهایی که او برای معرفی هویت واقعی خود به جامعه دارد را به شکلی متعادل و درست به تصویر بکشد.
البته حفظ تعادل و دوری از افراط فیلم، لزوماً به قهرمانپروری کاراکتر اهورا محدود نمیشود، بلکه پسر انسان در روایت رخدادهای عاشقانه و احساسی و همچنین شخصیتپردازیهای خود نیز افراط نمیکند تا به شکلی باورپذیر، پیام خودش را به مخاطب انتقال دهد. فیلم تلاش میکند تا با حضور کاراکتر مینو ( لیلا زارع) به عنوان فردی که همیشه همراه و یاریکنندهی اهورا و دخترش بوده، تعادلی قابل قبول را در روایت داستان خود ایجاد کند. این تعادل البته زمانی کامل میشود که کاراکتر «بهمن» پدر ژنتیکی «آرمیتا»، دختر اهورا نیز در دل فیلم گنجانده میشود و غم دوری او از دخترش نیز روایت میشود.
در انتها میشود فیلم "پسر انسان" را اثری دانست که می تواند ورودی برای تولید آثار مشابه در روایت سرگذشت و درد ورنج افرادی باشد که با محدودیتها و مشکلاتی مشابه این داستان مواجه هستند.