نازنین حاجی زاده - به فرهنگسرای نیاوران که می رسم،از در ورودی که عبور می کنم عده ای را مقابل گیشه می بینم و حدس می زنم که آنان هم مثل من برای تماشای نمایش به آنجا آمده اند. همیشه از دیدن افرادی که مقابل گیشه ی سالن های تئاتر ایستاده اند تا بلیت تهیه کنند خوشحال می شوم و این بار هم به رغم اینکه بلیت نمی گیرم و اسمم در میان اسامی مهمانان است اما باز هم حسم از این قائده مستثنی نیست. در حیاط فرهنگسرا کنار حوض منتظر می مانم و به ترانه ای از" گروه پالت" که در فضا پخش می شود گوش می دهم. با اندکی تاخیر مسئول سالن در را باز می کند و از مردم می خواهد که بلیت هایشان را نشان دهند و وارد سالن شوند. داخل که می شوم از روی شماره بلیت، صندلی ام را پیدا می کنم ، بهترین جای سالن ، ردیف اول درست مقابل صحنه ی نمایش.جائی که "احسان کرمی" کارگردان، محبت کرده و برای من در نظر گرفته است.
نمایش شروع می شود و به رسم همیشگی اهالی تئاتر، از تماشاگران خواسته می شود تا تلفن های همراه خود را خاموش و یا از حالت زنگ خارج کنند که البته با گذشت تقریبا 30 دقیقه از نمایش، تلفن همراه یکی از تماشاگران زنگ می خورد و نکته ی جلب توجه اینجا است که ایشان تلفن همراه خود را جواب هم دهند... ! نمایش بدون ایجاد خدشه ای بواسطه ی زنگ تلفن همراه ادامه پیدا می کند اما... در میانه ی اجرا متوجه بروز مشکلی فنی در نورپردازی می شوم که البته بازیگران با بداهه پردازی بسیار خوب و گروه کارگردانی با حفظ تسلط بر امور از پس این مشکل بر می آیند و نمایش را ادامه می دهند. همگی این اتفاقات مواردی غیرقابل پیش بینی هستند که اغلب گروه های نمایشی در سالن ها با آن دست به گریبان می شوند و توانائی گروه اجرایی ،علی الخصوص کارگردان نمایش با مواجه با این اتفاقات ناخواسته به چالش کشیده می شود.
نمایش بوی قهوه و بلال و کباب داستانی رئالیستی با محوریت یک موضوع اجتماعی و چالش برانگیز دارد که رگه هایی از طنز نیز در بعضی جاهای نمایش دیده می شود. " احسان کرمی" کارگردان این نمایش از طریق شیوه روایی که برای اجرای خود در نظر گرفته تا اندازه ای نظم این داستان خطی را شکسته و آن را برای تماشاگر دیدنی تر کرده است. داستان از طریق فلاش بک روایت می شود، به این گونه که ما بلافاصله بعد از صحنه های مربوط به زمان حال (سرگردانی کاوه پیش از آمدن گلاره) صحنه هایی از زمان گذشته و گفتگوهای کاوه و گلاره را می بینیم.
"بوی قهوه و بلال و کباب" داستان زوج جوانی به نام های "کاوه" و "گلاره" که از طبقه ی متوسط جامعه هستند را روایت می کند. کاوه با بازی "میثم عبدی" برای ماموریتی شغلی به همراه همکارش به خارج از کشور رفته است که در آنجا وسوسه شده و گویا به گلاره با بازی "نازنین کریمی" خیانت می کند و دچار عذاب وجدان می شود. او که اکنون به خانه بازگشته ، میان گفتن و نگفتن حقیقت به گلاره سرگردان و آشفته است.
این نمایش به نویسندگی "احسان کرمی" و "فرشته طائرپور" شهریور ماه سال جاری، همه روزه به غیر از شنبه ها ساعت 21 در سالن گوشه فرهنگسرای نیاوران اجرا می شود.
"احسان کرمی" که تا کنون همه او را به عنوان مجری،بازیگر ، نویسنده و برنامه ساز رادیو می شناختند به تازگی دست به تجربه ی کارگردانی تئاتر نیز زده است. این گوینده ی رادیو دوره ی آموزشی بدن و بیان تئاتر را نزد "میکائیل شهرستانی" فرا گرفته و تا کنون در نمایش های "كمدي استشمامات" ، "پيونوكيو٢" و "محسن يك رپرتوار" به ایفای نقش پرداخته است و همچنین در دو نمایشنامه خوانی "آسیدکاظم" و "شب سال نو" به کارگردانی "محمدرحمانیان" حضورداشته است. وی هم اکنون در حال تمرین نمایش "سه پنج رنج و شکنج" به کارگردانی "احسان حاجی پور" و نویسندگی "محمود استادمحمد" می باشد که قرار است مهر ماه سال جاری در سالن گوشه فرهنگسرای نیاوران به صحنه برود.
مردم شما را بیشتر به عنوان گوینده و مجری رادیو می شناسند،چه شد که به سراغ کارگردانی تئاتر آمدید؟
-به نظر من کار کردن در هر دو زمینه منافاتی با یکدیگر ندارد و از آنجایی که بسیار به تئاتر علاقه دارم تصمیم گرفتم که این کار را هم تجربه کنم. شاید اگر تجربه ی کارکردن با آقای "محمد رحمانیان" را نداشتم هرگز به کارگردانی تئاتر فکر نمی کردم و من تحت تاثیر ایشون بود به فکر کارگردانی افتادم. من پس از نوشتن نمایشنامه با همکاری خانم "فرشته طائرپور" تصمیم گرفتم که خودم آن را کارگردانی کنم .
تمایل نداشتید که خودتان در این نمایش بازی کنید؟
-با وجود اینکه علاقه ی اصلی من بازیگریست اما به این نتیجه رسیدم که برای گرفتن نتیجه ی مطلوب تر، بهتر است خودم در این نمایش بازی نکنم.
چگونه به انتخاب این عنوان برای نمایش به نتیجه رسیدید؟
-بوی آشنای این سه نوع خوراکی برای ما ایرانی ها بسیار وسوسه برانگیز است تا آنجایی که حتی ما با وجود سیر بودن باز ممکن است که بخواهیم مقدار بیشتری از آنها بخوریم. به دلیل محتوای نمایش و همچنین دیالوگی که در پایان نمایش توسط گلاره گفته می شود که خانم طائرپور هم آن دیالوگ را نوشتند ما تصمیم گرفتیم که این عنوان را برای نمایش انتخاب کنیم.
دو شخصیتی که "بهاره کیان افشار" و "سام قریبیان" بازی می کنند تا چه اندازه حقیقی هستند؟
-این دو شخصیت نمادی از وسوسه و وجدان هستند و زاییده ی ذهن شخصیت کاوه می باشند. این دو شخصیت در واقع نیروهای خیر و شری هستند که در وجود همگی ما حضور دارند و ما در مواقعی با هر دوی آنها درگیری پیدا می کنیم. اینکه در پایان نمایش هم هر دوی آنها به طور غیر قابل پیش بینی "نیست" می شوند هم برای تداوم همین خیالی بودن آنهاست که شکل گرفته.
آیا دلیل خاصی هم برای عدم معرفی و شخصیت پردازی بیشتر این دو شخصیت داشتید؟
-بله. این دو شخصیت همانطور که قبلا اشاره کردم دو نیروی خیر و شر درون ما هستند که خب به همین دلیل نمیخواستم این دو را بیشتر از این تعریف کنم چون در واقع آنها همیشه حضور دارند و حتی برای رازآلود تر کردن نمایش ما رابطه ی میان آنها را در نیمه ی پایانی نمایش برملا می کنیم.
در مورد اینکه داستان این نمایش داستان جوانیست و به دغدغه های نسل جوان امروز بسیار نزدیک است چه نظری دارید؟
موافقم که این نمایش داستان جوانی دارد و خب دلیل اصلی اش هم تعلق داشتن خودم به نسل دهه ی پنجاهی ها و اشتراک دغدغه هایم با این دهه تا اواسط دهه ی شصت و همچنین میزان بالای جمعیت در این سن و سال می باشد. در حقیقت ایده ی اصلی این نمایشنامه هم در یک میهمانی خانوادگی که اعضای حاضر در آن همگی مربوط به همین دهه بودند و صحبتهایی بر سر خطاهایی که انسان ها ممکن است انجام دهند و دیگر قابل جبران نیست مطرح شد ،شکل گرفت.
چرا رنگ سفید را برای لباسها انتخاب کردید و به نظر شما این نوع طراحی لباس با فضای کار همخوانی داشته است؟
-استفاده از رنگ ها و داشتن معنا ی رنگ ها،بیشتر اوقات طراحان لباس را به دردسر می اندازد. ما برای دوری از انتقال هر نوع برداشتی به تماشاگر به این نوع طراحی لباس رسیدیم و در واقع این طراحی در راستای خلق فضایی بدون قضاوت انجام شده است. تغییر لباس شخصیتی که سام قریبیان آن را بازی می کند نیز در انتهای نمایش ، به منظور ایجاد شُک در تماشاگر اتفاق می افتد.