سی و یک نما - مستند «زنانی با گوشواره های باروتی» روایت یک ژورنالیست زن از تلخ کامی کودکان و زنان در جنگ داعش به تلویزیون میآید.
سی و یک نما - در اولین ساعات ازاولین روز آخرین ماه تابستان، بالاخره استعداد برتر و برنده ی اولین سری از مسابقه ی پر مخاطب «عصر جدید» در یک ویژه برنامه زنده و بی سابقه (از نظر مدت زمان روی آنتن بودن که پیش از این مختص برنامه ی تحویل سال نو و دوران انتخابات ریاست جمهوری است)، به انتخاب مردم شناخته شد.
نفر پنجم: گروه نینجا
نفر چهارم : سعید فتحی روشن
نفر سوم : پارسا خائف
نفر دوم : محمد زارع
نفر اول : فاطمه عبادی
عصر جدید با تمام موافقان و مخالفشانش که خوش بین ترین ها هم فکر نمی کردند با محدودیت های سازمان صدا و سیما، بتواند حتی کاریکاتوری از ورژن اصلی خارجی آن باشد؛ همه ما را به شوق آورد و حالا آدم های باانگیزه یی را می شناسیم که پیش از این به راحتی از کنار دغدغه ها و توانایی هایشان گذشته بودیم و چهار نفر به عنوان چهار داور چنان در همسایگی دلمان جای گرفتند که نه بازیگرند، نه آهنگساز و نه استاد دانشگاه. نه اصولگرا و نه اصلاح طلب. نه مرتجع و نه متجدد. حالا این چهار نفر رفیق ما شده اند و اعتماد ما را جلب کردند.
ما اینک، انقدر از جهش زندگی پسر نوزده ساله ی ترد شده ای که کانون گرم خانواده اش سیرک بازان کانکس نشین بودند، به ذوق آمدیم که انگار روزنه ی امیدی برای تمام جوانان مثل اوست که "رهایی"در عین "بی نیازی" در نگاهشان موج میزند و گناهشان این است که می خواهند "جوانی" کنند و بی بال بپرند.
مهم این نیست که عصرجدید از نظر مالی چه سودها و زیان هایی داشته است. مهم نیست که دستمزد "احسان علیخانی" و سود مالی او چقدر بوده است، مهم این است که تلویزیون و شبکه سه، برنامه ای ساخته که در آن " امید" وجود دارد. همان چیزی که این روزها، همه به آن نیاز داریم.
در ادامه یادداشت حسین لامعی را در این باره مرور می کنیم:
فینال برنامهی «عصر جدید» را، همچون انقلابی میتوان دید در این تلویزیون. همچون شعاعی عمیق از امید، پر از لحظاتِ پرشورِ عاطفی، پر از رنگ و نور و اشک و شادی، پر از اسلوموشن و موسیقی، پر از فریاد، سکوت، غم، شعف، و پر از حرارت و روحِ زندگی. .
.
میدانم. عدهای باز خواهند نوشت که این، یک کپی بوده و بروید اصلش را ببینید و...؛ آنها را همهمان، بسیار دیدهایم. قلبِ عصر جدید اما، قلب دیگری است. روحاش، روح دیگری است. در سراسر فینال، به این میاندیشیدم که چه چیزی در آن، ما را اینچنین با خودش میبَرد؟ چه چیزی در آن، بر قلبمان چنگ میاندازد؟ چرا در میانهاش اشک میریزیم؟ دلیلش کدام است؟ احسان علیخانی؟ داوراناش؟ دکورش؟ رنگ و نور و صحنهاش؟ پشت صحنهاش؟ خیر، هیچکدام.
.
آنچه مسحور میکند، تنها آن مهمانهای روی صحنهاند. آن فینالیستهایی که دخترانش، شبیه دخترداییها و دخترخالههای خودمان، و پسرانش، شبیه پسرداییها و پسرخالههای خودماناند. شبیه اقواممان، همسایههامان، هممحلهایهامان، شبیه همشهریان و هموطنانماناند. شبیه همانها که هر روز در صف نانوایی کنارمانند. همانها که در تعمیرگاه موبایل پیشمانند. مَردمِ کوچه و خیابان و مترو و بازار، مردمِ این دِه و آن روستا. مَردمی که صاف و بیعیب حرف نمیزنند، بیلکنت سخن نمیگویند، خوشگل و مانکن نیستند، سلبریتیِ اتوکشیده نیستند، از دوربین خجالت میکشند و گاهاً از شرم، عرق میریزند. آنهایی که هیچگاه اینچنین عریان، در قاب تلویزیون ندیدیمشان. پیروز و باهوش و نابغه ندیدیمشان. همیشه فیلتر شده بودند. کج و مَعوج و مغشوش و شرمنده و گناهکارشده بودند. اینبار اما، سربلند دیدیمشان. قلب من زمان تماشای فینال، برای تکتک آنها تپید. برای همسایههایم تپید. .
اینجا، سرزمین استعدادهای تلف شده است. من، نبوغِ پنهان شدهی جماعتِ همسرنوشتِ خود را، سرانجام روی آنتن تلویزیون دیدم. آنهایی را دیدم که گویی تا به امروز، هرچه دویده بودند به جایی نرسیده بودند. شکست خورده بودند. آنها که سالیان طولانی، غمِ حسرتها و «نرسیدن»های خود را، غمِ تنهایی و تحقیر خود را، همچون لباسی کهنه بر تن کرده بودند. آنها امروز، روی آنتن، مقابل چشمانِ چند ده میلیون نفر، نه تنها به چشم آمدند، که همچون ستارهی یک کهکشانِ عزیز درخشیدند، همچون یک قهرمان ایستادند، تشویق شدند، لبخند زدند، پیروز شدند.
هما گویا/سی و یک نما- وقتی خوانندهی تیتراژ یک سریال یا فیلم سینمایی میشود "محسن چاووشی"، که آن را "فردین خلعتبری" ساخته باشد؛ خیال مخاطب تا اندازهای راحت میشود که این خواننده، پایان هر کاری را با صدایش نمیپذیرد. وقتی "پانتهآ پناهیها "میشود بازیگر نقش اول سریال بانوی عمارت به حرمت بزرگی و کارکشتگی و نه اینکه داستان حول محور او بچرخد، مخاطب میداند که بانوی عمارت شایستگی دیدن دارد.
سی و یک نما_ برنامه ترکیبی "فوتبالیسم" به کارگردانی محمد فواد صفاریان پورو اجرای امیرعلی نبویان با تهیهکنندگی سعید پروینی که چهارشنبه شبها ساعت ۲۲:۳۰ به مدت نیم ساعت روی آنتن شبکه سه سیما میرود؛ نگاه تازهای است که با آن نه تنها میتوانیم این ورزش پر مخاطب را از زوایای دیگری ببینیم بلکه فرصتی است تا شباهت هایی از حوزهها و مسائل اجتماعی، فرهنگی، هنری و حتی سیاسی را نیز در مستطیل سبز به چالش بکشیم.
هما گویا (سی و یک نما) – در حالی که پیک پر بازدیدترین برنامه های تلویزیون مدتهاست به کارهای تولیدی و ترکیبی چون "نود" ،" ماه عسل" ، " خندوانه " و یا "دورهمی" تعلق دارد و سال هاست هیچ سریالی خیابان ها را خلوت نمی کند و فقط "پایتخت ها" و یا آنهایی که به سرپرستی قلم توانای "برادران قاسمخانی " به تازگی مغضوب شده در این میان استثنا هستند و این اواخر "نوار زرد" اقبالی برای جلب مخاطب داشته که بازهم با مخاطب دودهه گذشته فاصله دارد، سریال هایی که نام "سروش صحت" به عنوان کارکردان و یا یکی از نویسندگان در تیتراژ می آید توانسته با مخاطب چنان ارتباطی برقرار کند که این روز ها همه مشتاقانه منتظر فصل دوم سریال "لیسانسه ها" باشند.سریالی که به ما با هم خندیدن را می آموزد و البته با هم همدلی کردن را.
مریم رضا زاده (سی و یک نما) - این روزها سریال سازان تلویزیونی کار سختی پیش رو دارند و با وجود امکان دانلود سریالهای قدرتمند روز دنیا و رقبایی همچون سریال های ماهواره ای و سریال های شبکه نمایش خانگی که حق انتخاب بیشتری را در اختیار مخاطب قرار می دهند، ساخت پروژه هائی که بتواند بیننده را راضی کند،به سادگی گذشته نیست چرا که نگاه مخاطب و سلیقه او در گذر زمان بسیار متفاوت شده است.
این شب ها سریال" پنچری " کاری از برزو نیک نژاد روی آنتن شبکه سه می رود.سریالی که تهیه کننده آن نیز از خوش سابقه ترین ها در تلویزیون است که بارها و بارها به همراه ایرج محمدی خیابان ها را در زمان پخش سریال هایشان خلوت کرده اند.
نیک نژاد در این سریال نیزهمچون مجموعه پر طرفدار"دردسرهای عظیم " به سراغ کمدی موقعیت رفته است.بیان داستانی با نگاهی به مسایل روز اجتماعی در بستر کمدی یا به قولی طنز اجتماعی.
در سبک روایی داستان با اثری مواجه هستیم که ما را با خود همراه می کند اما این اتفاق، بیشتر جنبه سرگرمی دارد تا تامل البته که در برخی سکانس ها پیام هایی را می بینیم که خالی از تفکر نیست.
بازی دوست داشتنی مریم سعادت و حمید لولائی (به جز در مواقعی که به کارآکتر خشایارمستوفی نزدیک می شود)، حضور متفاوت یوسف تیموری در شخصیتی جدی و کارآکتر هوشمند قصه که پیش از این هم در یک تله فیلم نشان داده بود که مثل یار قدیمی اش "مجید صالحی" گاه در نقش جدی موفق تر می تواند باشد از ویژگی های کارآکتر سازی در پنچری است.
در بحث بازی ها باید اضافه کنم ، با توجه به اینکه این مجموعه، طنز اجتماعی است و بازیگران تلاشی برای اینکه مخاطب به هر قیمتی بخندد ، ندارند و بار کمدی اثر بصورت پاس کاری منتقل میشد به نظر می رسد، با اضافه شدن مهران غفوریان و اشکان اشتیاق قرار است بیشتر بار کمدی روی دوش آنها قرار بگیرد و قصه هم به مسیر پر تعلیقی بیفتد. چیزی که تا به اینجا فاقد آن بوده .
ازطرفی دیگر، همین اضافه شدن می تواند موجب ضعف درکیفیت پنچری باشد که در برخی از سکانس ها که همه این بازیگران حضور دارند، بازی ها یکدست به چشم نمی آید چون شخصیت در مقابل تیپ قرار می گیرد و به همین دلیل لازم است تا تیپ سازی مهران غفوریان و اشکان اشتیاق در ادامه کار به صورتی کنترل شده باشد.
پنچری داستان پسری است (یوسف تیموری)که به رغم جایگاه مناسب اجتماعی اش در موقعیت نامناسبی برای ازدواج با دختر مورد علاقه اش قرار گرفته است که طبق معمول این مشکلات از مسائل مالی ریشه می گیرد. داستان مردی (حمید لولائی)است که می داند به زودی حافظه اش را کامل از دست خواهد داد و نگران آینده و تنهائی اش است.داستان پسری است (رضا داوودنژاد) که غیابی طلاق همسر عقدیش را گرفته اند در حالی که مشکل او هم بیکاری است.پنچری داستان زنی (مریم سعادت)است نگران فرزندش. زنی که می خواهد هم مادرخانواده باشد و هم پدر خانواده. زنی که می خواهد تظاهر کند که خیلی قوی است (مثل شغلش که بیشتر به مردها اختصاص دارد یعنی مربی تعلیم رانندگی)اما در باطن شکننده و آسیب پذیر است.
در کنار همه این نکات به نظر می رسد نیک نژاد در سریال سازی به زبان هنری خودش رسیده وآن هم نوعی ازطنز اجتماعی است.
طنزی که گاهی با آن فقط می خندیم و گاهی هم با تفکر می خندیم...
سی و یک نما - برنامه «ماه عسل ٩٦» از روز شنبه ششم خرداد به مناسبت آغاز ماه رمضان روی آنتن شبکه سه می رود و خواننده ی برگزیده بهترین تیتراژسال گذشته از نظر مردم که در «برنامه سه ستاره» انتخاب شد تیتراژ آن را می خواند.
هما گویا(سی و یک نما ) – تصور کنید که وارد خانه می شوید و طبق عادت همیشگی اول زیر کتری را روشن می کنید تا آب کم کم جوش بیاید و بعد هم تلویزیون را. ساعت نزدیک شش و نیم است و دو ساعتی مانده به افطار.شبکه سه را انتخاب می کنید . یک آمبولانس حمل جنازه که پشت شیشه درب عقب آن جمله ای توجه تان را جلب می کند: "تا به حال خودتان را در این موقعیت تصور کرده اید؟".