جمعه, 21 آذر 1393 12:52

آیین چراغی که روشن کردید هنوز هم خاموشی نیست، سوسوای می زند!

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
آیین چراغی که روشن کردید هنوز هم خاموشی نیست، سوسوای می زند! آیین چراغی که روشن کردید هنوز هم خاموشی نیست، سوسوای می زند!

پویه حسینی (سی و یک نما) -بهشت زهرا، محله ها و خانه های زیادی دارد. یک محله را من می نامم، محله ی هنرمندان، نه قطعه ی هنرمندان! خانه های زیادی آن جاست. خانه ی های ابدی هنرمندان سرزمینم. گرچه ما عادت داریم به تفکیک اما شاید این تفکیک خانه ها در آن دیار بد هم نباشد. شاید آرزو باشد بودنِ چنین محله ای در این دیار هم. شاید اصلن معنی اش تفکیک نیست و برعکس، معنی اش اتحاد است. اتحادی که رنگ باخته وقتی زنده ایم. نمی دانم آدم باید دلش بسوزد از اتحاد در زمان پس مرگش یا خوشحال باشد آرزویی ای را که در زمان زندگی اش کم می بیند لااقل پس از مرگش می بیند. البته آن اتحاد هم فقط بین ساکنان محله اش در دیار باقی می بیند! یکی از ساکنان آن دیار باقی یک خاطره ساز بزرگ است.

همراهان، چراغِ خاطره هاتان روشن است؟ لطفن روشنش کنید! -صدا؟ :رفت! -دوربین؟ :رفت! -سه... دو... یک... حرکت: بر روی سنگ مزار کدام خاطره ساز حک شده که "آیین چراغ، خاموشی نیست!"؟ یک راهنمایی: فیلم هایش ایرانی هستند، به شدت ایرانی، معماری اصیل ایرانی اند انگار فیلم هایش. یادتان هست؟

هفته گذشته سالگرد شاعر سینمای ایران بود. یادبود خالق شهرک سینمایی غزالی را این گونه در برخی از دیالوگ های ماندگار فیلم های وی برگزار می کنیم...

حسن کچل ۱۳۴۸

-           شاعر و تاجر که با هم فرق نداره، تاجر ورشکسته شاعر می شه، شاعر پولدار می ره تاجر می شه!

سلطان صاحبقران ۱۳۵۴

-           امیرکبیر(ناصر ملک مطیعی): مرگ حق است ولی به دست شما بسی مشکل، اما شوق از میان شما رفتن مرگ را آسان می‌کند.

-           امیرکبیر(ناصر ملک مطیعی) : مقدر است امروز لباس نو بپوشم. اگر می توانی، درد و غم را هم از تن من بشوی.

سوته ‌دلان ۱۳۵۶

-           مجید ظروفچی (بهروز وثوقی) : خوش به سعادتتون که می رین روضه، جاتون وسط بهشته، ما که دنیامون شده آخرت یزید. کیه ما رو ببره روضه؟ آقا مجید تو رو چه به روضه، روضه خودتی، گریه کن نداری، وگرنه خودت مصیبتی، دلت کربلاس!

-           مجید ظروفچی (بهروز وثوقی) : داداش حبیب، من و تو از یه خمیریم، منتها تنورمون علی الحده است. تنور تو عقدی بود، تنور من صیغه ای تیغه ای! کله ی تو شد عینهو نون تافتون، گرد! کله ی من عین نون سنگک. هه هه... حالا شکر که بربری نشدیم!

-حبیب ظروفچی (جمشید مشایخی)همه عمر دیر رسیدم!

-           مجیدظروفچی: ساعت زنگ زده دیگه زنگ نمی زنه، چون زنگاشو زده!

هزاردستان ۱۳۵۸

-           در آواز حق حاجت به ساز نیست. حلق، ناییست که خدا ساخته. نفیرش از نای خوش تر، استاد گل بهار!

-           شعبان قبوله، آسوده کسی که خر نداره، از کاه و جویش خبر نداره. خوب جفتتون دارید از دست هم خلاص می شید. آخم نگفت زبون بسته، بسلامتی خرت سقط شد، مصیبت آدمیزاد و نداره، روز جزا، حساب و کتاب پس نمی ده.

حاجی واشنگتن ۱۳۶۱

-           فکر و ذکرمان شد کسب آبرو، چه آبرویی، مملکت ‌رو تعطیل کنید، دارالایتام دایر کنید درست‌ تره. مردم نان شب ندارند، شراب از فرانسه می آید، قحطی است، دوا نیست، مرض بیداد می‌کند، نفوس حق‌النفس می‌دهند، باران رحمت از دولتی سر قبله عالم است و سیل و زلزله از معصیت مردم. میرغضب بیشتر داریم تا سلمانی... ریخت مردم از آدمیزاد برگشته، سالک بر پیشانی همه مهر نکبت زده، چشم‌ها خمار از تراخم است، چهره‌ها تکیده از تریاک.

-           دیلماج من و خدا نباش، خدا به هر سری داناست

کمال‌ الملک ۱۳۶۳

-           کمال الملک: استاد تویی. هنر، این فرشه. شاهکار این تابلوست. دریغ همه عمر یک نظر به زیر پا نینداختم. هنر این ذوق گسترده‌ ست، شاهکار، کار توست یارمحمد، نه کار من!

-           مرحبا استاد نقاش، بارک‌الله، مرحبا، ذیجودی که آزادی را به این خوبی مصور کند، از بند تن‌ رهاست، چه رسد به محبس. طوطیک، پرواز کن، مرخصی، برو. تا آن کوه گوشت و دنبه، اتابک نیامده، جانت را بردار خلاص کن!

-           من آرزو طلب نمی کنم، آرزو می سازم!

-           دامن هنر در این ملک همیشه آلوده ‌ست، از حافظ تا من!

-           ناصرالدین‌شاه: برای آمدن به چشم نقاش، باید در چشم انداز بود.

-           مظفرالدین شاه : اکثر عمر ما در دوران ولیعهدی گذشت و رسم پادشاهی را خوب نمی دانیم.

-           کار جهان به اعتدال راست می شود، همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید. اتابک بدش نیاید، ما که صدراعظم مثل بیسمارک نداریم که نقاش باشی آنطوری داشته باشیم. بیله دیگ بیله چغندر.

-           گرچه به خصلت شاهان، حسود به کار نوکران خویش نیستم، اما در عالم نقاشی بدمان نمی‌آمد خالق تالار آیینه ما بودیم.

-           عضدالملک: ان شاالله که سال آینده این باغبان پیر خدمتگزار، توفیق تقدیم نهال برومند دیگری داشته باشد.

-           ناصرالدین شاه: امیدوار نباش، مدرسه ‌ی هنر مزرعه ‌ی بلال نیست آقا، که هر سال محصول بهتری داشته باشد. در کواکب آسمان هم یکی می‌شود ستاره ی درخشان، الباقی سوسو می زنند.

مادر ۱۳۶۸

-           محمدابراهیم (محمد علی کشاورز): خورشید دم غروب، آفتاب صلات ظهر نمی‌شه، مهتابیش اضطراریه، دو ساعته باتریش تمومه، بذارین حال کنه این دمای آخر،حال و وضع ترنجبین بانو عینهو وقت اضافیه بازیه فیناله، آجیل مشگل گشاشم پنالتیه، گیرم اینجور وجودا، موتورشون رولز رویسه، تخته گازم نرفتن سربالایی زندگی رو، دینامشون هم وصله به برق توکل، اینه که حکمتش پنالتیه، یه شوت سنگین گله، گلشم تاج گله!

-           مادر(رقیه چهره آزاد): آبرو داری کنین بچه ها، نه با اسراف. سفره از صفای میزبان خرم می شه نه از مرصع پلو. حرمت زنیت مادرتون رو حفظ کنین.

-           جلال الدین(امین تارخ): عشق سپر بلاست. مادر نگاه عاشق ها را داره امشب… و امشب امید دیدار یار

-           شب رو باید بی چراغ روشن کرد!

-           ماه منیر(فریماه فرجامی ):… وقت رفتن نیست مادر… ما تازه دور هم جمع شدیم

-           غلامرضا (اکبر عبدی): مادر... مرد. از بس که جان ندارد.

دلشدگان ۱۳۷۱

-           آیینِ چراغ، خاموشی نیست!

-           با همه بلند بالایی؛ دستم به شاخسار آرزو نرسید!

-           کاش این دنیا هم مثل یک جعبه موسیقی بود، همه صداها آهنگ بود، همه حرف ها ترانه.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید