دیدگاههای گوناگونی دربارهی نقش و اهمیت بازیگر در سینما وجود دارد. گروهی از فیلمسازان بازیگر را چیزی در حد یک آکسسوار (اشیای صحنه) میدانند و معتقدند از چوب خشک هم میتوان بازی گرفت. آنها میگویند اگر بازیگر را جای درستی از قاب قرار بدهی و او جملههایش را درست ادا کند نتیجهی مطلوب حاصل میشود. در سوی دیگر این طیف، گروهی هم به نقش فعال و پویای بازیگر در ساخته شدن یک فیلم اعتقاد دارند. از این منظر بازیگر یکی از مهمترین عوامل سازندهی فیلم و مهمترین واسطه برای انتقال اندیشهها و مفاهیم مورد نظر نویسنده یا فیلمساز است. در چنین دیدگاهی، بازیگر تعاملی خلاقانه با فیلمنامه برقرار میکند، پیشنهادهایی برای بهتر شدن نقش میدهد و در عین حال نگاهی حرفهای به موضوع دارد و حکم و حرف نهایی را متعلق به کارگردان میداند. در سینمای ایران نمونههای شاخصی از دو رویکرد بالا به چشم میخورد. بعضی از بازیگران بهنوعی امضای خاص خود را بر هر نقش متفاوت میزنند و بازیگران دیگری هستند که خود را به هدایت فیلمساز میسپارند و هر بار جلوهای تازه پیش رو میگذارند. به نظر میرسد هر یک از شیوهها طعم و جذابیت خاص خودشان را دارند و نمیتوان یکی را بر دیگری برتری داد.
سینمای ایران هم به پیروی از کلیت سینما، در وهلهی نخست با جلوه و حضور بازیگران تعریف میشود و انصافاً در قیاس با زمینههای دیگر فیلمسازی در سینمای کشورمان، بازیگری جایگاه مشخصتر و شاخصتری دارد. قصد داریم در چند پست نگاهی بیندازیم به شمایل بازیگری جمعی از بهترین و موفقترین بازیگران ایران و سیر ورود و فراز و فرود احتمالی کارنامهشان. مرور روند به شهرت رسیدن و محبوب شدن برخی از این بازیگران بزرگ، بهخصوص برای علاقهمندان بازیگری میتواند پندآموز و حکمتآمیز باشد.
فرامرز قریبیان
حضور کوتاهش در نخستین فیلم مسعود کیمیایی بیگانه بیا (۱۳۴۵) را کمتر کسی دیده؛ مثل خود فیلم. اما بازیاش در سه فیلم خاک، گوزنها و غزل (هر سه از کیمیایی) سه نقش ماندگار به سینمای پیش از انقلاب افزود. با بازی در خاتون و چشمانتظار نزدیک بود در متن سینمای مبتذل جا خوش کند اما به هر دلیلی نشد. بازی در سایههای بلند باد (بهمن فرمانآرا) که در نقطهی مقابل آن فیلمفارسیها بود به دلیل در محاق ماندن فیلم برایش توفیقی به بار نیاورد. پس از انقلاب با بازی در فیلم تاریخی سفیر (فریبرز صالح، ۱۳۶۱) جلوهای تازه از تواناییاش را بروز داد. در مقطع جنگ تحمیلی،با تکیه بر فیزیک مناسب و آمادگی جسمانیاش، به دلیل سابقهی کشتیگیر بودن، در چند فیلم جنگی بازی کرد که کانیمانگا (زندهیاد سیفالله داد) موفقترین و پرفروشترین آنها بود. با حضوری درخشان در نقشهایی متفاوت در ترن و بندر مهآلود از (هر دو از زندهیاد امیر قویدل) دو سیمرغ بلورین بهترین بازیگر را از جشنواره فجر گرفت. با شمایلی منحصربهفرد و حالا خاطرهانگیز در ردپای گرگ (مسعود کیمیایی، ۱۳۷۱) به گواه بسیاری از تماشاگران و منتقدان، بهترین بازیاش در سینما را نقش زد. خودش هم رضای فیلم کیمیایی را بهترین نقشش میداند. در مرور کارنامهاش به فیلمهای تجاری و کماهمیت پرشماری برمیخوریم اما تعداد نقشهای مهم و ماندگارش هم کم نیستند. از حضور گرم و دوستداشتنیاش در میخواهم زنده بمانم، تجارت و مرد بارانی (برای این فیلم هم سیمرغ گرفت) که بگذریم بازی بسیار متفاوتش در رقص در غبار و شهر زیبا (هر دو از اصغر فرهادی) نشان از جنبههای تا آن زمان نامکشوف هنر بازیگریاش داشت. باید سالها میگذشت و چند نسل از فیلمسازها میآمدند و میرفتند تا فرهادی جوان شمایل تازهای از این بازیگر کهنهکار خلق کند. همین شمایل پیرمرد پردرد کمسخن بعداً به شکلی در آلزایمر (احمدرضا معتمدی) تکرار شد. قریبیان چهار بار بر صندلی کارگردانی نشسته: جدال در تاسوکی (۱۳۶۵)، قانون (۱۳۷۴)، چشمهایش (۱۳۷۸) و گناهکاران (۱۳۹۰). دو فیلم اخیر از جنبههایی مورد توجه منتقدان قرار گرفتند. گناهکاران تجربة جسورانهای در گونة فیلمهای پلیسیجنایی بود و برخی از تابوهای همیشگی این ژانر در سینمای پس از انقلاب را کنار زد. خودش هم یکی از متفاوتترین پلیسهای سینمای ایران را بازی کرد و رامبد جوان را هم در نقشی بسیار متفاوت و جدی به بازی گرفت. آنطور که خودش گفته باز هم خیال کارگردانی دارد. منتظریم.
پرویز پرستویی
حالا کمتر کسی او را با بازی در نخستن فیلمش دیار عاشقان (۱۳۶۲) یا حتی نقش مهم و جذابش در شکار (مجید جوانمرد، ۱۳۶۶) و همبازی بودن با زندهیاد خسرو شکیبایی در آن فیلم به یاد میآورد. آدمبرفی (۱۳۷۳) نزدیکترین نقش ماندگار او در ذهن بیشتر سینمادوستان ایرانیست. اما در محاق ماندن آن فیلم برای چند سال، باعث شد لیلی با من است (کمال تبریزی، ۱۳۷۴) نخستین حضور چشمگیر و غوغایی او در سینمای ایران باشد. با این فیلم علاوه بر تکان خوردن برخی از خط قرمزها و ورود کمدی به سینمای جنگ، بازیگری بسیار توانا به سینمادوستان معرفی شد که در ادامهی فعالیتش چند نقش سترگ و ماندگار را برای سینمای ایران به یادگار گذاشت. تنوع نقشهایی که او بازی کرده (مثلا مقایسه کنید آدمبرفی را با آژانس شیشهای، مارمولک را با بید مجنون، مرد عوضی را با کافه ترانزیت و…) هیچ تردیدی در گسترهی توانایی بازیگری این هنرمند نجیب و فروتن باقی نمیگذارد. با این حال، مرور کارنامهی پرستویی، مترادف است با یک سیمای آشنای که از آژانس شیشهای کموبیش شکل گرفت و با تکرار نقشهای مشابه کهنهسربازان و سرداران جنگ، یا حضور در نقشهایی با ظاهر یکسان، تصویری ثابت و کلیشهای از پرستویی در ذهنها به جا گذاشت. البته لابهلای این نقشهای کموبیش مشابه و یکنواخت، هنرمندی او در ارائهی نقشهای متفاوت را در فیلمهایی مثل عزیزم من کوک نیستم، کافه ترانزیت و بیست دیدهایم و تردیدی نیست که اگر خودش بخواهد از عهدهی هر نقشی برمیآید. خوشبختانه زمزمهی بازنشستگیاش از عرصهی بازیگری مثل اغلب موارد مشابه واقعیت نداشت و او پس از چند سال کمکاری (مثل خیلیهای دیگر در سالهای دولت نهم و دهم) با بازی در دو فیلم مهمان داریم (محمدمهدی عسگرپور) و امروز (رضا میرکریمی) حضوری دوباره و پربار را در سینما آغاز کرد. خودش نقشش در فیلم میرکریمی را خیلی دوست دارد و آن را از بهترین تجربههایش میداند. تا نظر منتقدان و تماشاگران چه باشد.
رضا کیانیان
این فرزند راستین نمایش، کارش در سینما را با بازی در تمام وسوسههای زمین (زندهیاد حمید سمندریان، ۱۳۶۸) آغاز کرد.اما نقشی کوتاه در پنجمین فیلمش کیمیا (احمدرضا درویش، ۱۳۷۳) او را به عنوان بازیگری توانا به دیگران شناساند. با نقش کوتاه دیگری در سلطان (که حالا یکی از ماندگارترین سکانسهای فیلمهای کیمیایی را شکل داده) یک قدم دیگر به جایگاه محتومش نزدیکتر شد. آژانس شیشهای (۱۳۷۶) عرصهی جانانهای برای نمایش مثالزدنی او در مقابل بازیگر توانایی مثل پرویز پرستویی شد. از آن زمان تا امروز از بس بازی عالی و نقش خوب داشته که شمردنشان حسابی جا میگیرد و وقت میبرد. هر بازیاش کلاس درسی است برای مشتاقان بازیگری. خود او البته بیادعا بخشی از دانش تئوریکش در این زمینه را در قالب کتابهایی منتشر کرده و نقش بازیگر در سینما و نحوهی تعامل آن با زمینههای دیگر فیلمسازی را با دقت و وسواس بررسی کرده. هرگز علاقه و احترامش به پیشکسوتان بازیگری را کتمان نکرده. کمترین نشانهاش گفتوگو با دو بزرگ سینمای پیش از انقلاب در قالب کتاب ناصر و فردین است. بازی خوبش در گزارش یک جشن (ابراهیم حاتمیکیا) را به دلیل در توقیف ماندن این فیلم هنوز خیلیها ندیدهاند. از کمدی تا تراژدی، از نقش یک روحانی تا پزشکی بیاعتقاد، از نقش یک مأمور امنیتی تا یک بازاری عامی، از نقش یک هنرمند دگراندیش تا یک افغانی صلحطلب و عاشقپیشه و… و… و… این رضا کیانیان است؛ مردی برای تمام فصول.
منبع: آدمبرفیها