هفته گذشته بالاخره پس از مدتها انتظار سریال «معمای شاه» به پایان رسید. این سریال چیزهایی را به ما آموخت که واقعا هیچ جای دیگر نمیشد آنها را به دست آورد و همین موضوع باعث شد که این سریال در تحلیل نهایی، برتر از برنامههای فروش قابلمه به همراه آشپزی تلقی شود . بخشی از این آموزههای با ارزش را بخوانید:
برای ساختن یک سریال تاریخی، فقط «گریم» اهمیت دارد؛ فیلمنامه، دیالوگ، منطق روایت، بازیها، کارگردانی و حتی خود تاریخ هیچ اهمیتی ندارد. البته برای گریم هم نباید چندان وسواس به خرج داد!
اگر سریال «کیمیا» سعی کرد نشان دهد که خانواده کیمیا بیش از 80 درصد بار انقلاب و جنگ را به دوش داشتند، از سریال «معمای شاه» آموختیم که اصلا چنین نبوده و خانواده «دکتر وزیری» نقش اصلی را در حوادث تاریخ معاصر از شهریور 1320 تا بهمن 1357 به دوش داشتند . در سریال سازی، انتخاب نام سریال خیلی مهم است . سریال «معمای شاه» در 95 قسمت نشان داد که شاه اصلا معمایی نداشته، خودش بوده و هفت هشت تا ببو گلابی چاپلوس دور و برش! یعنی عاشق این حس تعلیق در نامگذاری سریال هستم؛ روی آلفرد هیچکاک را کم کرد .
یک نکته تکنیکی: هر جا که حوصله بازسازی حوادث تاریخی را نداشتید، میتوانید دو نفر را بنشانید پای یک دستگاه آپارات و فیلمهای مستند آن دوران را پخش کنید. چرا برای هر صحنه، سیاهی لشگرهای عزیز را زحمت بدهیم؟!
یک نکته خیلی مهم تاریخی : محمدرضا پهلوی بین دهه 40 شمسی یکباره لهجه پیدا کرده و قدش هم حداقل 30 سانتی متر بلندتر شده بود! اطرافیانش هم در همان سالها، یکباره به اندازه چهل سال پیر شدند .
یک نکته حرفهای: یک سریال ساز موفق تاریخی، سریالی میسازد که هیچ کس از آن راضی نباشد الا خسرو معتضد!
و بیخیال تاریخ معاصر ایران ؛ از همه مهمتر اینکه در این سریال دیدیم که حتی محمدرضا شریفینیا هم میتواند «شهید» شود!
منبع: روزنامه مردم سالاری