پنج شنبه, 20 ارديبهشت 1397 04:30

یادداشتی بر فیلم همه پولهای جهان (All the Money in the World)

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
یادداشتی بر فیلم همه پولهای جهان (All the Money in the World) یادداشتی بر فیلم همه پولهای جهان (All the Money in the World)

سمیه مصطفایی (سی و یک نما) - ریدلی اسکات یکی از کم شمار کارگردانهای سینمای روایت محور است که اغلب توانسته طرفداران این نوع از سینما را با قدرت اجرایی و تکنیکی مثال زدنی خود راضی نگه دارد. او تبحر ویژه ای در به تصویر درآوردن داستانهایی متفاوت به شیوه ای ساده و در عین حال بسیارتاثیرگذار دارد.

 


 این بار اسکات هشتاد ساله اما همچنان پرانرژی به سراغ داستان یک آدم ربایی رفته است، داستان ربوده شدن پل گتی شانزده ساله نوه جان پل گتی بزرگ (کریستوفر پلامر) ثروتمندترین مرد جهان در سال 1973. البته فیلم بیش از اینکه درباره آدم ربایی باشد از آدم ربایی برای منعکس کردن تبعات پیچیده و روانشناختی پول بهره می برد.


یادداشتی بر فیلم همه پولهای جهان

 

برگ برنده فیلم بدون شک حضور خیره کننده کریستوفر پلامر در نقش جان پل گتی بزرگ است. کریستوفر پلامر که در نتیجه حواشی پیش آمده کمپین "من هم همینطور" و با ضرری معادل ده میلیون دلار جایگزین کوین اسپیسی شد با وجود نبود مدت زمان کافی و فشردگی کم سابقه برنامه زمانی فیلمبرداری، زندگی سراسر تناقض مالک "همه پول های جهان" را درخشان به تصویر می کشد. گتی از همان آغازین صحنه های فیلم به عنوان مردی مقتدر و منتفذ معرفی می شود که برای رسیدن به اهدافش و برپا کردن امپراطوری بی بدیلش براحتی از خانواده اش می گذرد.او پیرمردی مغرور و لجباز تصویر می شود که جهان را بر محوریت "خود" می بیند و در تلاش است که همه چیز را به نفع خود تمام کند؛ او اغلب گزنده ترین حرفها را در قالب لبخندی سرد و بی تفاوت ادا می کند و آرامش و خونسردی غیرقابل تحمل و مرموز او خشم مخاطب را بر می انگیزد و او را تا به انتها با خود همراه می کند. از نگاه گتی همه چیز معامله است حتی زندگی در مخاطره نوه محبوبش، معامله ای که با اندک غفلتی ضرری هنگفت و غیرقابل جبران را به بار می آورد. گتی از پرداخت باج به ربایندگان امتناع می کند اما همزمان میل جنون وارش به اشیاء و آثار هنری قدیمی را با هزینه ای هنگفت اغناء می کند؛ او این علاقه رابا بیان اینکه "اشیاء برخلاف آدما هیچوقت ناامیدت نمی کنن" توجیه می کند، توجیهی که به نحوی دراماتیک در صحنه مرگ او زیر سؤال می رود؛ در این صحنه گتی تابلوی نقاشی محبوبش را در آغوش می گیرد و همزمان با رنج بسیار نام پل، نوه محبوبش را در آخرین لحظات زندگی اش بر زبان می آورد.

 

یادداشتی بر فیلم همه پولهای جهان

 

مواجهه اصلی داستان نه مواجهه جان پل گتی و آدم رباها که مواجهه او با مادر پل، گیل (میشل ویلیامز) است. گیل درست در نقطه مقابل گتی بزرگ قرار دارد، او اشتیاق چندانی به ثروتمند شدن ندارد و می تواند به راحتی از منافع مادی چشم پوشی کند. تناقضی که در زندگی گتی بزرگ دیده می شود به شکلی کمرنگتر در زندگی گیل هم دیده می شود؛ او که پیشتر حاضر شده در قبال کسب حضانت فرزندانش از حقوق و منافع مالی خود بگذرد و زندگی ساده ای را آغاز کند با ربوده شدن پل به نحوی کنایی بار دیگر وارد بازی خطرناک و پیچیده پول می شود، بازی سراسر مردانه ای که احساسات زنانه یا زنانگی در آن کوچکترین جایی ندارد و همه چیز را اعداد و ارقام تعیین می کنند.

 

یادداشتی بر فیلم همه پولهای جهان

در بین این دو کاراکتر، شخصیت فلچر چیس (مارک والبرگ) جای گرفته است، عضو سابق سی آی ای و یکی از مشاوران مورد اعتماد گتی بزرگ. در ابتدا بنظر می رسد که این شخصیت به نوعی نقشی متعادل کننده دارد اما با پیشرفت داستان مشخص می شود که چیس نه واسطه ای بی طرف و نه مهره ای متعادل کننده که یکی از وزنه های اصلی پیشبرد داستان است؛ در ابتدا او کاملا جانب رئیسش را نگه می دارد و حتی با دادن اطلاعاتی اشتباه پیرمرد را بر تصمیم خطرناک خود مصرتر می کند و به این واسطه مسیر روایت را دچار تغییری اساسی می کند. اما با گذشت زمان او آرام آرام موضع خود را تغییر می دهد و در بزنگاه حساس فیلم روبروی رییس قاطع و مقتدر خود می ایستد تا بتواند جان پل را نجات بدهد و به نوعی اشتباه پیشینش را اصلاح کند. گتی که در ابتدا در نظر دارد بواسطه حضور چیس از یکطرف مواجهه و به تبع آن تنش خود را با گیل به حداقل برساند و از طرف دیگر گیل را از فضای مردانه و مخاطره آمیز مذاکره با آدم رباها دور نگاه دارد در یک سوم پایانی فیلم وارد نبرد با مشاور خود می شود. کاراکتر چیس در نهایت باعث می شود که پیرمرد مواجهه ای درونی را تجربه کند و ببیند که نگاه تنگ نظرانه و تاجرمسلکانه او تا چه اندازه گریبان نزدیک ترین افراد زندگی او را گرفته است.در نهایت در نبردی که میان گتی و گیل در گرفته است، گیل پیروز از میدان خارج می شود. سکانس پایانی فیلم را می توان کابوس جان پل گتی بشمار آورد؛ او که خود را اسطوره ای نامیرا می دانست از دنیا رفته است و امپراطوری بزرگش با انبوهی از نفیس ترین آثار جهان به تسخیر گیل درآمده و رفته رفته از روح زندگی خالی می شود.

 


 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید