فیلم های تیم برتون همیشه با داستانهای خیالی پر شده است داستانی هایی که دنیایی بسیار تصویری در پسزمینه فیلمهای متمایز خود را خلق میکنند. از این منظر، "چشمان بزرگ " (Big Eyes)، جدیدترین فیلم بلند داستانی او که همزمان با آغاز کریسمس در روز 25 دسامبر (4 دی) روی پرده سینماها میرود، یک استثنا است.
برتون این فیلم را از روی یک داستان واقعی ساخته است. هرچند او تصویری پرشور از دنیای آمریکایی به نمایش میگذارد و فیلم خود را با بازیگران زن با چشمان بزرگ پر کرده است، اما هسته فیلم جدید او یک جنگ واقعی بین زوج والتر و مارگریت کین است که در دهههای 1950 و 1960 با نقاشیهای محبوب خود با موضوع بچههایی با چشمان بزرگِ غمگین و فراموشنشدنی، در دنیای هنر و در میان عامه مردم، اسم و رسمی به هم زدند. آنها از این نقاشیها پول زیادی درآوردند، اما بعد با هم به مشکل برخوردند. والتر کین ادعا داشت اعتبار این آثار به او تعلق دارد و این درگیری در نهایت به طلاق آنها منجر شد. این یک داستان مشخص است و دیگر چیزی برای خلق کردن نمیماند.
برتون دراینباره به وبسایت ددلاین گفت: این داستان را دوست دارم، چون خیلی عجیب است. سخت میشود قبول کرد که یک داستان واقعی باشد، از نقاشی آنها گرفته تا فرض داستانی. برقراری این توازن که بازیگران فیلم بتوانند اتفاقات غیر قابل باور را قابل باور کنند، جالب بود.
"چشمان بزرگ" یکی از آخرین فیلمهایی است که در فصل جوایز سینمایی اکران می شود. شرکت واینستین این فیلم را اکران میکند. البته منتقدان خیلی از فیلم تازه برتون استقبال نکردهاند.
"چشمان بزرگ" برخلاف انتظار در هفتاد و دومین دوره جوایز سالانه گلدن گلوب در بخش بهترین فیلم موزیکال یا کمدی نامزد دریافت جایزه نشد. این فیلم در عوض در سه بخش شانس دریافت جوایز گلدن گلوب را دارد. کریستوف والتس برای بازی در نقش والتر کین در بخش بهترین بازیگر مرد موزیکال یا کمدی نامزد شده است. ایمی آدامز هم برای بازی در نقش مارگارت کین در بخش بهترین بازیگر زن موزیکال یا کمدی بخت دریافت جایزه را دارد. ترانه "چشمان بزرگ" از لانا دی ری نیز در بخش ترانه نامزد شده است.
آخرین باری که برتون فیلمی بر مبنای اتفاقات واقعی ساخت سال 1994 بود. او آن سال از اسکات الکساندر و لری کاراشفسکی خواست فیلمنامه فیلم "اد وود" درباره کارگردان فیلمهای کمهزینه در دهه 1950 را بنویسند. برتون از آن زمان دوستی خود با الکساندر و کاراشفسکی را حفظ کرد.
این دو ابتدا میخواستند خودشان پروژه "چشمان بزرگ" را با بازی رایان رینولدز و ریس ویدرسپون کارگردانی کنند، اما مسائل مالی و تداخل زمانی مانع این کار شد. برتون قرار بود صرفا تهیهکننده پروژه باشد. برتون تحت تاثیر نقاشیهای "چشمان بزرگ" قرار گرفته بود، اما نمیدانست والتر کین چگونه اعتبار نقاشیهایی را که همسرش مارگارت پنهانی کشیده بود، به خود ربط داد.
او گفت: من اسکات و لری را از زمان "ادوود" میشناسم، اما نمیدانستم آنها هم مثل من درگیر این دنیای عجیب و غریب هستند. در اواسط دهه 1990 تعدادی از دوستان من در نیویورک کلکسیونرهایی بودند که دغدغه جمعآوری نقاشیهای "چشمان بزرگ" را داشتند. من با هنر کین بزرگ شدم، درست مانند تمام بچههای که در آن سالها در حومه شهرها بزرگ شدند. آنها نقاشیهای واقعی نبودند. آنها چاپشده بودند و ما نمیدانستیم چه فرقی دارند. مادربزرگم چند تا از این نقاشیها در خانه داشت. آنها را در خانه دوستانتان یا هر مطب دندانپزشکی و کلا در هر مطبی میدیدید. آنها مثل "برادر بزرگ" به شما نگاه میکردند و ما احساسات متفاوتی نسبت به آنها داشتیم. الان هم آدمها همین احساسان مختلف را نسبت به نقاشیهای کین دارند. من حتی به سان فرانسیسکو رفتم و مارگارت را دیدم و سفارش چند نقاشی به او دادم. آن موقع فکر میکردم نقاشیهای "چشمان بزرگ" کار والتر کین است. اصلا به ذهنم نمیرسید که مارگارت آنها را کشیده باشد.
بالاخره نویسندهها را به برتن نشان دادند. او گفت: این کاری است که آنها در آن استادند، همان چیزی که باعث شد عاشق فیلمنامه آن درباره اد وود بشوم. بعضی از قویترین کارهای آنها داستانهای واقعی عجیب و غریب است که از دل خبرهایی که شما عملا نخواندهاید در آمده است، مثلا خبری که پایین یکی از صفحات روزنامه نشنال اینکوایرر چاپ شده است.
کریستوف والتس به شخصیت والتر همان جذابیت چاپلوسانهای را بخشید که او در دنیای واقعی داشت. والتر با زیرکی توانست خود را در میان طبقه اشراف به عنوان خالق نقاشیهایی جا بزند که کار خودش نبود، اما او عملا در پیدا کردن یک راه برای رسیدن به بازار عمدهفروشی و کسب درآمد فراوان، نبوغی پیچیده داشت.
کار سختتر را ایمی آدامز انجام داد. او در "چشمان بزرگ" زنی را به تصویر کشید که آنقدر باهوش بود که نقاشیهایی با شهرت جهانی خلق کند، اما این کار را در خفا انجام داد و در نهایت گذاشت کسی که احتمالا حتی نمیتوانست دیوار یک خانه را با غلطک نقاشی کند، با نقاشیهایی معروف شود که خیلیها حتی آنها را هنر به حساب نمیآوردند.
برتون گفت: شما میتوانید والتر را روی کاغذ ببینید، اما مارگارت را سخت روی کاغذ پیدا میکنید. ایمی (آدامز) نقش مارگارت را با خویشتنداری بازی کرد. من عاشق بازیگرانی با چشمان بزرگ هستم، اما او کسی بود که بیش از همه من را یاد یک بازیگر زن فیلمهای صامت میانداخت، کسی که حجب و حیا، زیرکی، شرمندگی همدستی در این نیرنگ و با این حال نوعی قربانی بودن را نشان میدهد و در عین حال رشد آرام بذرهای فمینیسم و اینکه برای خودت کسی شوی را به نمایش میگذارد. الان سخت میتوان تصور کرد که مارگارت چنین راهی را در پیش گرفت، اما وقتی من بچه بودم و در آن فضا بزرگ میشدم، بعید میدانم در محله ما هیچ یک از همسران کار می کردند.
برتون خودش یک هنرمند است و آثارش با نمایش در موزههای مختلف در معرض قضاوت قرار میگیرد. آیا از نظر او نقاشیهای "چشمان بزرگ" ارزش هنری دارند یا کاملا بنجل هستند؟
کارگردان فیلمهای "ادوارد دست قیچی" و "چارلی و کارخانه شکلاتسازی" گفت: به نظرم درباره هنر کین همان بحثی را کرد که درباره اد وود مطرح است. بله، شاید او بدترین کارگردان تاریخ سینما باشد، اما فیلمهای او به نوعی خود را به رخ میکشند، برای اینکه جنبهای واقعا شاعرانه دارند. همین حرف را میتوان درباره کار کین گفت. یادم میآید وقتی بزرگ میشدم، کسانی بودند که این نقاشیها را از دیوار میکندند یا با دیدن آنها جیغ میزدند، اما میلیونها نفر دیگر آنها را در خانه یا محل کار خود داشتند. به قول اندی وارهول: اگر تعداد زیادی از مردم چیزی را دوست داشته باشند، آن چیز نمیتواند بد باشد.