ابراهیم حاتمی کیا (کارگردان): همه افراد را در فیلم نمیتوان نشان داد و من برجستهترین و شاخصترین افراد همچون شهید چمران و اصغر وصالی را نشان دادهام. شخصیتهای بسیاری بهعنوان افراد کرد در این فیلم وجود دارند که "هانا" نمونه بارز آن و یک زن کرد است.
(درباره بازگشت به سینمای جنگ) من فیلمسازم و آنقدر مرا در آن قابهای سخت خودتان جا ندهید. به من بر میخورد که بعضی از فرزندان مرا نادیده میگیرند. من از جنس فیلمسازانی هستم که در فضا و زمان حال نفس میکشد و هر آنچه که میبینید حاصل دغدغه من است، من اصلا جایی نرفتم که بازگردم و راه خودم را میروم.
به نظرم چمران روزی چمران شد که مانند ابراهیم به قربانگاه رفت. متاسفانه هیچ وقت اشاره نمیشود که شهید چمران چهار فرزند داشت و همسری که فکر میکنم دو سال قبل فوت کرد، به نظرم مقام چمران از همینجا آغاز میشود. به نظرم همین موضو ع یک نقطهی خالیای درباره شهید چمران است که تصویر میشود. دوست دارم وقتی نیمه جنگی افراد را نشان میدهیم، نیمه دیگر آنها را هم نمایش دهیم.
سال ٨٠ این ایده مطرح شد و مسیری طی کرد که قبلا مطرح شده است. به شکل فعال در سه سال گذشته روی آن کار کردیم و به نسبت کارهای دیگرم، سه برابر از من عمر، وقت و انرژی گرفت. در کل ما در طول پنج و نیم ماه فیلمبرداری، ٦ ماه مونتاژ و ١٦ ماه کار ویژوال افکت سخت کار کردیم.
ضمن آنکه کار سختی بود که درباره شخصیتی فیلم بسازیم که او را میشناسیم. البته من آماده هستم که حتی نظرات مخالف را نسبت به ماجرای فیلم بپذیرم اما در هر صورت تحقیق مفصل ما به این داستان رسید. خیلیها در هلیکوپترهای آخر فیلم بودند که بعد از تمام شدن قائله به پاوه آمدند و قصه را طور دیگری رقم زدند که آنها قصه ما نبودند.
سکانس سقوط هلیکوپتر پُر از مجروح، نقطه عطف اتفاقاتی است که آن سالها در پاوه افتاد. این سکانس با جزئیات در خاطرات و سخنرانیهای دکتر چمران وجود دارد. این سکانس آنقدر برایم مهم بود که روزی که میخواستم فیلم را شروع کنم به بچهها گفتم همه فیلم یک طرف و این سکانس هم یک طرف. گفتم این سکانس باید تبحر سینمای ایران را به رخ بکشد، همین هم باعث شد که اجرای این سکانس تنها در فیلمبرداری آن، ٢٥ روز طول بکشد. البته میتوانستم یک اسکارگرفتهای را دعوت کنم و این سکانس را با کمک او کار کنم اما ترجیح میدادم که این زحمت را بچههای خودمان با کار زیاد انجام دهند تا آن حلقه وصلی که میخواستم ایجا شود.
من هیچ وقت آقای چمران را از نزدیک ندیدم اما امثال اصغر وصالیها را خیلی خوب میشناسم و به طبع به همین دلیل هم ایشان نقش پررنگی در فیلم دارند. رباره سایر نقشها هم باید بگویم که من نقشی که آقای مهدی سلطانی سروستانی بازی کرد را دوست داشتم. از همان ابتدا میخواستم این نقش آنقدر محکم باشد که حتی در جایی چمران حرفی برای گفتن نداشته باشد و کمی تقدس زدایی شود که این شخصیت حداقل کمی زمینی شود. یا میخواستم نقش «هانا» با بازی خانم زارعی، واقعا نماینده یک زن کُرد باشد و وقتی نتیجه را دیدم خیالم راحت شد.
(درباره تفاوت روایت قائله کردستان با روایتهای رسمی) ما تحقیق مفصلی در اینباره کردیم. منابع ما گفتههای خود شهید چمران است و مبنای نگاهم همان بود. ضمن آنکه تحقیقات میدانی مفصلی انجام شد. واقعیت این است که در این دوران، برای من خیلی سخت بود که بتوان به پوسته بسیار سخت ایجاد شده برای شخصیتهای ملی این کشور نفوذ کرد تا بتوان آنها را تصویر کرد. درباره تفاوتی هم که اشاره کردید باید بگویم، آنچه شما در تصاویر مستندهای دیگر درباره این موضوع دیده بودید، مربوط به مقطع دوم قائله پاوه است که شهید چمران دیگر اسلحه دست میگیرد و برای آزادسازی بخشهای دیگر قدم بر میدارند.
یک واقعه را هر کس از منظر خود میبیند. مطمئنم اگر کس دیگر این فیلم را میساخت، آن را به گونه دیگری تصویر میکرد. در هر صورت برای من چمران از روزی چمران شد که متوجه شدم او مرد صلح است اما نه به هر قیمت.
یک زمانی این را گفتم و باز هم تکرار میکنم. عکسی که از امام (ره) هنگام خروج از هواپیمای ایرفرانس منتشر شد، مدام محدود شد تا شد تنها تصویر امام و آن خلبان. من نمیخواستم سوار بر جریانی شوم که میخواهد با زاویه دید خودش همه چیز را ببیند. مگر کسی میتواند این واقعیت را رد کند که چمران جزو جریان نهضت آزادی بود اما این را قائلم که ایشان بزرگتر از آن جریان بود.
(درباره اینکه چرا مدتی از ساخت فیلمهای جنگی دور بوده) نمیساختم به هزار و یک دلیل و به دلایلی که میدیدیم. من وابسته به هیچ دولتی نیستم. تنها گاهی احساس میکنم که باید حرفهایی بزنم. البته غصهام این است که درباره جنگ کم کار شده است. غصهام این است که هنوز ناشیترین افراد را در این حوزه به خدمت میگیرند. غصهام این است که بچههای شهدا مرا عمو ابراهیم صدا میکنند اما توانایی محدودی دارم. دلم میخواهد و امیدوارم تا وقتی هستم از این جنگ که گنجی است، صحبت کنم.
فریبرز عرب نیا (بازیگر): (در برنامه نوروزی شبکه دو سیما) ما متاسفانه مثل شرایطی که دوران طاعون آلبرکامو به آن اشاره می کند با فراگیر شدن بی اخلاقی، فساد یا هر چیز ناخوشایندی روبرو هستیم و کم کم که جلو می رود شرایطی پیش آمده که آدم های سالم، مریض به نظر می آیند و آنهایی که طاعون دارند ارج و قرب و مقام ظاهری می گیرند. بهتر است به حرمت سال نو این بحث را ادامه ندهم. تزویر در برخی از عرصه ها گناهی نابخشودنی تر است مثلا اگر فیلمی بازاری به قصد فروش ساخته می شود تزویر آنقدر مهلک نیست اما وقتی از مضامین مقدس صحبت می کنیم تزویر بی اخلاقی و خودشیفتگی در این شرایط گناهان نابخشوده تری به حساب می آیند. من از دوستی پرسیدم قصه زیبای حضرت یوسف چه تمی دارد و چرا در قرآن عنوان شده است او نظرش را گفت و نظر مرا پرسید من هم گفتم به نظر من قصه یوسف این را می گوید که عزت و ذلت دست خداست و باقی همه هیاهو بر سر هیچ است.
سعید راد (بازیگر): آن زمان قرار بود من در «دستتنها» مسعود کیمیایی بازی کنم و پیشنهاد آقای حاتمیکیا هم مطرح شد و گیج شده بودم. به آقای کیمیایی گفتم که آقای حاتمیکیا از من برای بازی دعوت کرده و ایشان هم گفت «چه شانسی داری. اگر لازم فیلم باشد فیلم را به تاخیر میاندازم و تو اینکار را بکن.» نمیتوانم هیچ تشکری از ابراهیم حاتمیکیا کنم چون ایشان خیلی بزرگ هستند و تنها میتوانم به افتخارش بایستم.
بابک حمیدیان (بازیگر): (در نسشت خبری فیلم در جشنواره فجر) کاش در دنیایی زندگی میکردیم که اگر چیزی درباره فیلم میگویم مرا ریاکار ندادند. من اولین بار بود که «چ» را میدیدم. الان به بچهها و همرزمان اصغر وصالی (فرمانده چریکی که او نقشش را بازی میکند) فکر میکنم.
مهدی سلطانی (بازیگر): «چ» فیلم مفیدی است از آن جهت که افراطیون را به صلح طلبی دعوت میکند و این چیزی است که امروز به آن احتیاج داریم. این شخصیت کاملا مستند است و در دانشگاه، هم دانشگاهی شهید چمران بوده است.