سی و یک نما- قرار است مناظرههای انتخابات ریاستجمهوری ضبط شده به سمع و نظر ما بینندگان عزیز برسد. از آنجایی که برنامه ضبط شده هیجانش کمتر است صدا و سیما باید یک فکری به حال کارگردانی مناظرهها بکند تا حوصله مردم سر نرود. از کارگردانهای صدا و سیما که آبی گرم نميشود، پس بد نیست که کارگردانهای سینما فکری به حال مناظرات بکنند و هر کدام فیلمنامه خود را برای کارگردانی بنویسند. مثلا:
قرار است مناظرههای انتخابات ریاستجمهوری ضبط شده به سمع و نظر ما بینندگان عزیز برسد. از آنجایی که برنامه ضبط شده هیجانش کمتر است صدا و سیما باید یک فکری به حال کارگردانی مناظرهها بکند تا حوصله مردم سر نرود. از کارگردانهای صدا و سیما که آبی گرم نميشود، پس بد نیست که کارگردانهای سینما فکری به حال مناظرات بکنند و هر کدام فیلمنامه خود را برای کارگردانی بنویسند. مثلا:
مسعود خان کیمیایی: تصاویر مناظره سیاه و سفید است. اسحاق جهانگیری در حالی که کت را روی شانههایش انداخته و پاشنه کفشش را خوابانده جلوی دوربین هراسان راه ميرود و ميگوید: احترامت واجبه حاج حسن اما برای من حرف از تدبیر و امید نزن! این دنیا برای من همش گاز انبر بوده! به هرکی گفتم معاون اولم تخریبم کرد! این روزگاره حاج حسن؛ کلید در نیاری با گاز انبر ميزننت.
در نهایت درحالی که اسحاق جهانگیری در مناظرهها رییسی و قالیباف و میرسلیم را شکست ميدهد، دست حسن روحانی را بالا ميبرد.
ابراهیم حاتميکیا: مناظرهها در خط مقدم و مرز ایران و عراق انجام ميشود. حسن روحانی در حالی که به شدت شبیه پرویز پرستویی شده است رو به قالیباف ميکند و ميگوید: تو ميدونی اگر کابینه بره مجلس وزیر برگرده یعنی چی؟ ميدونی اگر وزیر بره مشاور برگرده یعنی چی؟ ميدونی مشاور بره استیضاح برگرده یعنی چی؟
در نهایت پرویز پرستویی (حسن روحانی) در حالی که در مناظرهها پیروز شده است یک ماشین ميگیرد و با اسحاق جهانگیری به سمت پاستور ميروند. در همین حال اسحاق به حسن ميگوید: گلوم ميسوزه... حاجی دستت رو بزار روی گلوم...
اصغر فرهادی: مناظرهها در شمال فیلمبرداری ميشود. اولین جلسه مناظره در جاده چالوس ميگذرد. روحانی و جهانگیری با یک ماشین ميآیند. اسحاق در هر تونل داد ميزند و خوشحالی ميکند. در ماشین دیگر رییسی و قالیباف نشسته اند. رییسی قالیباف را دلداری ميدهد که اگر شکست خوردیم اشکالی ندارد. یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بیپایان است. سکانس بعدی مناظرهها در یک ویلا است. قالیباف در حالی که دارد به سر و صورت خود ميکوبد به میرسلیم ميگوید: چرا؟ چرا اینکارو کردی؟ مگه نگفتم راجع به ابزار آلات حرف نزن! بیچارمون کردی!
میرسلیم دستهای او را ميگیرد و آرامش ميکند. بعد با ناراحتی ميگوید: باید دنبال دوستمون بگردیم. هنوز از دریا برنگشته است.
پویان فراستی
منبع: مردمسالاری