تصویر جیرانی نقشم را خفه کرد
پولاد کیمیایی، پسر مسعود کیمیایی را از سالها پیش با فیلم «سرب» میشناسیم. کودکی که بعدا با بازی در فیلمهایی چون «سلطان»، «تجارت»، «اعتراض»، «شمعی در باد»، «حکم» و... ثابت کرد که هنر را از پدرش به ارث برده. به بهانه اکران عمومی فیلم «خفهگی» با پولاد کیمیایی که ظاهرا دل پردردی هم از این فیلم و سینما دارد به گفتوگو پرداختهایم که در ادامه میخوانید:
نقشام با آنچه میبینید متفاوت بود!
من سالها پیش با آقای فریدون جیرانی سریال «مرگ تدریجی یک رویا» را کار کرده بودم که خاطره خوبی را برایم بهجا گذاشت. در آن سریال تیپی (آراس) را بازی میکردم که خیلی دوستش داشتم. در طول این سالها هم قرار بود ایشان برای صداوسیما سریالی در برهه زمانی اوایل انقلاب بسازند که در نهایت انجام نشد یا بعد از آن هم برای فیلم طنزی به من پیشنهاد بازی دادند که آن هم به قول معروف قسمت من نبود تا اینکه رسید به «خفهگی». در «خفهگی» از ابتدای کار آقای نوید محمدزاده حضور نداشتند و به جای ایشان پسری (به نام پاشا) که سالها بود میخواست با آقای جیرانی کار کند و در واقع برای اولین بار بود که جلوی دوربین میرفت قرار بود نقش مسعود را بازی کند. پاشا که از دوستانم بود، به من زنگ زد و گفت که آیا تو میآیی نقش برادر من را در این فیلم بازی کنی که به این بهانه به من هم کمکی در بازی کنی؟ من به او گفتم که من نقش مکمل خیلی کم کار میکنم و اگر هم این کار را انجام دهم در صورتی که آن نقش مکمل تاثیرگذار باشد آن را میپذیرم. در ادامه پاشا با آقای جیرانی صحبت کرد و سناریوی «خفهگی» را برای من فرستادند. من سناریو را خواندم و آنچه که من آن روز از نقش منصور خواندم نقش موثری بود که با آنچه شما امروز در سینما میبینید خیلی متفاوت است.
قصه با من تمام میشد
من هیچوقت نمیخواستم مسائلی را بازگو کنم، اما الان واقعا به نظرم گفتن بعضی حرفها ضروری است. نقش منصور در فیلمنامه ابتدایی «خفهگی» به این شکل که امروز شما در پرده سینما میبینید نبود. داستان از این قرار بود که ما در فینال داستان متوجه میشویم که منصور (با بازی خودم) با زن برادرش مسعود (نوید محمدزاده) رابطهای احساسی داشته و زمانی که میخواهند جسد نسیم (با بازی پردیس احمدیه) را ببرند و در بیابان دفنش کنند، بین دو برادر دعوا میشود و منصور به برادرش میگوید که تو فقط دنبال پول او بودی، به نفع تو شد که او از دنیا رفت و... . در این بین اینها از ماشین پیاده و وسط بیابان با هم گلاویز میشوند و منصور در حین کتک زدن مسعود به او میگوید که من او را دوست داشتم، تو هیچوقت عشق ما را نفهمیدی و... .در واقع ما اینجا اعترافات منصور را میشنویم. در همین زد و خورد مسعود آسیب میبیند و منصور او را به بیمارستان میرساند، اما او میمیرد. همین باعث میشود منصور برود سراغ صحرا (با بازی الناز شاکردوست) که مسبب این اتفاقات بوده و او را در آسانسور گیر میاندازد و میکشد. در واقع قصه با منصور تمام میشود.
جواب اعتمادم به جیرانی!
من قرارداد «خفهگی» را امضا کردم و سر فیلمبرداری رفتم. پاشا که قرار بود نقش مسعود را بازی کند در عرض 48 ساعت به دلیل خستگی ناشی از سکانس ـ پلانهای سخت (تاکید میکنم که این اولین تجربه بازیاش بود) تعویض شد و به جای او نوید محمدزاده سرکار آمد. من اینجا با آقای جیرانی تماس گرفتم و گفتم الان که آقای نوید محمدزاده آمدند قصه ما تغییر میکند؟ و ایشان به من گفتند نه همه چی سر جایش است فقط در آخر فیلم به جای اینکه تو صحرا را بکشی، نوید محمدزاده این کار را میکند! به او گفتم پس وقتی نوید اینکار را میکند یعنی خودش هم بر اثر زد و خورد با مسعود نمیمیرد و این من نیستم که او را میکشم! آقای جیرانی گفتند نه مسعود برادرش را هم نمیکشد! به آقای جیرانی گفتم پس اجازه بدهید من از خدمت شما مرخص شوم، به این خاطر که خود نقش چیزی برای من ندارد و هر چه برای من بود فینال نقش بود و اینکه در این جامعه امروزی هم برادرکشی برای یک زن را میبینیم. اینجا بود که آقای جیرانی به من گفتند «تو به من اعتماد کن، من میخواهم یک تقابل درست بین شما (دو برادر) داشته باشم، من این نقش را درست میکنم، آن اتفاقی که تو دنبالش هستی میافتد، اگر من را قبول داری به من اعتماد کن»! و من اعتماد کردم و در این فیلم بازی کردم تا رسید به روزهای پایانی فیلمبرداری که نزدیک به جشنواره سال گذشته بود. ما داشتیم فینال «خفهگی» را میگرفتیم که آقای محمدزاده متن را به من دادند و دیدم هیچی از نقش من در آن نیست! به آقای محمدزاده گفتم چی شده؟ و ایشان گفتند من با آقای جیرانی صحبت کردم، اینجا ما چیزی نگوییم بهتر است! و در این سکانس ما به صدای پیغام نسیم به مسعود (که میگوید منصور به من نظر داشت و...) گوش میدهیم و مثل دو بیمار به هم نگاه میکنیم که ظاهرا این سکانس هم در نسخه نهایی حذف شده! من برای سکانس پایانی این نقش بود که با این فیلم قرارداد بستم و آقای محمدزاده به من گفت با صحبتی که با آقای جیرانی داشتم، قرار بر این شده که این سکانس در سکوت برگزار شود (که آنهم نشد البته!) و وقتی خودم با آقای جیرانی صحبت کردم، دیدم ایشان جوابگو نیست! من در اینجا دو راه داشتم یا باید خارج از عرف اخلاقی عمل میکردم که مثلا قرارداد و فیلمنامه من چیز دیگری بوده و... که اصلا در شأن من و خانوادهام نیست یا نادیده بگیرم.
شرط و شروط نوید محمدزاده
خوشحالم با وجود اینکه این اتفاقات در این فیلم برای من افتاد، اما هر که فیلم را دیده به من میگوید که چقدر در این فیلم خوب بودی. برخوردی که در این فیلم با من شد خارج از عرف اخلاقی، انسانی و حرفهای است و من هیچوقت آن را فراموش نمیکنم. من با حرفهایهای این سینما (مرحوم شکیبایی، ارجمند، پرستویی و...) کار کردم و واقعا میتوانستم مثل آقای محمدزاده شرط و شروط بگذارم که آخر فیلم باید خودم صحرا را بکشم و... . من به گفته خود آقای جیرانی به ایشان اعتماد کردم و الان دارم میبینم که از اعتماد من سوءاستفاده شده.
سوءاستفاده از اسمم
واقعا نمیدانم اسم چنین حرکاتی را چه بگذارم! من طبق فیلمنامه قرارداد بستم. قرار نیست که از اسم من سوءاستفاده بشود. من برای بازی در آن نقش بود که آمدم، نه پولی که واقعیتش اصلا پولی هم نبود! واقعا برایم ناراحتکننده هست که امروز حتی برای اکرانهای خصوصی هم به من نه زنگ میزنند، نه دعوت میکنند و... .
سینمایی بدون قهرمان
سینمای امروز متاسفانه سینمای خوبی نیست و سینمایی است که نتوانسته یا خیلی کم توانسته یک کارگردان یا یک بازیگر واقعی را به سینمای دنیا معرفی کند. در سینمای ما اخلاق، بزرگتری، احترام، صمیمیت و... کمرنگ شده و باندبازی و روابطی که اصلا مال این سینما نیست در آن پررنگ شده. سینما شده رابطه و دیگر نگاه حرفهای از بین رفته. یکجور بده بستانی در سینما رایج شده که به خودی خود بد نیست، اما وقتی داخل این بده بستان پر میشود از خیانت، بیرفاقتی و... لطمه زننده است. سینمای ما دیگر حرفی برای گفتن ندارد. چون ژانر در آن مرده. ما سینمای حادثه، سینمای وحشت و... نداریم. ما فقط یکسری ملودرام تکراری داریم که البته شرایط مختلفی باعث پدید آمدن آن شده. اصل سینما فراموش شده و دیگر کسی خلاقیت به خرج نمیدهد. کجا هستند قهرمانهای سینمایی ما؟ خیلیها تلاش کردند که سینمای ما قهرمان نداشته باشد که به نظر من موفق شدند و سینمای ما شده روزمرگی. وقتی در سینما قهرمان وجود نداشته باشد سینما خنثی میشود.
به حرمت موی سپید جیرانی!
آقای جیرانی کارگردانی هست که خودش را صاحب سبک میداند و حتی در نشست فیلم «قاتل اهلی» (به کارگردانی پدرم) در جشنواره فیلم فجر هم به سالن آمدند و با اینکه فکر نمیکنم یک فیلمی با مناسبات دیگری به کسی ارتباط داشته باشد، راجع به نقش من و کار پدرم اظهارنظر کردند و من به حرمت موی سپید و همکاری که در گذشته با ایشان داشتم صحبتی نکردم. مگر غیر از این بوده که من به انتخاب خود ایشان آمدم که حالا اینکار را با من میکنند! حتی پاشا هم که قرار بود به جای نقش اول این فیلم بازی کند وقتی آقای جیرانی از اول میدانست که بازی اولش است باید کمکاش میکرد که از پس نقش برآید، نه اینکه او را یکدفعه کنار میگذاشت و او را سرخورده میکرد.
کام شیرین با «معکوس»
امسال سال خوبی به لحاظ کاری برای من نبود. هم بهدلیل «خفهگی» و هم بهدلیل اتفاقاتی که برای «قاتل اهلی» و «گشت ارشاد» افتاد. نمیدانم از بدشانسی من بود یا سینما قواعدی پیدا کرده که ما خودمان باید شکلاش را عوض کنیم. الان چیزی که من را تسکین میدهد همین ساخت فیلم بلندم «معکوس» است که دغدغه چندین سالهام است. دوست خوبم آقای خوشنام روی این فیلم سرمایهگذاری کردند و خوشبختانه توانستیم پروانه ساختمان را بگیریم. فکر میکنیم حدود 15ـ16 آبان تا نهایتا اواخر آبان بتوانیم فیلممان را کلید بزنیم. من تمام دلخوشی و انرژیام را برای این فیلم گذاشتم و امیدوارم امسال بعد از این اتفاقاتی که برایم افتاده با «معکوس» کامم شیرین شود.