اول: تمامی کسانی که این بنده را میشناسند و با ساختههایش آشنا هستند تایید میکنند که در 15 سال گذشته از هر نوع حاشیه کاری و رسانهای دوری کردهام و صرفا و تنها هدف زندگیام ساخت کارهایی بوده که بتواند مخاطبانش را راضی کند. همواره تولیدهای بیدردسر و بیحاشیه داشتهام و کسی ناراضی و معترض روند ساخت و پخش نبوده است و اکنون بسیار آزردهام که وارد این بازی ناجوانمردانه شدهام.
دوم: آقای محمد هاشمیاصل؛ تهیهکنندهای بسیار کمسواد و نابلد به این حرفه هستند که تا همین ساعت که این کلمات را مینویسم، فیلمنامه سریال «تاریکی شب، روشنایی روز» را نخواندهاند و کسی دیگر خوانده و برایشان تعریف کرده و تمامی دریافتههایشان شنیداری و شفاهی است. زمینه کاری تخصصی ایشان برنامهسازی و کارهای استودیویی است و تجربهای در کارهای داستانی ندارند و تمام مشکلات ما در واقع ناشی از همین کمتجربگی محمد هاشمیاصل در عرصه کارهای داستانی است.
سوم: اينكه من قائل به حرف مديران نبودم در عمل توهين به مدیرانی است که ساعتها، وقت صرف خواندن فیلمنامه کردند، توهین به کارشناسان صاحبنام معتمد نظام است که صفحه به صفحه فیلمنامه را خوانده و تایید کردهاند و در بعضی موارد نکاتی را تذکر دادهاند و در فیلمنامه اعمال شده است و مهمتر از همه اعتراف به نادانی خودشان است که چطور بعد از اینهمه وقت به «عدم سلامت» فیلمنامه پی بردهاند! اينكه چرا ایشان اينقدر دير به «عدم سلامت» كار رسيده جاى سوال است و سوال بزرگتر این است که تنها کاشف این نکته هستند و همین بزرگترین دلیل من برای اثبات نفهمیدن قصه و فیلمنامه از سمت محمد هاشمیاصل است.
چهارم: وقتی سازمانی به وسعت صداوسیما کاری را مصوب میکند که در ایام مبارک دهه فجر پخش شود؛ یعنی که داستان و سریال مورد تایید نظام است و من (با افتخار) نماینده نظام هستم برای ترسیم و ساخت بخشی از تاریخ سالهای پیش از انقلاب. گفتن این حرف که من اعتقادی به نظام ندارم (و البته باید صادقانه بگویم که انتخاب این تیتر شریرانه از سمت روزنامه صباست و در متن گفتوگو چنین تاکیدی نیست.) حرف یاوهای است در جهت کتمان ضعفهای کاری و شخصیتی تهیهکننده سابق سریال، آقای محمد هاشمیاصل.
پنجم: آقای هاشمی اصل، زمانی که چک قسط اول دستمزد امین زندگانی را صادر میکردند متوجه حضور ایشان درپروژه نشدند و در روزنامهها خبرش را خواندهاند؟! من به سلامت اخلاقی این تهیهکننده شک داشتم (که با انجام این مصاحبه شکم به یقین تبدیل شد) اما الان باید اعلام تشکیک بکنم در سلامت عقلی ایشان.
ششم: اینکه بنده آدم «خودرایی» هستم حرفی است که معناهای متعدد دارد. طبیعتا مثل هر آدمی که اصولی برای زندگانی و کار دارد اهل معامله بر سر اصول نیستم. اولین پیشنهاد ایشان در اولین دیدار بعد از انجام جلسه برآورد «شراکت مالی» در تولید بود که من قبول نکردم و گفتم به دستمزدم قانع هستم و هیچوقت با هیچ تهیهکنندهای شریک نشدم و دوست دارم فقط کار خودم را انجام بدهم. به ایشان گفتم که کار کردن با من بسیار آسان است چون خواستههای بسیار روشنی دارم که تمامشان در فیلمنامه ذکر شده و کار کردن با من بسیار دشوار است چون فریمی از خواستههایم عقبنشینی نکردم و نخواهم کرد. همه چیز در فیلمنامه نوشته شده و من هم واو به واو فیلمنامه را خواهم ساخت.
هفتم: ادعای عنوان تهیهکنندگی به اتکای دو سریال که یکی شکست مطلق بود و دیگری موفقیتی نسبی داشت ادعایی گزاف است. ادعای اینکه ایشان برای نظام احساس خطر کردهاند ادعایی گزاف است. ادعای اینکه ایشان فیلمنامه را کامل خواندهاند ادعایی گزاف است و گزافترین ادعا این است که ایشان فیلمنامه را فهمیدهاند که قطعا نفهمیدهاند که اگر فهمیده بودند تک سکانس مترو را به عنوان سکانسی ناهمسو با نظام مثال نمیزدند، چرا که «پیرمردی» سوار مترو نمیشود بلکه بازیگر اصلی سریال سوار مترو میشود و گفتوگویی با دو جوان برقرار میکند که به طور کامل دفاع از راستی و درستی مبارزه مبارزان پیش از انقلاب است. آقای هاشمیاصل حتی شخصیت اصلی سریال «تاریکی شب، روشنایی روز» را نمیشناسد و خیال میکند، پیرمردی رهگذر است. فقط میتوانم بگویم که شرمآور است این نگاه و این نوع تفکر و این نوع تخریب غیر صادقانه.
هشتم: تاریکی شب؛ یعنی پهلوی، روشنایی روز؛ یعنی انقلاب. به همین سادگی و صراحت اسم سریال آینه تمام قد مضمون سریال است. بر خلاف ادعای دروغ تهیهکننده سابق، تمامی نظرات کارشناسانی که فیلمنامه را خواندهاند را اعمال کردم. ایشان در هیچکدام از جلسهها حضور نداشتند یا در سفر بودند یا مشغول استراحت و بیخبر از فیلمنامه و اصلاحات انجام شده هستند.
نهم: از روزی که پا به دفتر ایشان گذاشتم؛ جز دروغ چیزی از ایشان نشنیدم. دو قسط از مرکز گسترش گرفتند و تا همین پریروز مدعی بودند که فقط یک قسط گرفتند که خوشبختانه با حضور آقای تحویلیان معلوم شد که دو قسط گرفتهاند. دستمزد عوامل گروه را به سختی و به ترفند با هفت روز تاخیر از ایشان گرفتیم چون میگویند اعتقادی به سر وقت دادن پول ندارند! بارها و بارها داستانهای جعلی از ارتباطاتشان با بعضی مدیران شنیدیم که نه گفتنشان افتخاری داشت و نه باز نقل کردنش کاری شایسته بود و الان شرم، اجازه تکرار و بازگوییشان را نمیدهد.
دهم: طرح مشکل محتوایی داشتن فیلمنامه به طور دقیق از آن روزی شروع شد که من قاطعانه اعلام کردم در قبال ظلم به عوامل و ندادن به موقع دستمزدهایشان نمیتوانم ساکت بمانم و شما از لحاظ شرعی، عرفی، قانونی و اخلاقی مکلف به پرداخت به موقع قسط دستمزد عوامل هستید و اعلام کردید تهیهکننده حق دارد با تلورانس زمانی هفت روز تا هفتاد روز پرداخت بکند! گفتم این ماجرایی است که ادامه همکاری ما را میتواند مختل کند و شما گفتید، گروه دفتر را ترک کند و پروژه را تعطیل کردید. گروه دفتر شما را ترک کرد و مرکز گسترش برای جایگزینی شما اقدام کرد. شما به عنوان تهیهکننده سابق این مصاحبه کودکانه را انجام دادید تا سرنوشت پروژه به محاق برود.
یازدهم: اینکه داستان سریال اشکال شرعی دارد ناشی از عدم فهم ایشان از شرع و بیاطلاعیشان از داستان سریال است. ارتباط سعیده و بهنام بسیار واضح است و اگر ایشان فقط تا صفحه دوم قسمت اول فیلمنامه را خوانده بودند، سکانس دفترخانه و ازدواج را میتوانستند ببینند.
دوازدهم: تهیهکننده مورد اشاره ایشان که الان روی ویلچر هستند آقای ایرج تقیپور است که من افتخار داشتم در دفتر ایشان سریال «101» را... بسازم و متاسفانه بیماری دارند که ارتباطی به هیچ سریال و کارگردانی ندارد. بیماری است که ایشان مردانه و با شهامت نادیده گرفتهاند و مشغول فعالیتهای هنری و فرهنگی هستند و هنوز من به کاری که با ایشان ساختهام افتخار میکنم و به خود ایشان ارادت دارم و در هر زمان فرصت دیدار فراهم شده ارادتم را ابراز کردهام و از ابراز محبت ایشان شاد شدهام. با تهیهکننده حرفهای مانند محمدرضا تختکشیان سه فیلم ساختهام و همکاری و دوستی مداوم داشتهام و نیز دیگر تهیهکنندگانی که همگی از سرشناسان این حرفه هستند و هیچ زمانی هیچ نوع حاشیهای نداشتهایم و اکنون بهت زدهام که به خاطر دفاع از حق عوامل سریال باید جوابگوی حاشیهای غیرانسانی باشم.
سیزدهم: متاسفم که بگویم برخلاف ادعایشان، محمد هاشمیاصل؛ تهیهکنندهای خوشنام نیست و صف طلبکاران دفترش روز به روز طولانیتر میشود. من، همراهی دو بازیگر را از دست دادم فقط به این دلیل که اسم ایشان، به عنوان تهیهکننده در پروژه بود. به سه بازیگر و دو نفر از سر گروههای پروژه، قول شخصی دادهام که اگر تهیهکننده بدقولی کرد خودم ضامن پرداخت دستمزدهایشان هستم تا راضی به قرارداد شدند. ایشان نه این حرفه را میشناسد و نه با مناسبات حرفهای آشناست. در دفتر ایشان در تمام اتاق دوربین هست (که طبیعی است) و میکروفن کار گذاشته شده تا تمام مکالمات افراد ضبط شود. فضای امنیتی دفتر هاشمیاصل بار روانی سنگینی را به همه اعضای گروه تحمیل کرده بود.
چهاردهم: خواهش میکنم، فهرست عوامل پشت صحنه سریال را ببینید و نیز اسامی تمام بازیگرانی را که قرارداد همکاری بستهاند مرور کنید؛ یعنی هیچکدام از این آدمها نفهمیدند که سریال و موضوعش در راستای نظام نیست و فقط محمد هاشمیاصل فهمید؟! این حرفهای زشت ایشان و این بداخلاقی حرفهای ایشان، توهین آشکار به شعور، سابقه و حاصل عمر تمام این افرادی است که در بزرگترین پروژههای این کشور حضور داشتهاند.
پانزدهم: من فرزند تلویزیون هستم و بارها با افتخار این را تکرار کردهام. بهترین تلاشم در این سازمان بوده است. در طی 10 سال 10 فیلمتلویزیونی ساختم که هم جوایز داخلی گرفتند و هم حضور در فستیوالهای خارجی داشتند و جایزه هم گرفتهاند و مهمتر از همه مورد استقبال و محبت مخاطبان ایرانی قرار گرفتهاند و بابت این موضوع شکرگزار خدایم هستم. هیچکدام از این فیلمهایتلویزیونیام کمتر از پنجاه بار پخش و تکرار نشدهاند که رقمی افسانهای در عالم فیلمهایتلویزیونی است. سریال «یادآوری» آخرین ساخته این بنده بود که میزان استقبال و مقبولیتش قابل رویت و محاسبه است. نه هیچوقت ادای اپوزوسیون درآوردهام و نه هیچگاه کاری ساختهام که امکان نمایش پیدا نکند. کمترین مضامین در تعارض با نظام و باورمندی اعتقادی در کارهایم نبودهاند و اکنون از اینکه فردی توانسته است این چنین ادعاهای زشتی را به صاحب این قلم نسبت بدهد، در حیرت به سر میبرم.
شانزدهم: حق پیگیری قضایی و شکایت از آقای محمد هاشمیاصل و روزنامه صبا را برای خودم محفوظ میدانم و اقدام خواهم کرد اما آقای محمد هاشمیاصل حق نبود به تلافی کنار گذاشته شدنتان از پروژه (در واقع کنار رفتن به تقصیر خودتان) بهخاطر ناتوانی در مدیریت پروژه، سلامت فیلمنامه و تمامی افرادی را که مشغول ساختن آن هستند زیر سوال ببرید. من مثل شما تمکن مالی ندارم که کاری غیر از این حرفه که عاشقانه دوستش میدارم انجام بدهم و تنها کاری که بلدم فیلمنامه نوشتن و کارگردانی است. امیدوارم در کار و زندگی موفق باشید اما درست نیست که شما ادعای بسیجی بودن بکنید اما سفر تفریحیتان دوبی و ترکیه باشد. من فقط شهروند ایران هستم و مثل شما تابعیت دو گانه ایرانی-امریکایی ندارم، خانهام در تهران است و مانند شما خانهای در امریکا ندارم. از خدا بترسید، از این مردمی که به صاحب این قلم، لطف داشتهاند شرم کنید و این چنین با آبروی کسی بازی نکنید. در این زندگی، آزاری از من به کسی نرسیده است و تا جایی که در توان دارم تلاش کردم و میکنم که آدم مفیدی باشم و نه آدم مشهوری، بهخاطر شهرت و سر زبانها افتادن این چنین آخرت خود را ارزان نفروشید.
حجت قاسم زادهاصل
فیلمنامهنویس و کارگردان سریال
«تاریکی شب، روشنایی روز»