"کنسرتی که اجرا نشد" در مقایسه با خیلی فیلمهای مستند درباره زندگی آدمهای مشهور از اجزا و عناصر تصویری محدودتری بهره گرفته است، اما این عناصر طوری در کنار هم قرار گرفته و انسجام پیدا کرده که به خوبی میتواند تصویری از شخصیت پرویز یاحقی و انزوایی که در آن سالها پیرامونش را فرا گرفته بود، ارایه دهد. فیلم از ریتمی ساده و روان برخودار است که این ریتم با محتوای فیلم همخوانی دارد و فیلمساز لابهلای معرفی شخصیت اصلی کنجکاوی بیننده را برای شناسایی صاحب یک صدا تحریک میکند و بیننده به تدریج در جریان یک ماجرای عاشقانه قرار میگیرد.
دیدگاه بهمن فرمان آرا
این فیلم حدیث یک نسل است که بعد از انقلاب بدون هیچ توضیحی و دلیلی ممنوعالکار شدند. بیشتر شاید بهدلیل اینکه مشهور بودند و مردم را به یاد مسایل دیگری میانداختند.
پرویز یاحقی در ۲۸ سال زندگیش بعد از انقلاب هیچوقت اجازه کار و برگزاری کنسرت نگرفت، اما با توجه بهاینکه امکان خارج شدن از ایران را داشت و میتوانست به لسآنجلس برود و پول فراوانی بگیرد، نرفت و در ایران ماند و تاوان عشقاش را داد.
پرویز یاحقی فیلمهایی را از تنهایی خودش گرفته بود که کمتر کسی حاضر است از خلوت خودش و خانهاش بهصراحتی که در این فیلم میبینیم، فیلم بگیرد و آن را با مردم در میان بگذارد. او اعتقاد داشت اثری از خودش و از زبان خودش داشته باشد. او این فیلم ها را به من داد و از من خواست که اگر به کارم آمد استفاده کنم.
پرویز یاحقی
( زاده ۳۱ شهریور ۱۳۱۴ تهران -- درگذشت ۱۲بهمن ۱۳۸۵ تهران ) موسیقیدان، آهنگساز و نوازنده ویلون
صدیقی پارسی معروف به یاحقی، چنانچه خود گفته بود، در کودکی به اقتضای شغل پدر به همراه خانواده به لبنان سفر کرده بود و پس از گذشت مدتی کوتاه بهدلیل دور بودن از "معشوقش ویلون" بهحال افسردگی و بیماری افتاد که با توصیه پزشکان، خانوادهاش تسلیم خواسته وی شده و او را به ایران میفرستند تا در کنار دایی هنرمندش حسین یاحقی کسب هنر کند.
او با شاگردی در مکتب هنرمندپرور ابوالحسن صبا و تلفیق نبوغ ذاتی، خلاقیت و استعداد شگرفش، پلههای ترقی را پیمود تا جایی که در همان سالهای جوانی در برخی ارکسترها و قطعات، باوجود حضور استادانش، تکنوازیها به او سپرده میشد که خود نشان از خارقالعاده بودن این جوان داشت.
وی ۱۶ ساله بود که به برنامه گلها راه یافت.
این سیر صعودی با ساختن چهار مضراب، قطعات و آهنگهایی جاودانه، تنظیم، تکنوازی و همنوازیهای فراوان در کنار بزرگان موسیقی آن زمان به بالاترین درجه خویش رسید و او را بهعنوان یک نوازنده صاحب سبک به جامعه معرفی کرد.
سبکی که منحصر به او و زاده خلاقیت، تکنیک، احساس و نوآوریهای خود او بود و مقلدان فراوانی نیز پیدا کرد که از آنجمله میتوان: مجتبی میرزاده، سیاوش زندگانی، بیژن مرتضوی، جهانشاه برومند و ... را نام برد که هریک در نوع خود نوازندگانی مطرح هستند، اما همگی بهنوعی مستقیم یا غیرمستقیم از وی تأثیر گرفته و انشعابات این سبک محسوب میشوند و با وجود داشتن احساس مستقل، هیچگاه نتوانستند در بروز این حس، استقلال کامل نشان دهند.
در سبک پرویز یاحقی با کثرت تکنیک و تنوع در استفاده از آنها فراوان برخورد می کنیم:
چهارمضرابها، آهنگ و رنگهای ساخته او که شروع و پایه آنها از سیم های sol و re بوده و قسمت اعظم آنها نیز در همین محدوده است، گواه این مدعاست.
برخی قطعات او با کوکهای مخصوص و برخی دیگر با کوک افتاده نواخته میشود که این دوکوک و به خصوص افتاده (به معنی همصدا بودن دو سیم در کنار هم [mi-mi la mi] از ابداعات یاحقی و مختصات همین مکتب و سبک است که بعدها توسط دیگران نیز مورد استفاده قرار گرفت) ساختن آهنگهای ماندگاری همچون: بیداد زمان، میزده شب (ماهور) سراب آرزو (افشاری) غزالان رمیده (شوشتری و همایون) آهنگ زیبای او در چهارگاه با مطلع: [آن که دلم را برده خدایا زندگیم را کرده تبه کو...] (گل های رنگارنگ شماره ۴۲۰ و ۴۲۸) با تنظیم زیبای زندهیاد جواد معروفی و آهنگهای دیگری که مجال نام بردن از آنها نیست، افراد بسیاری را به موسیقی ایرانی علاقهمند کرده که حتی بهرغم گذشت سالیان متمادی بر این آهنگها، هنوز هم ورد زبان عوام و خواص هستند و نیک است بدانیم بخش اعظمی از این آثار حاصل هم نفسی ۵۰ ساله با ترانه سرای معاصر بیژن ترقی بود.
پرویز یاحقی صداى دلنشينى هم داشت بهطورى كه مدتى بهكار گويندگى روى أورد و مجرى برنامهاى در راديو به نام " روزنامه گويا " بود.
او با نواختن سهتار نیز کاملاً آشنا بود و در صدابرداری هم کاردانی داشت و آرشیوی غنی از موسیقی فراهم آورد که در نوع خود منحصر به.فرد است. وی در چند سال آخر زندگی، بهعلت مصدومیت قادر به نوازندگی نبود و این قضیه لطمه روحی شدیدی به او وارد کرد.
پرویز یاحقی در ۷۰ سالگی به علت ایست قلبی در تنهایی خانهاش درگذشت و در قطعه هنرمندان بهخاک سپرده شد.