صحبت کردن از مستندهای پرتره بدون اینکه کار به صحبت از شخصی که موضوع پرتره است بکشد کار بسیار سختی است. به خصوص که این مستند درباره موضوع محبوب و همهگیری مثل ورزش فوتبال ساخته شده باشد و به ویژه اگر موضوع آن شخصیت محبوبی مثل ناصر حجازی باشد. در این گفتگو سعی کردیم کمتر درباره ورزش و فوتبال و بیشتر درباره سختیهای ساخت یک مستند پرتره صحبت کنیم. اما فوتبال از در خارج میشد و از پنجره وارد میشد! مستند «من ناصر حجازی هستم» بر سه پایه استوار شده است. متنی شاعرانه که به صورت دوم شخص ناصر حجازی را خطاب قرار میدهد، مصاحبههایی با همبازیان و شاگردان و اعضای خانواده آن مرحوم و سوم تصاویر آرشیوی که برگ برنده مستندهایی از این قبیل هستند. سعی کردیم هر سه پایه اصلی این مستند را همراه با نیما طباطبایی کارگردان جوان این فیلم مرور کنیم. کارگردانی که میگوید قصد دارد بازهم مستندهایی ورزشی بسازد. عرصهای که تا حالا در سینمای مستند ما به آن توجهی نشده بود.
از آنجایی که حدس میزنم هرجایی که صحبت کنید و در هر مصاحبهای که انجام بدهید، بحث اول درباره فوتبال است؛ به نظرم یک مقدار بیاییم و روی قسمت سینمایی قضیه تمرکز کنیم. ساختن این مستند بدون داشتن و یا ایجاد کردن یک رابطه خوب با خانواده ناصر حجازی عملا ممکن نیست. این رابطه را شما چطور ایجاد کردید؟
من اول یک مثالی بزنم برای شما. مجید توکلی دوست من، فیلمی ساخت راجع به یکی از بزرگان فوتبال مملکت ما، منتهی به دلیل اینکه خانواده آن عزیز پشت این فیلم نبودند، فیلم دچار معضلاتی شد. در شرایطی که تهیهکنندهاش آقای شریفینیا بود و آدمهای بزرگی پشت آن بودند. خوشبختانه این پیشنهاد به من از طرف تهیهکنندهای ارائه شد که اختیار تام از طرف خانواده ناصر حجازی داشت. اولین سوالی که من از امیر رفیعی کردم این بود که آیا خانواده مرحوم حجازی پشت این فیلم هستند؟ چون میخواستیم مستند پرتره بسازیم و شخصیت ناصر حجازی را نشان بدهیم.
پس این ارتباط از طریق امیر رفیعی شکل گرفت. آقای رفیعی نسبت فامیلی با خانواده حجازی دارند؟
آقای رفیعی یک رفت و آمدی با این خانواده داشتند و در آن روزهای سخت مریضی خیلی بیشتر در کنار خانواده حجازی بودند. وقتی ایده در جمع خانواده مطرح شده، امیر رفیعی به عنوان نماینده تام الاختیار انتخاب میشود. دوسال پیش با گروهی شروع میکنند که بنا به گفته خودشان «به استانداردهای لازم نرسیدند». بعد من پیشنهاد ساخت مستند را گرفتم و استقبال کردم.
یکی از ملزومات مستندهای اینچنینی استفاده از تصاویر آرشیوی است. چرا فوتبالهایی که خیلی هم قدیمی نیستند، اینقدر کیفیت پایینی دارند؟ مثل فیلمهای بازی فینال و ردهبندی جام باشگاههای آسیا با دالیان چین و جوبیلو ایواتا.
بگذار یک مقدار از عقبتر شروع کنیم. من از سال ۷۶ در سینما بودهام و عضو کانون دستیاران و برنامهریزان خانه سینما هستم. وقتی این ایده مطرح شد، قرار ما این بود که با خسرو نقیبی گفتوگو کنیم و اتود بزنیم و خروجی این اتودها را بیاوریم پیش امیر رفیعی. نتیجه نهایی اتودهای ما این شد که زندگی ناصر حجازی را در پنجمرحله روایت کنیم که پنج حس متفاوت از زندگی او را بیان کنند. تصمیم گرفتیم قسمت به قسمت جلو برویم برای اینکه تسلط بیشتری داشته باشیم و برای اینکه نمیدانستیم چقدر میتوانیم آرشیو پیدا کنیم. به خسرو [نقیبی] گفتم تو دستت باز است و آتش به اختیار بنویس، من تصاویر لازم را پیدا میکنم. ایده ما این بود که میخواهیم قصه تعریف کنیم مثل سینما. مشکلی که من با بعضی مستندها دارم این است که قصه تعریف نمیکنند و بار دراماتیک سینما و قصهگویی را فراموش میکنند. خسرو نوشت و چهارصفحه اول مربوط به بخش بازی کره شمالی را به ما داد. خواندم و گفتم کارم درآمد! رفتم دنبال ماتریال تصویری. به تهیهکننده هم گفتم اگر تصویر پیدا نکردم فاصلههای خالی را با مصاحبه پر میکنم و یا فضاسازی. البته فضاسازی هزینهای میطلبد که برای پروژهای که بخش خصوصی پشت آن است سنگین به نظر میرسد.
از فضاسازی دقیقا چه منظوری دارید؟ یعنی بازسازی قسمتی از زندگی با بازیگر؟
بازسازی نه. به طور مثال من مستندی از بیبیسی درباره اسکندر مقدونی دیدم، با یکی دو چادر کنار یک دیوار سنگی به وسیله نور و سایه با تصاویری ساده قصه تعریف میکردند. به نوعی همین کار را در مورد دوران کودکی حجازی انجام دادم که با چند پلان آن تصور از گذشته را ایجاد کنم. بازسازی میشود آن کار زیبایی که مهدویان در مورد شهید باقری انجام داد که کار خوشساخت و خوبی بود و اصلا از استانداردهای سینمای ما بالاتر بود.
ما چقدر اصلا از فوتبالهای قبل از انقلاب تصویر داشتیم؟ این همه تصاویر آرشیوی شبکههای ماهوارهای از کجا آمده؟
من میدانم این تصاویر را از چه راهی به دست آوردهاند. شبکههایی مثل دویچه وله، رویترز و بیبیسی همه زمان قبل از انقلاب در تهران دفتر داشتند و این فیلمها را در آرشیوشان جمع کرده بودند. تا سال ۵۲ یا ۵۳ لابراتوار صداوسیما تاسیس نشده بود و فعالیتی نداشت و بخش عمدهای از فیلمهای خبری و مستندها را که با دوربین ۱۶ میلیمتری گرفته میشد به فرانسه میفرستادند. یک بخشی از این فیلمها هم در لابراتوارهای فرانسه پیدا شده است. این شبکهها منابع مالی خوبی دارند و از این سرویسهای خبری منابعی که آنها درباره تاریخ ایران دارند را میگیرند. من از نسل قبل شنیده بودم که بازیهای جام جهانی آرژانتین فیلمش هست یا المپیک مونترال. میدانستم بالاخره میتوانیم چندتا بازی قدیمی تاج سابق (استقلال ) با پرسپولیس را پیدا کنیم. لیستی درآورده بودیم که براساس متن به چه تصاویری احتیاج داریم. آرشیو سازمان در زیرزمینی قرار دارد که سال گذشته از اسفند تا حدود اردیبهشت داشتیم فقط برای دو اپیزود اول راش بیرون میکشیدیم.
آرشیو دیجیتال است؟
نه روی نوارهای بتاکم است. مشکلی در این آرشیو وجود دارد که به نظر من با توجه به جنگی که بر کشور تحمیل شد و مشکلات اقتصادی آن دوره طبیعی است. بخشی از این فیلمها روی نگاتیو ۳۵ میلیمتری با ۱۶ میلیمتری گرفته شده، بخشی دیگر روی نوارهای یوماتیک است که اگر سالم باشد کیفیت خیلی خوبی میدهد، اما نوار یوماتیک ریخته. مثل تمرین تیم حسن حبیبی که بازیکنها در حیاط هتل دارند تمرین میکنند و میپرند. ما این تصویر را خیلی کوتاه در فیلم داریم. جلسه تمرینی همان تیم در ورزشگاه اصلی کویت را هم داشتیم اما رنگها روی هم رفته و دیگر قابل استفاده نیست.
چقدر حیف…
یک کمی هم آرشیو وزارت ارشاد به ما کمک کرد که بخشی از بازی تاج با هاپوئل که ۱۶ میلیمتری است را در اختیار ما قرار دادند. وزارت ارشاد چون آرشیو کوچکتری داشته و افرادی آنجا مسئول بودهاند که اهمیت بیشتری به این مسائل میدادند، تصاویر بهتری در اختیار دارد. از این اتفاق عجیبتر هم داشتیم. یک بخشی در متن هست که میگوید پا به زمین آزادی میگذاری، برای تاجیها و پرسپولیسیهای متحدشده روی سکوها دست تکان میدهی.. فکر نکن فیلم پیدا شد بعد این متن را نوشتیم. متن نوشته شده بود و بعد بازی معروف فوتبال ایران – اسراییل در استادیوم امجدیه آن روزگار را پیدا کردم . در واقع بعد از اکران اولیه فیلم در ایوان شمس، یک نفر به من گفت از یک ایرانی در آمریکا از یک تلویزیون ماهوارههای بیست دقیقه این از بازی را ضبط کردهاست. این تصاویر دست به دست به ما رسید و دیدیم یک ربع اول بازی را داریم که درآن حجازی برای جمعیت دست تکان میدهد! واقعا انگار خود حجازی داشت به ما کمک میکرد.
بعضی از فوتبالهای دهه هفتاد که خود ما در آن سالها با کیفیت درست این بازیها را مستقیم دیدهایم چرا اینقدر بیکیفیت است؟ از دست رفتن این همه تصاویر آن هم در زمانی تا این حد نزدیک ناامیدکننده است.
واقعا نمیدانم! من نوار بتاکمی که از آرشیو صداوسیما میگیرم میبینم کیفیتش همین است و بعد میبینم یکی فیلمی به من میرساند که انگار از واحد سیار همان بازی ضبط شده و کیفیتش عالی است اما کامل نیست! اگر بخواهم از دومی استفاده کنم، کیفیت تصویر من از لحاظ رنگ و فضا دوتا میشود. حالا آرشیو سازمان که آن بلا سرش آمده و امکان ارتقای کیفیت وجود ندارد چون بخش عمدهای از این آرشیو دیر تبدیل شده است. این منحصر به فیلمهای فوتبال هم نیست. به آرشیو کیهان ورزشی مراجعه کردیم برای یافتن تیتر «اشک مقدس برای پیروزی» گل مسعود معینی به هاپوئل در تهران که قهرمانی تاج در سال ۴۹ را باعث شد. باید بگویم که تنها آرشیو کامل مکتوب خبری ایران همین آرشیو کیهان ورزشی است.
در انتخاب آدمها برای مصاحبه چه رویکردی داشتید و سوال دیگری هم پیش میآید اینکه چرا استقلالیهای قدیمی اینقدر کم در فیلم حضور دارند؟
همبازیهای حجازی در تیم ملی بودهاند. وقتی حشمت مهاجرانی را میآورم از او نمیخواهم درباره مربیگری حجازی حرف بزند. از او میخواهم درباره دوران پررنگ بازی او در تیم مهاجرانی حرف بزند. یا محمد خرمگاه وقتی میآید فقط دوست دارم درباره همان مقطع شاگردی در استقلال حرف بزند. فیلم من دونسخه دارد. یک نسخه ۱۶۰ دقیقهای هم دارد که برای رسانههای تصویری بیرون میآید. بازی قهرمانی ایران در جام ملتهای ۶۸ با گل قلیچخانی و بهزادی در این فیلم هست که خیلیها ندیدهاند. من خودم خیلی دوست داشتم منصور پورحیدری که از سال ۴۹ با ناصر حجازی کار کرده بود تا زمان دهه شصت که در مربیگری با هم بودند و بعدتر در هیات مدیره باشگاه، در فیلم حضور داشتند که متاسفانه وقتشان جور نشد. علی دایی هم در نسخه ۱۶۰ دقیقهای هست. گروه قبلی با آقای دایی مصاحبه کرده بود که کیفیت صدای ضبط شده خیلی بد بود. خیلی دوست داشتم فرهاد مجیدی به عنوان کسی که کشف ناصرخان بود ،حضور پیدا میکرد یا علیرضا منصوریان، مهدی پاشازاده و خیلیهای دیگر که متاسفانه به دلیل مشغلهشان نشد. محدودیتی هم داشتم که برای اکران در هنروتجربه باید فیلم را کوتاه میکردم. به نظرم هنوز هم باید کوتاهتر شود اما واقعا دیگر جا ندارد و هر فریمی را میخواهم حذف کنم میبینم که نمیشود.
ابتدای فیلم بر ابتدای زندگی حجازی منطبق نیست. اپیزود اول شما موقعی است که حجازی به تیم ملی دعوت شده و شروع روزهای افتخارش است. در اپیزود دوم است که به گذشته و زندگی حجازی برمیگردیم. از یک مقطع مهم زندگی شروع میکند، بعد بقیه پازل را تکمیل میکند. این تمهید خیلی توجه من را جلب کرد و دلم میخواهد بشنوم چه سیاستی پشت آن بوده است.
شروع فیلم ما البته با استادیوم آزادی است. اینطور حساب کنیم که فیلم بینندهای دارد که حجازی را نمیشناسد. پی من به او میگویم، قصه کسی را برایت تعریف میکنم که روز مرگش این اتفاقها افتاده. چرا؟ بیا برویم برایت قصه بگویم تا ببینی چرا این همه محبوب بوده است. بعد میآییم سراغ جوان هجده سالهای که در مسابقه با کره جنوبی حماسهای برپا میکند. این آدم در طول دوران بازی تبدیل به ستون تیمش و تیم ملی میشود و بعد کنارش میگذارند. حالا برمیگردیم به دوران جوانی و کودکی او که ببینیم ،که هست و از کجا آمده. بزرگترین جرقه زندگی حجازی رفتارهای پدرش است که باعث شده آنقدر مصمم باشد. حجازی آنقدر مغرور است که در کودکی برای اینکه از پدرش پول نگیرد بلال فروشی میکند.
بزرگترین ویژگی حجازی هم همین مغرور بودنش بود که اجازه نمیداد به خیلی از کارهایی تن بدهد که بقیه تن میدادند.
ناصر حجازی سه تا خصوصیت داشت که من عاشقش هستم. جسارتش، صداقتش و اینکه دستش را روی زانوی خود میگذاشت و بلند میشد و اهل حرف زور نبود.
در مورد گفتار متنی که خسرو نقیبی نوشته هم صحبت کنیم. من را خیلی یاد نوشتههای حمیدرضا صدر میاندازد. معمولا واکنشها هم حد وسط ندارد و یا این متن را خیلی دوست دارند یا ضعیف میبینند.
کتابهای آقای صدر را از یکی از دوستان مشترک من و خسرو در دوران نقاهتم در بیمارستان هدیه گرفتم و خیلی به این لحن پر از «من» و «تو»ی آقای صدر علاقمند شدم. نریشن به شکل متنهای استاندارد، دیگر خیلی کلیشه شده و ما با این لحن امکان قصهگویی بیشتری پیدا میکنیم و حس همذاتپنداری بهتری میدهد. دو بخش از این زندگی منابع روزنامهای زیادی ندارد و بیشتر تکیه ما روی تعریفهایی است که خود ناصر حجازی صورت داده است. یکی دوران کودکی و یکی هم دوران مربیگری در بنگلادش. سعی کردیم این دو بخش را از زبان خودش بیان کنیم. این دو بخش بخشهایی هستند که حجازی خیلی زیر فشار بوده است.
کدام قسمتهای زندگی ناصر حجازی را فکر میکنید اطلاع کمتری از آن هست و بیننده شما از شنیدن اطلاعات جا میخورد؟
بنگلادش. قانون بیست و هفت سالهها. در قانون بیست و هفتسالهها ما نسلی از فوتبالیستهایمان را سوزاندیم. آندرانیک اسکندریان، نصرالله عبداللهی، حسن نظری، ناصر حجازی، علی پروین.. در مصاحبهای که با پروین داریم تعریف میکند داوودی [رییس وقت تربیت بدنی] که این قانون را گذاشت، آخرهفتهها که با دوستانش سونا میرفته روی پاش میزده و میگفته به این پروین بگویید گل نزند آبروی ما رفت. یک نسل درخشان را نابود کردند. نسلی از بازیکنهای جام جهانی ما مثل آندرانیک اسکندریان و حسن نظری و صادقی اصلا فوتبال را گذاشتند کنار.
به نظرم غمانگیزترین لحظه فوتبال ایران بوده است.
نسلی که اگر حفظ میشد و با نسل درخشانی مثل چنگیز و ناصر محمدخانی و علیدوستی و حمید درخشان و نامجومطلق و شاهرخ بیانی ترکیب میشد به راحتی میتوانستند به جامجهانی ۸۲ و ۸۶ هم صعود کنند.
مهمترین سوالی که در مورد مستند شما پیش آمده این است که از کسانی در این فیلم صحبت میشود که آنها صدایی در این فیلم ندارند. مثلا بازیکنهایی که مورد اتهام کمکاری در بازی با سایپا هستند.
ما از کسی اسم نبردیم.
چرا مثلا از جواد زرینچه.
چند نفر آنجا شهادت داده باشند که این اتفاق افتاد، خوب است؟
و کلا کسانی که گفته میشود زیر نیمکت را خالی کردند. موضع فیلم موضع آشنای خانواده حجازی در این سالهاست. ما صحبت بازیکنهایی را میشنویم که اعتقاد دارند تبانی شده. با آنهایی که اعتقادی به تبانی و کمکاری ندارند حرفی زده نشده. این مهمترین سوال درباره مستند شما است و الان این موقعیت را دارید که به این ابهام جواب بدهید.
پرویز برومند در برنامه نود، که مرجع قابل اعتمادی برای همه ما است، میگوید من عصبی بودم و ناصر خان گفت تو اخراجی و من جواب دادم اول ببین خودت فردا مربی هستی یا نه. این در فیلم هست. به جواد زرینچه گفته میشود دفاع آخر بازی کند و مطبوعات هم آن زمان مینوشتند زرینچه در دفاع راست خوب جواب داده است، زیر فشار و در اوج به هم ریختگی تیم میگوید جایم را عوض نمیکنم. بهنام ابوالقاسمپور و برومند غیرمستقیم همین حرف را میزنند. ما رای صادر نمیکنیم که خیانت شده، از زبان خود بازیکنها میشنویم. آیا نریشن فیلم من تاییدش میکند؟ نه. نریشن من از زبان حجازی میگوید «در رختکن دروازهبانت را اخراج میکنی» بعد هم اینکه این فیلمِ ناصر حجازی است و فیلم ناصر حجازی باید دیدگاه ناصر حجازی را نشان بدهد.
خیلی بیمنطق است که من بپرسم چرا از این بازیگران برای خواندن نریشن استفاده کردید. صدایشان جذاب است، لذتبخش است و هرکدام به نوعی باعث جذابیت فیلم میشوند. واقعا نمیشود گفت کدام یکی از بقیه بهتر است چون هرکدام از آن یکی بهترند! سوالی که مطرح میشود این است که چطور توانستی راضیشان کنی و اینکه چرا یک نفر همه متن را نخواند؟ همه هم ستاره هستند و وقت خالی پیدا کردن برای ستارهها سخت است.
یک اسم، ناصر حجازی و شخصیتی که ناصر حجازی داشت. شخصیتی را نمیشناسم که اسمش را بیاوری و با شنیدن اسمش همه راضی شوند. با بعضی از این دوستان من ارتباطی داشتم و از بعضی دیگر شناختی نداشتم و آقای رفیعی تماس گرفت و صحبت کرد و آمدند.
در ازای؟
هیچی. به عشق ناصر حجازی پولی نگرفتند. این دوستان همه به شکل افتخاری در کنار ما بودند و من همینجا از همهشان تشکر میکنم. تو باید یک فیلمساز جوان باشی که حس کنی حضور این آدمها در فیلمت چقدر لذتبخش است. من نمیخواستم کسی این متن را بخواند، من نریتوری میخواستم که این حس را بازی کند. صدای شهاب حسینی محکم است و من این محکم بودن را برای جوانی که انرژی دارد و میخواند برود آن بالاها لازم داشتم. بهرام [رادان] صدایش شیطنت دارد. این شیطنت در شخصیت خودش هم هست و من برای دوران کودکی این صدا را میخواستم. پرویز پرستویی آن جنس صدایی را دارد که درد را میتواند بازی کند. سختترین بخش برای مسعود رایگان بود چون مونتور وقتی متن را میچید میگفت که حواست باشد در این بخش همهاش داری بیننده را بمباران اطلاعاتی میکنی و اگر بیننده فوتبالی نباشد میبُرد. مسعود رایگان خواند و گفت من فوتبالی نیستم، جواب دادم اتفاقا چون فوتبالی نیستی میتوانی حسها را درست دربیاوری. آقای رایگان نزدیک یک هفته این متن دستش بود و میخواند و گاهی به من زنگ میزد و صدای مسعود رایگان در این بخش خیلی شبیه صدای منوچهر انور درآمد. اگر این متن بد خوانده میشد، شبیه اخبارورزشی ساعت هشت تلویزیون میشد. مهران مدیری انتخاب من و خسرو نقیبی بود. تهیهکننده نگران بود که مردم با شنیدن صدای مهران مدیری نخندند چون به هرحال عادت دارند صدای او را در موقعیتهای کمیک بشنوند. ما فکر میکردیم این آدم خیلی باهوش است و مال همین مقطع است.
مستند پرترهای که شما ساختید جدا از بحث فوتبال و ورزش درباره یک انسانی است که ویژگیهایش در یاد همه باقی مانده است. شاید بشود گفت محبوبترین در بین حداقل نسل خودش و شاید حتی در نسلهای بعد. فوکوس شما روی کدام ویژگی این آدم بود که از طریق این ویژگی این آدم را بیان کنید.
حجازی تا یک جایی از زندگیاش خود را به عنوان یک بازیکن و ستون تیمش تعریف میکند. میشود یک آدم مشهور و خودساخته. دورانی که مجبور میشود به خارج از کشور برود دوباره این خودساختگی نمود پیدا میکند. خودش را بالا میکشد تا دوباره میرسد به تیم استقلال و این بار در کسوت سرمربی. خیلیها گفتند خوشتیپ بود یا زیادی رک بود یا بعضی گفتند چون در بازیهای پشت پرده فوتبال ما وارد نشد اینقدر محبوبیت پیدا کرد. هردلیلی که بود، این خودساختگی و صداقت و جسارتش باعث شد که حجازی، حجازی بشود.
حالا که فیلم شما اکران شده، یک جمعیت وسیعی از علاقهمندان فوتبال هستند که تماشاگر بالقوه فیلم شما میتوانند باشند. چکار میخواهید بکنید برای کشاندن این جمعیتِ تماشاگر بالقوه به سالنهای سینما؟
ما همیشه در هنر یک حرفی میزنیم که موسیقی خوب خودش کار میکند. فیلم خوب راهش را پیدا میکند. در اکران اول فیلمام در ایوان شمس، همه از آشنایان بودند. حالا یا آشنایان فیلمساز ما یا از مهمانان خانواده حجازی. آنجا دیدم فیلم خوب ارتباط برقرار میکند ولی هنوز دودل بودم. در نمایش جشنواره سینماحقیقت که حدود پانصدنفر گنجایش دارد وقتی دیدم فیلم طوری با مردم ارتباط برقرار میکند که یکجا هیجانزده میشوند و یکجایش دست میزنند و جایی میخندند، فهمیدم فیلم کار میکند. فقط باید اطلاع رسانی درست بشود که بیایند و فیلم اسطورهشان را ببینند. در کنارش به یکسری دوستان مطبوعات ورزشی که زنگ میزدند و فقط دنبال حاشیهها بودند گفتم که ما یک سری آرشیو راش جمع کردهایم که تاریخ فوتبال ایران را ببینیم. چرا به این دید نگاه نکنیم که لذت دیدن فوتبال روی پرده را بچشیم؟ برای خود من دید ن آن تصاویر بعد از بارها و بارها دیدن فیلم روی باکس مونتاژ دیدنش روی پرده سینما واقعا لذتبخش بود. فیلم هم فیلم بدی نشده چون اسم ناصر حجازی میتواند مردم را بکشاند به سالن، اما ۱۰۷ دقیقه نگه داشتن مردم در سالن کار خود فیلم است.
پس حسابی امیدوارید؟
من امیدوارم و فکر میکنم به عنوان یک مستند بتوانیم فروشی داشته باشیم که از بعضی فیلمهای سینمایی هم جلوتر بزنیم. سرمایهگذار ما بخش خصوصی است و این سرمایهدار اگر پول فیلمش برگردد میآید و دوتا فیلم دیگر در همین رده میسازد.
فیلمسازی ورزشی را ادامه میدهید؟
دارم به شخصیتهای جدیدی فکر میکنم. کارلوس کیروش، علی دایی و حمید سوریان شخصیتهایی هستند که برای ساخت فیلم در نظر دارم تا همین پرترههای ورزشی را ادامه بدهم.
و حرف آخر؟
تشکر میکنم از خانواده حجازی و یک گله هم دارم در زمینه جشنواره سینماحقیقت. به من گفتهاند این مساله را نگو برای خودت دشمن درست میکنی اما در جشنواره سینماحقیقت به گواه سایت خود جشنواره پرمخاطبترین فیلم بودیم. اولین فیلم ورزشی سینمای مستند ایران هستیم که در این حجم داریم کار میکنیم. تماشاگر من در آن سالن تماشاگر استاندارد و همیشگی جشنواره مستند نبود و این خیلی خوب است. این فیلم متنش و راویانش و تحقیق و پژوهشاش حتی به عنوان کاندیدا هم دیده نشدند. حتی جایزه منتخب مردم را هم به ما ندادند. من از فضای مستند جداً دلزده شدم.
منبع: هنر و تجربه – بهزاد وفاخواه