شنبه, 15 شهریور 1393 16:38

"اجازه میدید پونزده ثانیه بلند بخندم؟!... ولی من دارم واسه خودم گریه می کنم، واسه خودم..."

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پویه حسینی (سی و یک نما ) – و باز یک "هفت" دوستداشتنی دیگر. از یک هفته پیش از چهاردهم شهریور ماه یک هزار و سیصد و نود و سه می دانستم او می آید. می آید و غریبانه رفتن "بزرگ" را در "غریبانه" اش برایم زنده می کند. حتی با یادش هم اشک در چشمانم حلقه می زند. این حس چیزی جز سخن زیبای خودش معنی نمی دهد مبنی بر این که "هنرپیشه ای که خوب بازی می کند خوشگل جلوه می کند، و این را مردم تعیین می کنند نه تعدادِ نقش ها."

بالاخره دیشب آمد. و با نگاهی که دوست داشت رو به مردمش داشته باشد با تشکر از دعاهایی که موجب سلامتی اش می دانست و همین طور تلاش پزشکان آغاز کرد و با خنده رویی گفت که با این دعاها اگر بدخیم بود هم خیالش راحت بود. ابوالفضل پورعرب، جوان اول سینمای دهه ی هفتادِ ایرانمان، دیشب مهمان طرفدارانش بود، البته با سلامی که به همه ی فارسی زبانان جهان داد مهمان بیش از طرفدارانش هم بود.

برنده ی سیمرغ "مردی شبیه باران" گفت که امشب جای گِله نیست و آمده با مردم خوش و بش کند و الهی شکر بگوید که دعای مردم از سرطان نجاتش داد. اما ناراحت بود از غیرقابل اعتماد بودن برخی خبرگزاری ها که به دروغ خبر فوتش را منتشر کرده بودند. ناراحتی اش از خبر فوت نبود و دلگیر بود چرا دلایلی نظیر ایدز و اعتیاد را به وی نسبت داده و با وجودی که می دانستند، مغرضانه نگفته اند که سرطان دلیل عدم حضور وی در سینمای ایران است. اعلام هم کرد که هیچ فیسبوکی ندارد ولی سایت خود را صدا و سیما می داند و توقع دارد صدا و سیما جوابگویش باشد.

نامزد سیمرغ "عروس" ادامه داد که این ها همه اش دلیل بر سخت نگرفتن های امروزه است. و با مثال توضیح داد که زمان فیمبرداری فیلم عروس، برای حتی کوتاه پینگ پنگ بازی کردن با خانم کریمی بازخواست شده اند، اما امروزه بازخواستی وجود ندارد. یا درباره ی برخی دیالوگ ها نظرش این بود که مال ما نیستد، مثل "مرسی" که آن زمان سر فیلمبرداری که به کار می برده اند کات داده می شد، اما امروز انگار در فیلم ها زبان تدریس می کنند. یا فی البداهه دیالوگ گفتن مرسوم نبوده و محال بوده دیالوگی را بازیگر تغییر دهد.

آکتُرِ "قربانی" معتقد بود که یک مملکت که این همه هنرپیشه نمی خواهد که انقدر کلاس بازیگری باز شده و چرا کلاس صدابرداری و فیلمبرداری کم است چون ابزار می خواهند اما کلاس هنرپیشگی نه. وی تاکید داشت هنرپیشه که کمی سنش بالا می رود که استاد نمی شود. حتی وقتی از طرف دانشگاهی دعوت شده بوده برای تدریس هر چه حساب کرده خود را استاد ندانسته. مقایسه ای هم با فوتبال داشت که مثل مربی گری فوتبال که کلاس مربی گری دارد نیستیم که دوره ای گذرانده شود و صِرف 6 فیلم بازی کردن می شوند استاد بازیگری؟!

قهرمانِ "دست های آلوده" در پاسخ به این پرسش که چطور سوپراستار سینمای ایران شدید با خنده گفت: "اون موقع کسی نبود قرعه به نام من افتاد" و بعد از مزاح توضیح داد: "یه روز پدری با پسرش داشت می رفت جایی بعد پسره گفت بابا این باغ ماست؟ پدر گفت امروز نوبت ماست. گفت یعنی مال ما نیست. گفت چرا پسرم امروز نوبت ماست." و در پاسخ به این پرسش که مردم به راحتی یک فرد را نمی پذیرند اظهار کرد که تلاش، با مردم رو راست بودن، تن به بازی در هر فیلمی ندادن و فقط به صِرف پول کار نکردن دلایش است. و دیگر این که آن موقع آرتیست کم بوده و سالی هفت، هشت فیلم بازی می کرده اما در آن دوران این تعددِ بازی، برعکس امروز، پوئن منفی محسوب می شده است.

بازیگر "چهره" درباره ی فیلم های نظرسنجی برنامه هفت گفت که "عروس" را چون کار اولش می داند دوست دارد. خاطرات "نرگس" را اما شیرین ندانست و از تلخی اش یاد کرد. "مردی شبیه باران" شدنش را تحت تاثیر حرف یک بسیجی دانست که گفته بوده: "تو خیلی بی معرفتی... تو برا دل همه فیلم بازی کردی الا دل ما بچه بسیجیا." از کَست خوب "دست های آلوده" اش هم یاد کرد و درباره ی دیالوگ نویسی سیروس الوند چنین گفت: "کسی نمی تونه دیالوگ بی خود بگه... دیالوگا حساب و کتاب داره... چون اونم خودِ دیالوگو نوشته که شما بگی."

ایفاگر نقش گریه کُنِ "چند می گیری گریه کنی" در تحلیل بازیگران جوان امروز که می توانند ستاره های سینمای ایران باشند یا خیر نظرش بر این بود که بودنشان با مردم است و با خودشان نیست اما به رفتار خودشان برمی گردد و چون چند سالی خود را از سینما دور دانست صحیح ندانست قضاوت کند که بازیگران جدید با پول آمده اند یا پارتی. اما برخی را خوب دانست مانند محمدرضا فروتن، شهاب حسینی، فریبرز عرب نیا، محمدرضا گلزار، امین حیایی و بابک حمیدیان. وی اذعان کرد که این بازیگران تمرین کرده اند تا خوب شده و بمانند. وی راز ماندگاری را چنین دانست که وقتی با زحمت بیایند ماندگار می شوند. مردم هم آنان را گنجینه می کنند. نه این که فقط با زحمت که بیایند موفقند، بلکه با زحمت که بیایند قدر موقعیتشان را می دانند مثل آقای مشایخی و آقای نصیریان که  ثمره ی تلاش هایشان را دارند می بینند.

هنرپیشه ی "بهشت پنهان" ادامه داد که خاطره ی خوب در ذهن ها می ماند و طرفداری که به سمتت می آید شاید برای یک بار باشد پس برخورد خوب با طرفداران هم رفتاری اجتماعی است، البته نه دروغی و نه در حضور دوربین، بلکه در خیابان یا در پشت صحنه ی فیلم ها. مقصودش را الگو شدن ندانست بلکه گفت که تختی فقط در کُشتی نیست، در هر صنفی تختی ای وجود داشته و می تواند بدرخشد، حتی در سینما. مدتی که حالش خیلی بد بوده خیلی آشنایانِ سینما "تختی" نشده و سراغ دوست و همکارشان را نگرفته اند، حال، آن که خیلی ها که همکاری ای با وی نداشته اند جویای احوالات وی شده اند.

هنرمندِ "آوار تهران" اعتقاد داشت که معنای خانه ی سینما معلوم است ولی وقتی یک عده مخالفند و یک عده موافق و این را به رای می گذارند پس دیگر خانه نیست چون خانه، رای نمی خواهد که بسته باشد یا باز باشد. با ناراحتی اظهار داشت که چرا باید مطرح شود هر کسی پیِ یارانه نرود بیمه اش می کنند، یا نبودید که هزار تومان حق عضویت بدهید! وی خواستار رسیدگی به این مسائل شد و گفت: "پیگیر نیستن... الان شما از اینجا بری نمیگن آقای گبرلو کو؟!... یکی جات می شینه..."

نامزد سیمرغ "نرگس" دستمزد بازیگران را مثل بازیکنان فوتبال دانست و گفت که هر تهیه کننده ای مخیر است هر مبلغی را که بازیگر درخواست کرد به وی بدهد یا ندهد. چون هر بازیگری یک قیمتی دارد. از فیلم تجاری و نه جشنواره ای "مرضیه" گفت که دستمزد دو میلیون تومانی گرفته که  در زمان خود مبلغ بالایی بوده است.

بازیگر نمایش "حاکم یک شبه" در مورد کار با کارگردانان اظهار داشت با هر کسی کار کرده  راضی بوده است. وی اضافه کرد که بنا بود "سارا"ی داریوش مهرجویی و "اعتراض" مسعود کیمیایی هم کار کند اما قسمت نشد.

وی با مخاطب قرار دادن مردمش گفت که خیلی توقع ندارد اما خواهش می کند مردم بیشتر به سینما توجه کنند و کمتر به کپی ها. حامی هنرمندانشان باشند و اگر دوستشان هم ندارند آرام آرام به هنرمندانشان وقت دهند تا خودشان را تثبیت کنند. از هنرمندان نیز خواست که اگر عینک می زنند برای این باشد که طرفدارانشان زیاد بوده و نمی توانند پاسخگوی همه ی آنان باشند، نه این که پشت این عینک باشند تا دیده نشنوند. البته اشاره به گرفتاری هایی نظیر بیماری یا درگذشت عزیزان هم کرد که گاهی هنرمند به این دلایل لبخند روی لب هایش نیست و آن لحظه قادر به جوابگویی نیست و از مردم خواست تا آنان را بابت این برخوردها ببخشند به مسائل تلخی که در زندگی همه ی ما وجود دارد و نگذارند به حساب تحویل نگرفتن ها.

سردبیر هفت از "برنامه بعدی" و" برنامه آینده" ابوالفضل پورعرب پرسید، وی بعد از پاسخی شوخ طبعانه مبنی بر این که کدامش؟ چون برنامه،" به زودی" داریم و "آینده"، اظهار داشت با آقای سجادی بنای همکاری دارد و بعد هم فیلم آقای معیریان به نام "نقطه صفر" که مهر ماه کلید می خورد. اما این ستاره ی بازیگری اعلام کرد که دیگر نمی خواهد کارِ بازی انجام دهد و وقتی مجری دلیل را جویا شد با خنده گفت: "به هر حال ساعت زنگ زده، دیگه زنگاشو زده..." و ادامه داد که ترجیح می دهد بسازد تا بازی کند، دغدغه اش دیگر بازی نیست، اما سینما هست. راجع به منتشر کردن کتاب شعرش هم با لبخند پاسخ داد: "بله، یه سیاه قلمایی دارم ایشالا قسمت باشه."

و این نمای صحبت وی تداعی این جمله است که در "عروس" از او می شنویم: "با خودم گفتم اینجاست اون نقطه ای که زندگی و هنر به هم می رسن اگه خلاقیت داری و قدرت اجرای نقش داری این تو و این صحنه."

در انتها ابوالفضل پورعرب از همه ی دوستان و همکارانش خواهش کرد که مهربان تر به هم نگاه کنند. اما چرا باید اصلا چنین درخواستی باشد! یاد جمله ای افتادم که زمان درگذشت هنرمندی خواندم: "کاش صاحب هنر را گروه مرده دوست، زمان زنده بودن مرده می پنداشتند."

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید