بدیهی است فیلم سینمایی چارچوبی دارد که بر طبق آن می توان آن را داوری و تجزیه و تحلیل کرد. همچنین می توان اظهار نمود که یک اثر سینمایی اگر از اصول فرم پیروی کرده پس کارگردان کاربلدی داشته و فیلم، فیلم قابل قبولی است. جناب میرکریمی عزیز، به حق این ویژگی از آنِ فیلمسازی شما بوده و از این منظر شما را خیلی از جوانان فیلمساز امروز بهترین کارگردان پیشکسوت و با تجربه اما نزدیک به نسل خویش دانسته و شما و آثارتان را الگوی آموزشی خود قرار داده اند. با این همه، یکی از ویژگی های اصولِ سینمایی، یعنی جامعه شناسی، در فیلم "امروز" شما کم رنگ دیده می شود. بیشتر فیلمسازان ایرانی مضمون فیلم هایشان را اجتماعی می دانند. بالطبع فیلمی با مضمون اجتماعی باید مردمان جامعه ی هدف را به گونه ای روایت کند که حس هم ذات پنداری در آن ها ایجاد نماید، ولو با وجود تضادها و تفاوت هایی که قطعا کشش فیلم را بیشتر می کند. آن موقع است که بیننده می گوید که حالش از دیدن فیلم خوب است، حتی اگر فیلم روایتگر محتوایی تلخ بوده و یا بیننده با پایانی تلخ مواجه شود.
می بخشید جناب میرکریمی، شما در رسانه ی ملی اظهار داشتید: "قول می دهم کسانی که فیلمو میبینن از سینما که میان بیرون حالشون برای ساعت ها خوب میشه... ." بیننده از چه بابت باید حالش خوب شود؟ از سکوت های بی دلیل کاراکتر راننده تاکسی، با بازی آقای پرویز پرستویی؟ اصلا سکوت چه موقع معنا دارد؟ حتی اگر سکوت از هر منظری منطق هم داشته باشد، نهایت به این ختم می شود که کاراکتر درون گراست. اما در "امروز"، شما چه پارامترهایی به بیننده نشان می دهید که این سکوت را درک کرده و با آن هم ذات پنداری کند؟ حس القا شده به مخاطب، بدتر از یک حس به مفهوم کلی بد است، یک حس خنثی است! بیننده نه از سکوت این کاراکتر حرص می خورد، نه حال درونی وی را حس می کند! سال ها پیش سریالی با نام "آژانس دوستی" محصول جوزان فیلم از شبکه ی یک سیما پخش می شد که یک قسمت آن مربوط به راننده آژانسی بود که زنی باردار را به بیمارستان رسانده و بعد گرفتار می شد که همراه زن است و... . حتی در آن سریال هم منطقی حکمفرما بود؛ راننده نمی توانست بگوید همراه زن نیست چون پرسنل بیمارستان مجال سخن گفتن به وی نمی دانند. در مصاحبه ی تلویزیونی اظهار شده که شرایط ملتهب سیاسی سال های گذشته و گرمای انتخابات در پایان سال 1391، در دورانی که مدام همه به هم افترا زده و در مقام پاسخگویی یکدیگر بوده و هر کس فکر می کرده نباید فرصتی را برای جواب دادن از دست دهد، دلیل سکوت کاراکتر راننده تاکسی است؟! آیا این که، بدون اظهار نظر کردن و اعتراض، هر کسی بتواند سهم خودش را در بهبودی اوضاع بپردازد، دلیل سکوت راننده است؟! یا استدلال های دینی مبنی براین که فرمودید یک حدیثی از حضرت امام سجاد (ع) هست که می گوید اگر انسان ها به اندازه ای که یقین داشتند حرف می زدند دنیا را سکوت می گرفت، این سکوت را مفهوم پذیرتر می کند؟! شما در سکوت های زیاد زنِ فیلمِ "به همین سادگی" تان، با بازی خانم هنگامه قاضیانی، منطق خاص و جذابی داشتید که نه تنها کسالت بار نبود بلکه بیننده را ترغیب به دنبال کردن چرایی های سکوت های آن زن می کرد، ولی در "امروز" چنین حالتی دیده نمی شود.
حال بیننده ی فیلم، دیگر از چه باید خوب شود؟ خوب شود از بی وقفه استدلال آوردن های زن بارداری که مسافر تاکسی است، با بازی خانم سهیلا گلستانی؟ آیا منظور از پر حرفی این مسافر تاکسی نشان دادن تضاد با سکوت راننده در رعایت اصول فیلمسازی است؟! این پر حرفی ها هم همانند سکوت باعث نمی شود بیننده خودش را جای کاراکتر گذاشته و درد وی را از عمق وجود حس کند.
در بخشی دیگر از مصاحبه ی تلویزیونی نیز اظهار شده که تلاش بر این بوده تا با تهمت زدن های پزشکان بیمارستان و قضاوت هایشان در مقابل سکوت راننده تاکسی، نشان داده شود که بدون تهمت و داوری هم می توان به دیگران کمک کرد. آیا این تلاش نمود عینی پیدا کرده است؟! راننده تاکسی مورد قضاوت قرار می گیرد، سکوت می کند؛ به او اتهام می زنند، سکوت می کند؛ و در پایان قهرمانی می شود که در سکوت کارش را انجام می دهد. واقعا قهرمان کسی است که قصد خارج کردن غیر قانونی یک نوزاد از بیمارستان را دارد؟! یا قهرمان فیلم است چون تنها در یک نما گفته می شود جانباز است؟! آن هم با پیشنهاد مددکاری مبنی بر این که اگر مدرکی از جانباز بودن ارائه شود، می توان به تسهیلاتی رسید. اصلاً چه الزامی داشت که راننده، جانباز معرفی شود؟ آنقدر سطحی به مقام والای جانبازان پرداخت شده که نه تنها کمکی به توجیه سکوت این کاراکتر نمی کند بلکه بیننده به این نتیجه می رسد: "خوب که چی؟!" "خوب که چی" دیگر رفتار پزشک زن، با بازی خانم شبنم مقدمی، در بیمارستان است. او که در ابتدا به راننده تاکسی تهمت می زند که با زن باردار رابطه دارد، در سکانسی دیگر از اتهام وی خبری نبوده و راننده تاکسی را به عنوان یک راننده ی دلسوز مطرح می کند؛ اما دوباره در سکانس های پایانی اتهامش به راننده را بار دیگر مطرح می کند؟!
نپرداختن متفاوت به موضوع تکراری فیلم نیز قابل تامل است. مگر موضوع "خیلی دور، خیلی نزدیک" شما تکراری، یا بهتر است گفته شود دغدغه ی همه ی عمر یک انسان، مرگ و زندگی، نیست؟ اما همه چیز آنقدر به جا و خوب منتقل می شود که دیدن چندین باره ی فیلم هم باعث نمی شود تا مخاطب کماکان خود را جای آقای دکتر "خیلی دور، خیلی نزدیک"، با بازی آقای مسعود رایگان، نگذارد. مگر نمی شود با فرم های متفاوت بارها به روایت یک موضوع پرداخت؟
در مورد نام فیلم نیز شما در بخش دیگری از مصاحبه ی تلویزیونی خود می گویید که "امروز" یعنی با گذشته ی آدم ها کاری نداشته باشیم. یعنی این گذشته نیست که به ما دیکته می کند که چه طور با هم رفتار کنیم... . اما وقتی مددکار اجتماعی تلفنی راننده تاکسی را با همسر زن باردار اشتباه گرفته و از وی می پرسد: " شما کی برگشتید؟" راننده پاسخ می دهد: "امروز." این دیالوگ مفهومی را که شما از نام فیلم مد نظرتان بوده القا نمی کند. در نهایت آیا غیر از این است که فیلم فیلمساز باید هر آن چه مد نظر وی بوده را، بدون هیچ توضیحی از وی پس از نمایش فیلم، نشان دهد؟! مطالب شما در مصاحبه تفاوت های بین اهداف شما و برداشت بیننده را بیشتر و فکر بیننده را بیشتر آشفته کرد.
این مطلب تلخ هم جا افتاده است که سکوت در فیلم، فیلم را خاص، یا به روایتی فاخر، یا مورد پسند جشنواره های خارجی می کند. یعنی نمی شود زبانی که خدا برای درست و محترمانه صحبت کردن به بندگانش نعمت بخشیده را جایگزین این سکوت بی مورد کرد؟ مگر نمی شود بدون نق و نوق و اعتراض حرف زد؟ مگر نمی شود بدون تهمت و افترا زدن پرسشگر بود؟ سکوت را چرا باید یک روش عامدانه در ساخت شخصیتی منحصر به فرد، که صرفا با رفتارش کارش را انجام می دهد، دانست؟ جناب میرکریمی، که همواره محترم هستید و هفت اثرتان نیز قابل احترام، فیلم هفتم شما حال خیلی ها را خوب نکرد! حتی بد هم نکرد! که این احوالات خنثی حتی بدتر از احوالات بد است! خیلی ها بعد از خارج شدن از سالن سینما نارضایتی هایشان را از "امروز" به صورت درد دل بیان داشتند. از آن جا که در ایران رایج است فیلم سینمایی هر کارگردان به جای این که در جایگاه خود اثر بررسی شود با آثار دیگر کارگردان مقایسه می شود، این مقایسه از دوستدارانتان کم دیده و شنیده نشده است. اما از این بابت که همین مردمان خاطراتشان را یادگاری های همه ی عمرشان می دانند جای خوشحالی است که فیلم های خوب و کارگردانان خوبشان را با یک نارضایتی فراموش نمی کنند. امید که هشتمین اثر شما قول امروزتان را براورده کرده و حال همه را خوب کند. با این دعا که در آینده فیلم های فیلمسازان جوان امروز مانند فیلم های امروز فیلمسازان قدیم حالِ فیلم دوستان را بد نکند و وقتی مردم را به نام خوش گذشته ی خویش به سالن های سینما دعوت می کنند چنان در خور پذیرایی کنند که نام خوش خود را به بدتر از بد شدن یعنی فراموش شدن بدل نکنند